حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

کتاب داد از غم تنهایی

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۳۲ ق.ظ

 

یک کتاب شعر کوچک و خواندنی که مرحوم عباس کیارستمی تدوین و نشر نظر چاپش کرده است. تک بیت هایی خوب و خواندنی از شاعران کهن و معاصر راجع به " تنهایی".

بی تعارف ، تک بیت های شاعران معاصران اصلا قابل مقایسه با قدیمی ها نیست. شعر شاعران کهن از سعدی و حافظ و مولوی و ناصرخسرو و رودکی اوج و بلندی و پختگی ای دارد که تک بیت های شاملو و سایه و نیما و فروغ و....اصلا در مقابل آنها به حساب نمی آید. پ

خیلی جالب بود. عموم بیت ها به دردبخور و مناسب حالِ ماست که عموما تنهاییم.

مولوی گفته: رها کن ناز تا تنها نمانی...

  • حسن مجیدیان

کتاب ضربان ذات

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ق.ظ

 

قدیم ها ما بودیم شعر. شعر بود و ما. چقدر تبادلِ تک بیت داشتیم در پیامک ها. یادش بخیر! فضای مجازی که آمد، شعر هم رفت و دیگر پیدایش نشد. ما هم کم شعر خواندیم و تحویلش نگرفتیم. شعر حکمت است. به ذهن روشنی و گیرایی می دهد. زبان شعر گویاتر از بقیه است. الحمدلله پیشرفت شعر در این دهه ها خیلی خوب بوده. کم نیستند لابد رفقایی که مثلا اشعار فاضل نظری و برقعی و ...یا اشعار آئینی سهرابی و لطیفیان و....را دنبال می‌کنند. "ضربان ذات" یک مثنویِ عاشورایی جمع و جور است که به علاقمندان این کارها، توصیه اش میکنم. از انتشارات‌ کتاب نیستان و اثر طبع بلند استاد قربان ولیئی. کتابچه ای که با حوصله و دقت می توان ظرف بیست تا سی دقیقه مطالعه اش کرد. سراپا درس و معرفت این جزوه.

جویبار است هرچه می‌بینی/رهسپار است هرچه می‌بینی.

شورِ موسیقیِ حیات است این/ ضربانِ ظهور ذات است این.

رهنورد ِقیامتِ جان شو/ جام آتش بنوش و ویران شو.

نامِ جان پرورِ خدا، آه است/ سرّ تاثیر اسمِ الله است.

راه وهم است و هیچ حائل نیست/ عشق را منزل و مراحل نیست.

گریه کن بر صحیفه ی چرخان/ بر سر نیزه رفتنِ قرآن.

منفصل بود سر، ولی در وصل/ اسمِ مشتق رسیده بود به وصل.

خاک نه، کربلا خرابات است/ جلوه گاهِ تجلی ذات است.

سر ندارند و سروری این است/ مشی عشاقِ حیدری این است.

  • حسن مجیدیان

خواب دیده ام تو را....

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۸ ب.ظ
مـی دوم بـــــه ســـــوی تـــــو
تــــــنــــد مـــیروی چــــــــرا؟
صـــبـــــــر کن بــــبـــینـمــت
خـــــــواب دیده ام تـــــــو را

خـــــواب دیده ام کــــه تـــــو
یک نفر شـــــــبیه مـــــــــــن
ســــــاکت و پـــر از صــــدا
ســــــــــاده مثل یاســمــــــن

خــــــانه خــــــانه در به در
در پــــــــی ات روانـــــه ام
کــوچه کـــوچه شب به شب
با تـــــــو شــــــاعــــرانه ام

ساعــــت قــــــرارمــــــــان
می رســــــــد به انتــــــــها
می دهی به دســـــــــت من
یک پـــــــلاک پر بــــــــها

میــکنی به مـــن نــــــــگاه
دســــت می دهی تکـــــان
بغـــــــــــض میکند دلــــم
می روی از این مـــــکان

می ســـــــرایمت تــــــو را
پــــــا به پــــــای شاعــران
دورمــــی شوی ز مـــــــن
در مـــــــیان عابـــــــــران

عــــــهد بسته قــــــلب من
با تــــــو زنـــــدگــــی کند
راه تــــــــــو بگــــــیرد و
ایســــــتادگـــــی کنــــــــد

زیـــر پــای ســـرخ تـــــو
سجــــده میکــند زمــــــین
میشوی شـــــهید عــلـــــم
بــــــاز میشــود بــــــــرین

یاسمن مجیدی   
  • حسن مجیدیان