حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

رمان صدای تیر در گردنه

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۸ ق.ظ

 

کتاب واقعا خواندنی است. داستان دو برادر زورمند اما فقیر که برای ارباب خود مزدوری می کنند و گله بانی. تا اینکه یک شب طوفانی و بارانی برای آنها اتفاقاتی می افتد که زندگی آنها را دگرگون می کند. حجم کتاب هم کم است. حتما ببینید. از انتشارات سوره مهر

  • حسن مجیدیان

مثل چمران بمیرید...

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۳ ق.ظ

شهید والا و عزیز آقامصطفی چمران، همان خروجی و محصول انقلاب اسلامیه... بزرگ و جامع و مجاهد و دوست داشتنی

  • حسن مجیدیان

بی ادعا مثل حاجی فیروز...

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ب.ظ

بسم الله

بی ادعا مثل حاجی فیروز...

 توفیق پیدا کردم و  «حاجی فیروز» ِ جناب میثم رشیدی مهرآبادی را خواندم. کتابی مختصر، با روایاتی کوتاه و به هم پیوسته از خاطرات رزمنده ی بی ادعای زنجانی، دیده بان جانباز فیروز احمدی. خاطرات این عزیز افزون از 60 صفحه بیشتر نیست. به انضمام دو گفتگوی کوتاه با برادر و پدر حاج فیروز که هر دو رزمنده و پای کار انقلاب و جنگ بوده اند. تمام این روایت ها و مصاحبه ها در 80 صفحه ارائه شده است. همین قدر کوتاه.

برای آنها که بهانه ی حجم کتاب، آن ها را از وادی مطالعه دور کرده است، فرصت مغتنمی است تا سری به کتاب بزنند و از احوالات شیرین و سلوک مهیج این رزمنده باصفا بهره‌مند شوند. ما در این کتاب با قلم چندان برجسته ای مواجهه نیستیم. نه از آن جهت که  نویسنده از ارائه مطلب در فرم قابل قبول، ناتوان باشد، بلکه او سعی کرده است تا بدون کمترین دخل و تصرفی، آیینه وار و ساده مطالب را در معرض نگاه علاقمندان قرار دهد. کتاب علی‌رغم کوتاهی خود بسیار شیرین و روان است. با گفتارهای کوتاهِ دنباله دار و تیترهای شیرین و نمکی. در این کتاب به تناسب و به فواصل مختلف از بسیاری از شهیدان و فرماندهان جنگ یاد شده است. حاج فیروز احمدی که دستی در کار  نانوایی داشته و دارد ، عشقش به وطن و دفاع از مقدسات، او را به صحنه جنگ کشاند. این مرد توانا در کمتر از حد معمول، فوت و فن دیده‌بانی را یاد می‌گیرد و در این حیطه و فن، از سرآمدان رسته ی خود می‌شود.

 حاجی فیروز واقعاً  در بی ادعایی و گمنامی و اخلاص نمونه است.  همین بس که با اینکه شرایط خوبی را به لحاظ تجربه جنگی داشته است بعد از جنگ، از سپاه خود را معاف می‌کند و به همان نانوایی خود برمی‌گردد. داستان شنیدنی و پر فراز و نشیب او و همرزمانش، بویژه دیده بانان جبهه  حقیقتاً خواندنی شده است، مخصوصاً داستان  مجروحیت های فراوان او. آن فراز از  مجروحیتش که بخشی از روده های او داخل کیسه نایلونی تا مدتی همراهش بوده است برای ماها  غیرقابل هضم  و عجیب است! این کارها فقط از دست رزمندگان و بسیجیان خمینی برمی‌آید. این رزمنده ی جوان، زیرک، کنجکاو و... البته شیطنت های جالبی داشته است. تا آنجا که حتی بی خبر از چشم فرمانده به مرخصی می آمده و برمیگشته و آب هم از آب تکان نمی خورده! 
 خلاصه هر آنچه که از خوبی این کتاب بشود گفت کم است. حرف اینجاست که حجم قابل توجهی از داده‌های خوب و مطلوب را نویسنده در جملاتی کوتاه و مختصر بیان کرده و این حُسن بزرگ کتاب است. و همین یعنی اینکه  مطول نویسی و مفصل گویی، همیشه پاسخگوی نیازهای خوانندگان نیست. گاهی باید برای آنها که کمتر حوصله می کنند لقمه های کوچک را آماده کرد. از این جهت حاجی فیروز کتاب برجسته ایست که  مختصر و مفید  به اصل و اساس مطالب پرداخته است و حواشی را نیز تا آنجا که اصل مطالب  تحت الشعاع قرار نگیرد،  پوشش داده است. خواندن این کتاب را به همه علاقمندان پیشنهاد می کنم. کتاب را نشر نارگل  در ۱۱۲ صفحه آماده  کرده است.  «کتاب حاجی فیروز» را بخوانید و لذت ببرید. خاطرات ایشان  البته جای شرح و بسط بیشتری دارد. نویسنده محترم اگر حوصله داشته باشد و فرصتی بکند خوب است که این خاطرات را دوباره بازنویسی بکند و مصاحبه و تحقیق بیشتری از  آقای فیروزاحمدی بگیرد. مسلم این است که خاطرات او قابلیت تفصیل و تبدیل شدن به یک داستان جذاب و پر کشش و حتی یک رمان خواندنی را نیز  دارد.

 

  • حسن مجیدیان

توحید و تنبلی

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۴ ب.ظ

 باز تنبلی موحدت کرده؟


روزی با مرحوم پدر برای نماز ظهر از خانه بیرون آمدیم. کنارِ درخانه میخ بلندی کوبیده شده بود. مرحوم پدر به آقا مهدی(اخوی) گفت: بابا این میخ را بکوب یا بیرون بیاور تا خدایی نکرده موجب آسیب زدن به عبا یا چادر یا دست کسی نشود. آقامهدی قبول کرد که انجام دهد. پس از بازگشت از نماز، دیدیم هنوز میخ سرجایش هست؛ مرحوم پدر به آقا مهدی رو کرد و گفت: مگر نگفتم این میخ را در بیاور؟ آقا مهدی جواب داد: آقا جان! اگر خدا نخواهد عبا یا چادر کسی گیر نمی کند! مرحوم پدر فرمودند: باز تنبلی موحدت کرده؟! برای مرحوم سید عبدالهادی شیرازی این جریان را نقل کردم. ایشان خندید و فرمود: واقعا همین گونه است که اکثر موحدین، توحیدشان به خاطر تنبلی شان است.
آیت الله نصرالله شاه آبادی

  • حسن مجیدیان

محب امام زمان روحی فداه....

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ

محب امام (عج) هستیم؟

 

ما شده در یک لحظه‌هایی از عمر ما شده باشد ما برای حضرت حجت بی‌قرار باشیم؟ 
برای رنج‌هایی که در دل او هست صدمه ببینیم؟
اصلا یک همچنین هوسی در دل ما بوده
 که با ولی خدا لحظه‌ای را باشیم. 
خلوتی داشته باشیم.
آدم یک غذای خوب یک چایی خوب
 یک برنج خوب یک مرغی کبکی آهویی 
برایش در یک فرصت‌هایی فراهم می‌شود 
در این لحظه‌هایی که این امکانات را پیدا می‌کند
 آیا این هوس هست در او که این را با ولیش بخورد؟ 
ببینید این لحظه‌ها نهفته‌ترین حالتها و شیدایی و یا طلب‌های ما را به ماها نشان می‌دهد 
آدم یک چیز خوبی را پیدا می‌کند 
به یاد بعضی از دوستانش می‌افتد 
به یاد خیلی هاشون نمی‌افتد
 این نشان می‌دهد که چقدر شیداست 
چقدر محب است
 چقدر بی‌قرار است...

 

استاد علی صفایی حایری

  • حسن مجیدیان

رمان ماتی خان

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۵۰ ق.ظ

 

سلام. خیلی وقته که حال و حوصله ی به روزکردن وبلاگ رو نداشتم. حالا هم که اومدم خیلی مزاحمت ندارم. شب ها قبل از خواب چند صفحه از رمان ماتی خان رو میخونم. کار خوندنی ای از جناب عبدالرحمن اونق. از انتشارات سوره مهر. شما هم حال داشتید این داستان رو که تو حال و هوای ترکمن صحراست از دست ندید. 

قربانتان...

 

  • حسن مجیدیان