شب پاسداشت عنایت و بزرگی ناصرخان!
رفقا بویژه یکی از رفقا که خواهم گفت نامش را؛ برای عنایت شب پاسداشت جمع و جوری را ترتیب داده بودند که من هم توفیق حضور داشتم. شب خوشی شد و برخی رفقا را هم بعد از مدت ها دیدیم. پاسداشت شهدا و جانبازان جنگ ۱۲ روزه بر عهده ی همه ی ماست و در این میان عنایت از همه نزدیک تر بود به این اتفاق. الحمدلله که رفقا همت کردند و ادای دین و وظیفه. آن عزیزی هم که بار و زحمت کار روی دوشش بود؛ ناصر فرجی بود و رفقای همراهش در هیأت اکبریه شهرری. ناصر برادری است که میتوانی رویش حسابی حساب کنی. کار بهش بسپاری. چیزی ازش بخواهی. باهاش حرف بزنی و دردِ دل بگویی. چنین رفیقی در زمانه ای که هر کسی گرفتار و توجیه دار و پایندِ زن و فرزند است؛ کیمیاست. آن ها که دور و برش هستند؛ روزی یک بار هم دستش را ببوسند کم است. خدا نگهش دارد و بزرگترش کند. این متن هم به بهانه ی عنایت عزیز نوشته شد و هم برای قدردانی از ناصرخان!
