حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

سرو شهیدی از دیار خراسان...

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۱۴ ق.ظ

کتاب دهم از مجموعه کتاب‌های شهدای مدافع حرم انتشارات روایت فتح درباره شهید «حسن قاسمی دانا» ست. روایت‌هایی از زبان مادر صبور او به قلم خانم «مریم عرفانیان». تابلویی زیبا و ماندگار از کودکی، نوجوانی و جوانی، شهادت خواهی و شوق پرواز «حسن».

«حسن قاسمی دانا» اولین شهید مدافع حرم از مشهد است. رفتن او روی خیلی‌ها مؤثر افتاد چرا که در مشهد رفقای فراوان و ارتباطات خوب و وسیعی داشت. شهادت او بود که دوستان دیگرش را به وادی مقاومت و شهادت کشاند. بعد از او امثال «سنجرانی»، «عطایی»، «سخندان» و... هم راهی سوریه شدند و قدم در مسیر شهادت گذاشتند.

حسن از همان کودکی بچه جسور و شجاعی بوده. داستان افتادن شیشه بزرگ پنجره بر سرش در کودکی و زخمی شدنش و داستان دعوایش در مدرسه به هواخواهی از برادر بزرگترش در نوجوانی خیلی جالب است و نشان از بزرگی و شجاعت او دارد. تقیّدش به هیات و زیارت حرم و علاقه‌اش به رزم و مسافرت و کوهنوردی و دل کندنش از ماشین و اسلحه دوست داشتنی‌اش همه مؤید این است که شهادت امری اتفاقی نیست و پشت همه این توفیقات و راهیابی‌ها، مراقبت و ریاضت و طلب و شوقی نهفته است. اینکه می‌گویم ریاضت یعنی آنجا که او با اینکه مربی آموزش نظامی بسیج بود و می‌توانست خدمتش را در مشهد بگذراند، بلند می‌شود و می‌رود منطقه «گزیک» در خط مرزی سیستان و بلوچستان. چرا؟ چون می‌خواست سربازی‌اش را جای سخت خدمت کند!

سخت‌گیری او در ازدواج و انتخاب همسر هم بامزه و خواندنی است. مادر مهربان و صبور «حسن»، روایت‌هایش از این پسر دریادل، مادرانه، دقیق و خواندنی است.

از فصول خواندنی کتاب بخشی است که شهید «مصطفی صدرزاده» ایام حضور «حسن» در سوریه را روایت می‌کند. فراز شهادت او در «حلب»، نقطه اوج این کتاب است که بسیار خواندنی و غرورآفرین است. چشم پاکی و مراقبت از گناه او حین عملیات در حلب هم از عجایب سلوک اوست! این شهید عزیز با همین اوج گیری به سمت شهادت رفت. سرو بلند و رعنایی بود که بر زمین نیفتاد!

کتاب شهید «حسن قاسمی دانا»، همان لحظات ناب و آرامش بخشی را که طالبید به شما هدیه می‌دهد. محروم نباشید از کتاب او. انصاف نیست کتاب‌های آنها متروک بماند و دیده نشود.

یک روز بالاخره برمی‌گردیم و زندگی بی حاصلمان را مرور می‌کنیم. بر عمر رفته و خسارت‌ها و آلودگی‌ها و بطالت‌هایمان افسوس خواهیم خورد. بر دل‌مشغولی‌های الکی و بی مقدارمان واقف خواهیم شد. امیدوارم آن روز حسرتناک نصیب ما نشود. اگر هم آمد لااقل دوری و ناآشنایی با شهدا، در روزهای رفته‌مان نباشد، ان شالله. زندگی بی شهدا مرگ تدریجی است. زندگی بی شهدا زندگی نیست که عین مردگی است...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی