شهید مطهری در ضمن بیان خاطرات خود نوشته است: من در سنین چهارده پانزده سالگی بودم که مقدمات کمی از عربی خوانده بودم. بعد از واقعه معروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلی از بین رفته بود و هرکس آن وضع را میدید میگفت دیگر اساساً از روحانیت خبری نخواهد بود. جریانی پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگی داشت. از من دعوت کرده بودند. مقاله ای را نوشتم. مردی بود که در آن محل ریاست مهمی داشت. وقتی آن مقاله را دید، یک نگاهی به سر و وضع من انداخت. حیفش آمد، دید که من هنوز پابند عالم آخوندی هستم. شرحی گفت، نصیحت کرد که دیگر گذشت آن موقعی که مردم به نجف یا قم میرفتند و به مقامات عالیه میرسیدند، آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچه تان را مطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت: آیا دیگران که پشت این میزها نشسته اند شش تا انگشت دارند؟ و حرفهایی زد که من آن فکرها را از مغزم بیرون کنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد به قم رفتم و مدت اقامتم در قم پانزده سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمی که منتشر کردم کتاب اصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگی مجلس رسید و مردی باهوش و چیز فهم بود و در سنین جوانی احوال خوبی نداشت ولی بعد تغییر حالی در او پیدا شد. تقریباً در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود که اصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید، و او یادش رفته بود که قبلًا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغه آمیزی تعریف کرده بود. حتی یک بار در حضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همان جا در دلم خطور کرد که تو همان کسی هستی که در هجده سال پیش مرا نصیحت میکردی که دنبال این حرفها نرو. من اگر آن موقع حرف تو را گوش میکردم الآن یک میرزا بنویسی پشت میز ادارهای بودم، در حالی که تو الآن اینقدر تعریف میکنی. مجموعه آثار شهید مطهری، ج 21 ص 191 و 192
داستان عاشقانه ی زندگی ابوالعاص و زینب دختر پیامبر
هر دو بزرگواری که کتاب را مشترکا درآورده اند دستی بر جامعه شناسی و فلسفه غرب دارند و اساتید بارزی هستند. دست گذاشتن روی چنین سوژه ی تاریخی و جذابی کار جالب و قابل تقدیری است. یکی از دختران پیامبر عزیزمان علاوه بر رقیه و ام کلثوم و فاطمه ی زهرا سلام الله علیهم اجمعین ، زینب بود. او با ابوالعاص که تاجر و جوانمرد و مردی که ارتباط فامیلی با حضرت خدیجه و پیامبر داشت، ازدواج میکند و زندگی عاشقانه ای که در جامعه ی بی عاطفه ی آن روز عرف و مرسوم نبوده را آغاز میکنند. بعد از بعثت پیامبر، زینب مسلمان میشود اما ابوالعاص بنا به موقعیت کاری و شرایط قبیله اش به نتیجه نمیرسد که مسلمان شود. همین موضوع برای این زوج عاشق حوادث جالبی را از جنگ و اسارت و فرار و وصال و فراق و... می آفریند که باید در دل تاریخ و در لابلای کلمات این کتاب کندوکاو کنید تا به پیام و درس های شیرینش پی ببرید. البته ابوالعاص در نهایت مسلمان میشود. پیامبر هم او را دوست داشته و انتظار مسلمانی اش را می کشیده. من وقتی کتاب را تمام کردم، انتهایش نوشتم کاش من مثل ابوالعاص مشرک بودم ولی جوانمرد و انسان و باقاعده و درست و آدم بودم. بهرحال این کتاب بسیار خواندنی است و به همه دوستان پیشنهاد مطالعه اش را میدهم. امیدوارم ما هم از عالَم شرک و دورویی و نفاقِ پنهان، به وادی ایمان و یکرنگی هجرت کنیم.
جوانی که از همسرش جدا شده و تنها در آپارتمان اجاره ای اش با بیماری سل، دست و پنجه نرم میکند؛ به یکباره بنا به وصیت یکی از اقوام به نام امیرافخم، صاحب ملک بزرگ و مزارع فراوان میشود. ورود او به عمارت جدید و آشنایی اش با اهالی روستا اتفاقات جالبی را رقم میزند. خوبی این دست کتاب ها این است که طرز مواجهه و نحوه ی عکس العمل آدم ها در مواقع و مواقف مختلف؛ مخصوصا درگیری ها و بحران ها را خوب روایت و بازنمایی میکنند. ما هم همینیم و در این کتاب ها انگار خودمان را پیدا میکنیم. کلمات نویسنده ی کتاب، آقای مهدی زارع بسیار پخته و جاافتاده است. انتشارات شهرستان ادب کتاب را چاپ کرده است. البته کتاب را به همه توصیه نمیکنم. شاید شما نپسندید و خواندنش را اتلاف وقت بدانید. من اما ادبیات بخش مهمی از مطالعاتم است.
گاهی که اندکی پول و پَله ای دستم می آید؛ اگر به قاعده ی خریدن یک کتاب باشد، صرف کتابش میکنم. ولی این روزها احساس میکنم که دیگر با این وضعیتی که آقایانِ دست اندرکار دارند رقم میزنند، یحتمل کتاب خریدن هم مثل خرید خودرو و خانه، تبدیل به رویا شود. شنیدم که کتاب را قرار است به خاطر گرانی کاغذ، به تعداد صفحه بفروشند. یعنی مثلا کتاب دویست صفحه ای را باید ۲۰۰ هزار تومان ناقابل پیاده شوید! باورم نمیشد. تا اینجا دو سه روز پیش در قم، وقتی از فروشنده خواستم کتاب "محمد(ص) برپایه ی کهنترینمنابع" را برایم حساب کند، گفت : ۷۵۰ هزار تومان!! گفتم: چه خبره آقا؟ فرمود: کتاب ۷۵۰ صفحه است و صفحه ای ۱۰۰۰ تومان!! بله، به همین راحتی کتاب از زندگی ماها که اندک دلبستگی به آن داریم، دارد پر میکشد به آسمان. فلذا الوداع یا کتاب...
یا ایران باز هم معادلات فلسطین را دچار تحول بنیادین میکند؟*
سرباز روح الله رضوی
در ششمین ماه از نبرد طوفان الاقصی و استمرار نسلکشی در غزه، اسرائیل توانسته برگ برندهای در میدان جنگ رو کند. برگ برندهی اسرائیل نه بمبهای آمریکایی است و نه تانکهای پیشرفتهاش؛ اسرائیل توانسته از #گرسنگی به مثابه سلاحی برای به زانو در آوردن مقاومت بیبدیل مردم غزه بهره بگیرد. ماجرا از آنجا شروع شروع شد که بخشی از مردم غزه در نواحی شمالی باقی ماندند و اسرائیل کنترل نواحی میانی را در دست خود نگه داشت و بدین ترتیب چند صد هزار انسان محصور در نواحی شمالی دیگر حتی از همان کمکرسانی محدود از طریق مرز رفح هم محروم شدند و حال که زمان در حال سپری است سلاح گرسنگی ذره ذره در حال گرفتن جان مردم شمال غزه است. در معرکه گرسنگی کودکان با شرایط جسمی خاص و افراد مسن قربانیان خط اول قرار گرفتهاند و تصاویر اجساد استخوانیشان در حال انتشار است. باید به جنگ این گرسنگی رفت و پیش پا افتادهترین کار مساهمه در کمکرسانی به غزه است اما این اصل ماجرا نیست چون کمکهای متداول نه آنطور که باید به غزه میرسند و نه به همه جای غزه میرسند و برای اینکار دولتها باید وسط بیایند علی الخصوص دولت جمهوری اسلامی ایران. من برای آنچه از جمهوری اسلامی در جهت شکستن این گرسنگی مطالبه میکنم خیال نمیپردازم و بقدری که خدا به من درک از جغرافیا و قواعد سیاسی داده خودم را پیش خداوند مسوول میدانم تا چرت نگویم و پرت نبافم. پس دقت کنید که چه مینویسم: غزه محاصره است؛ زمینی، دریایی و هوایی. یعنی برای رسیدن به غزه باید از سد اسرائیل گذشت و این یعنی وارد جنگ شدن با اسرائیل اما امروز زمان آن جنگ فراگیر نیست. یعنی هیچ کسی - درست یا غلط - آماده رویارویی با اسرائیل در خاک و هوا و دریای اسرائیل نیست. اما محاصره زمینی غزه چون محاصره دریایی و هوایی آن نیست. در محاصرهی زمینی غزه اسرائیل در نوار شرقی و شمالی نوار غزه، خودش مرز دارد و اجازه نفوذ به کسی نخواهد داد. در نوار جنوبی هم هرچند اسرائیل مرزی ندارد اما نبض گذرگاه رفح را از طریق توافقات صلحش با مصر بدست گرفته و باز عملا بواسطه به میان آمدن حکومت مصر امکانی برای تغییر معادله محاصره زمینی وجود ندارد. اما شرایط محاصره هوایی و دریایی غزه اینگونه نیست و اسرائیل برای جلوگیری از امدادرسانی هوایی و دریایی باید در آسمان غزه و سواحل غزه حضور پیدا کند که دیگر جزیی از محدودهی رسمی کشورش نیست و این یعنی مواجهه اسرائیل با نیروهای امدادرسان در جایی خارج از مرزهای خویش که در اینصورت بهانه "حق دفاع سرزمینی" از اسرائیل سلب خواهد شد. غزه البته نه فرودگاهی دارد و نه بندر فعالی پس اگر قرار به شکستن این محاصره باشد باید عملیات رهاسازی هوایی یا انتقال کمکهای دریایی با بهرهگیری از شناورهای کوچکتری تا ساحل غزه صورت پذیرد. پس چرا تاکنون گروهی یا دولتی این کار را نکرده؟ پاسخ ترس دولتها از واکنش سخت اسرائیل است. کاری که اسرائیل قبلا در ماجرای ناوگان ماوی مرمره ترکیه در سال ۲۰۱۰ انجام داد و ۱۰ نفر را در آبهای آزاد به شهادت رساند و دهها تن دیگر را بازداشت کرد. اگر بپرسید که چرا گروههای مردمی خودشان راسا اقدام به ارسال کشتی نمیکنند پاسخ آن است که چون کشتیها برای عزیمت به سوی غزه از هر بندری نیازمند مجوز و تایید رسمی دولت مبدا هستند؛ درست مانند پرواز هواپیمایی از فرودگاهی به سوی مقصدی که باید تایید دولت مبدا را داشته باشد و باز اینجا اراده دولتها مسالهساز میشود و درست اینجاست که نام ایران مطرح میشود. ایران قفل کمکرسانی تسلیحاتی به مقاومت فلسطینی را شکسته و این بر کسی پوشیده نیست. هزینهی این اقدام پیشرو نیز سالهاست که پرداخته شده و میشود و اینطور نیست که ایران بخواهد سقفی جدید را در حمایت از فلسطین بشکند؛ سخن از بعدی جدید است. وقتی ایران سلاح به غزه ارسال کرده و با خباثتهای اسرائیلی هم مواجه شده، ارسال کمکهای انسانی که دیگر حتی مطالبه اتحادیه اروپا هم است، هزینههای اضافی برای ایران بدنبال نخواهد داشت. ارادهی عمومی حاکمیت در جمهوری اسلامی ایران در قبال مساله فلسطین از این رو فراهم آورنده ظرفیت بالقوهی چنین اقدامی توسط ایران است. حال آنکه چنین اقدامی برای تمامی کشورهای دیگر منطقه بدلیل رقم زدن سقفی جدید از اقدام و کنشگری در قبال فلسطین امکان بالقوه نیز ندارد. اینجاست که حاکمیت در ایران باید تصمیم بگیرد که آیا میخواهد باز هم معادلات حاکم بر ماجرای فلسطین را دچار تحول بنیادین کند یا نه؟ اگر پاسخ منفی است که آقایان توضیح بدهند چرا اما اگر پاسخ آریست که میتوان با تشکیل کمیتهای اضطراری به دستور ریاست جمهوری، وارد جزئیات اجرایی و چند و چون این کمکرسانی و تمهیدات متعدد برای کمینهسازی تهدیدات محتمل این اقدام شد.
یک مجموعه ی داستان کوتاه از تعالیم فیلسوف اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی. داستانهای آخر کتاب همه فهم تر و جالب تر است. نشر نیماژ این کتاب را از آقای ابوتراب خسروی منتشر کرده است.
بی شک یکی از بهترین گزارش ها درباره ی روزهای منتهی به انقلاب، فرار شاه، آمدن امام، از هم پاشیدن ساواک، خباثت های بختیار، کشتارهای وحشتناک توسط گاردی ها در روزهای آخر و تیپ شناسی انواع مردمی که درگیر انقلاب بودند و.... همین کتابِ محمود گلابدره ای است. آدمی که با قلمِ تیز و بی پروا و ساده و رُک، آن روزها را بخوبی تصویر کرده است. آرزو دارم تمام مردم ایران و اگر نشد لااقل نوجوانان ما این کتاب را بخوانند و فهم کنند که امام خمینیِ بزرگ ، چطور این کشور را با شجاعت و فراست و تیزبینی از حلقوم ِ نحسِ پهلوی ها برای همیشه بیرون کشید. چقدر جوان شهید شد. چقدر هزینه. چقدر سختی. عجب تاریخ و روزهای بزرگی بوده آن ایام. حیف است به خدا آدم چنین کتاب هایی را نخواند. خمینی ای که گلابدره ای در این کتاب توصیف کرده است، محشر است. چه قدر بزرگ بوده آن پیرمردِ نورانی. کتاب را نشر معارف تجدید چاپ کرده است.
یک مجموعه ی شعر خوب از آقای موسیعصمتی که روشندل هستند. البته با شعرهای ایشان، من اعتراف میکنم که امثال او بسیار بیناتر از من هستند و باید دست منِ کور و کر را بگیرند و با خودشان ببرند. شعر، حالِ آدم را خوب میکند و درس و معرفت دارد برای آدم. این کتاب شعر را با مقدمه ی خوب و خواندنی استاد محمدکاظم کاظمی ، انتشارات شهرستان ادب چاپ کرده است.
این کتاب خیلی جالب است و مهیج. روایتی مبتنی بر قرآن و سنت های الهی و درگیری بین فرشتگان و اولیا و خوبان با لشکر و جمع شیاطین و اجنه ی عالم. آخر داستان هم متوجه میشوید این داستان در واقع روایت زندگی یکی از شهدایمدافعحرم و وصف سرزمین سلمان است. بگذارید نام شهید را نگویم که از مزه نیفتد. ان شاالله خودتان از انتشارات معارف تهیه کنید و بخوانید. نتیجه ی طهارت و خوبی و تایید حضرت حق و فرشتگانش در این کتاب، به نحوی شیرین متذکر شده است. چه کتاب خوبی.
در زمان قاجار در یکی از نقاط چهارمحال و بختیاری ، خانِ منطقه به اهالی روستای " مارکده" پیام میدهد که زمین هایتان را باید بدهید به من. با همان شرایطی که من حکم میکنم. از طرفی یکی از یاغی های منطقه به اسم رضا جوزدانی اقدام به غارت و تجاوز به روستاهای اطراف اصفهان و چهارمحال می کند و با گروهش به قصد تصاحب طلاهای موجود در روستا به سمت مارکده لشکر می کشد. برخلاف بقیه ی روستاها، مردم مارکده با محوریت کدخدا در برابر غارتگری ها و زورگویی های هر دو خان می ایستند و حماسه ای در تاریخ چهار محال و بختیاری رقم میزند. کنار محور اصلی داستان، زیر داستانِ عاشقانه ای هم بین احمد و نازگل در جریان است. کتابی کوتاه و درس آموز از نشر معارف. قبلا هم گفته بودم که این داستان ها، داستان زندگی و روحیات ماست. ماها یا رضا جوزدانیِ یاغی هستیم و یا کدخدای مبارز و با غیرت یا احمدِ عاشق یا خانِ ظالم و .... بهرحال این داستانها بیخود نوشته نشده و برای امروزِ ما کارساز و مفید است. کتاب برای نوجوانان هم خوب است و خواندنی.
یکی از ملاکهای آشکار در شناخت حقیقت، پیجویی از نقطهای است که هدف توپخانه دشمنان شناخته قرار میگیرد، یا بدخواهان با تمامی توش و توان، برای سیاه کردن آن دست و پا میزنند. معمولا در پس چنین غوغایی، عظمتی نهفته است که شعبده رذالت، سعی دارد تا بر آن پرده افکند، یا از نظر دورش بدارد. انگلیس و آمریکا از دورهای که پایشان به این دیار باز شد، جز وابستگی، فرودستی و نهایتا نابودی ایران را نجستهاند. اگر بزنگاهش می رسید، تمامیت ارضی و اگر نمی رسید، بضاعت مادی و معنوی کشور را مورد دستیازی قرار میدادند. مناطق جداشده از ایران در دوره پهلوی و امتیازات رنگارنگ قزاق و فرزندش به این دولتها، شاهدی بر این مدعاست. از دیدگاه آنان ایران به مثابه نقطهای مهم در خاورمیانه، نه تنها هرگز نباید روی قدرت و شوکت را ببیند، بَل یا باید تجزیه شود و یا دست کم به سلطه تندردهد. چهلوپنج سال است که رویای شیرین روسای خودخوانده دنیا برای این دیار، با انقلابی عظیم، به خوابی آشفته تبدیل گشته است. ایران به رغم تمامی موانع و دسایس داخلی و خارجی، استقلال سیاسی خود را حفظ کرده، مرزهای دانش و توان علمی را درنوردیده، قدرت دفاعی خویش را به نقطهای فراتر از پیشبینیها رسانده و دامنه نفوذ منطقهای و فرامنطقهایاش را توسعه داده و به ابرچالش مدیران فرتوت دنیا مبدل گشته است! طرف مقابل نیز تحلیل رفتن خود را دیده و از هیچ رکاکت و شناعتی فروگذار نکرده و آشکارا، نفس وجود کشوری به نام "ایران" و نه "جمهوری اسلامی" را هدف قرار داده است. از اشتباهات عناصر سطحی و کوتَهبین در سال گذشته این بود، که غایت جنگ ترکیبی را به نبودِ نظام سیاسی ایران فرومیکاستند. جمعهای که میآید، روز مهمی در تاریخ معاصر است. کسانی که دلبسته اسلامند، به یاد آن جان قدسی که نگاشت: "جمهوری اسلامی حرم است، اگر این حرم ماند، دیگر حرم ها می مانند"، راه بر معاندان سد خواهند کرد و آنان که هواخواه ایرانند، برای حفظ تمامیت آن، بدخواهان را ناامید خواهند ساخت. انتخابات پیش روی، نوعی "فراانتخابات" است و موسم دست رد زدن به سینه آنان که بودن و ماندن اسلام و ایران را نمی خواهند. هُشیار باشیم و هُشیاری ببخشیم. یاحق.
راستش مدتهاست میخواهم درباره دعوت به شرکت در انتخابات چیزی بنویسم ولی نتوانستم. اخیراً احساس میکنم حرف زدن درباره خیلی چیزها دیگر در توان من نیست. به محض اینکه ابعاد پیچیدهتری از چیزها به روی من گشوده میشود، به جای سخن گفتن، لکنت زبان میگیرم. اما ... رای خواهم داد و حتی احتمالا به بعضی از کسانی رای خواهم داد که دورهی قبل مانع قرار گرفتن اسم من در لیست نهایی شدند. چرا این جمله را گفتم؟ جهان ما جهان تزاحم و آمیختگی خوب و بد و زیبا و زشت است. ما در دوران عسرت آخرالزمان و گرفتار مکر زمانهایم. شاید کمتر پیش بیاید که سیاهی و سپیدی آنچنان از هم جدا باشد که با یک نگاه بتوان جانب سپیدی را گرفت و به سیاهی لعنت فرستاد. گاهی بین بد و بدتر مجبور به انتخابیم. ما در محاصرهی اولویتها و فوریتها و مصلحتها هستیم و به همین مقدار هم در پیشگاه خداوند پاسخگو خواهیم بود. انتخابها در میدان واقعیت پیچیدهتر از شعرهای رمانتیک و شعارهای سانتیمانتال است. و همین است که "بصیرت" را کمیاب و خواستنی کرده است. به همان میزان که با انتخاب ما رنجها اندکی کاهش یابد، آبروی دین خدا کمتر آسیب ببیند، خِرد و خردمندان کمتر منزوی شوند، فرصتطلبان کمتر مجال یابند و... حتی اگر یک رأی از من باعث تقویت جبههی حق، باعث قوت قلب مادر شهید و باعث ناامیدی شیاطینو لبیکی به بزرگ علمدار جبهه توحیدی در تاریخ ظلمانی امروز جهان باشد... به همان میزان در سرنوشت یک جهان سهیم خواهم بود.
در مشروطه انسان ایرانی از مدارِ تکلیف خارج شد و نسبت خود را با حاکم در موقف «حق» تعریف کرد؛ به همین دلیل اغلب با حاکمیّت دچار چالش است. چرا که حاکمیّت انسان مکلف را نه تنها بر انسان مُحق مقدم میدارد بلکه او را سوگلی خود میپندارد. گاهی این چالشها در حد گلایه و قهر و اعتراض بروز کرده و گاه تشدید شده و به گسست و انقلاب انجامیده. در این صد و اندی سال حاکمان مکلفپسند ایرانی فقط در وضعیّت استثنایی مثل انقلاب صدای انسان مُحق را میشنود. بعد از انقلاب اسلامی «انتخابات» تنها نهادی است که شرایطِ استنثایی را به رسمیت میشناسد و به مردم ندا میدهد که صدایتان شنیده میشود و خیلی وقتها جایگزین و جانشین انقلاب و گسست میشود و گاهی شکافها را ترمیم میکند. بنابراین من وظیفهی انسان ایرانی میدانم در هر شرایطی شده ولو با رای سفید_باطل، «صندوق انتخابات» را در دستان خود محکم نگهدارد، اگرچه میدانم این صندوق در معرض رخنه قرار گرفته است. من اکنون نگران آنم با پشت کردن به صندوق، بیتدبیریهای داخلی و دخالتهای خارجی تابوت را جایگزین کنند. نکته دیگر اینکه «رای» را نباید نادیده گرفت چه بسا قدرت و تاثیر رای باطله در صندوق رخنهدار، وضعیت را استثناییتر و گوشها را تیز بکند و از اعتراض و شورش در خیابان موثرتر باشد.
مجموعه ی یادگاران را احتمالا یادتان هست. خیلی عالی بود. کتاب شهید مدق را احتمالا خیلی ها خوانده باشند. مخصوصا متاهل ها .
کتاب شهید غلام علی رجبی همان مداح شهیدی که شعرِ قربون کبوترای حرمت امام رضا را سروده بود، خیلی جالب و کوتاه و درس گرفتنی است. به نظرم میشود نیم ساعته تمامش کرد. برای روضه خوان ها و مربی ها و آن ها که در مدرسه با بچه های مردم، سر و کار دارند، فوق العاده است. از انتشارات روایت فتح.
این مجموعه ی داستان کوتاهِ خواندنی را به دختران نوجوان و خانم ها توصیه میکنم. داستان ها کوتاه و آموزنده و البته در خانه های سنتی و حیاط دار میگذرد و فوق العاده شیرین و کلمات و عباراتش محکم و هنرمندانه است. کتاب را سوره ی مهر منتشر کرده است
اسماعیل پسرِ خلیل شبِ ورود امام به کشور از خانه خارج میشود و برنمی گردد. اسماعیل انقلابی و اهل مبارزه است. پدرش خلیل که آدمی سنتی است و تفکر حجتیه ای دارد و انقلاب و امام خمینی را چندان قبول ندارد، شب به دنبال پسرش آواره ی کوچه و خیابان های پُر آشوب و پر از حادثه و کشتار تهران میشود. او به دنبال اسماعیلش که بعد از ۱۸ سال چشم انتظاری به دنیا آمده است، در شبِ سرد و پُر تلاطمِ آمدن امام، با آدم ها و حوادث و تفکرات و حرف هایی دیگر روبرو میشود و نهایتا صبح فردا به بهشت زهرا س و پای سخنرانی امام میرسد و بسیاری از فکر و ذکرها برایش نابود و آفل میشود. نام کتاب هم تلمیحی است از داستان ایمان حضرت ابراهیم است و اشاره ای به بحث قربانی کردن اسماعیل. خلیل اما آماده ی قربانی کردنِ اسماعیلش نیست.کتاب تمثیلات و نشانه ها و رمزهایی مثل شاهِ مار بدوش که مغز جوانان را میخورد، فرّه ایزدی، رضاشاه خیالی، ساواکی و گاردی، آدم ِدرخت نشین، مجسمه ساز، پیرمردِ فانوس بدست و... دارد که فهمِ داستان را از آسانی می اندازد. اما خواندنی و تامل کردنی است و آنها که به داستان انقلاب علاقه دارند؛ خوب است این کتاب را بخوانند که به نوعی نمایانگر انواعِ سلیقه ها و تفکرات و تمایلاتِ مردم ما در آن دوره است. و تامل بر تلنگرهای فکری خلیل، برای ما هم راهگشاست. کتاب را انتشارات شهرستان ادب به قلم آقای ابراهیم اکبری دیزگاه منتشر کرده است.
چند وقتی شبها با این کتاب مشغول بودم تا اتفاقا در روز مبعث حضرت رسول صلوات الله علیه، خواندنش تمام شد. کتابی خواندنی از زبان ۴ شخصیت مهم که حامی پیامبر بوده اند. عبدالمطلب، ابوطالب، جعفر بن ابوطالب و حضرت حمزه ی سیدالشهدا علیهم السلام جمیعا. کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده و بسیار خوب و درس آموز و پُر از کلمات و تصاویری از حیا و نجابت و راستی و مهربانی و دلسوزی و استقامت حضرت رسول اکرم است در راه مبارکی که طی کردند. در پایان هربخش از کتاب و هنگام ارتحال شخصیت ها، آنها چشم شان به جمال فردِ آشنایی روشن میشود که شگفت زده شان میکند. آن شخصیت کیست؟ کتاب را باید بخوانید! کتاب برای نوجوانان هم بسیار مناسب است.
این کتاب برخی از کرامات و مظلومیت های حضرات معصوم هشتم و نهم و دهم را به زبان ادبی و از زبان برخی اصحاب و موالیان و زائران و دشمنان حضرات روایت کرده است. خیلی خوب و خواندنی و عبرت گرفتنی و تأثر برانگیز است. البته زبان روایت ها یک جاهایی مغلق و سخت است و شاید همه راحت نخوانند کتاب را. اما خواندنش را توصیه میکنم. از انتشارات کتاب نیستان و از قلم توانمند آقای نصرالله قادری
مداحان بر اساس آیات و روایات عمل کنند / استودیو خوانی مداحی نیست
رمضان پور گفت:متأسفانه امروز عامه مردم استدیو خوانی را میطلبند و این شیوه خوانندگی را میپسندند بازخورد هم دارد اما ما نباید ببینیم مستمع چه سلیقهای دارد و چه چیزی میخواهد.
خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه- فاطمه علی آبادی: فرهنگ مدح و مداحی یکی از عوامل مهم در ترویج اندیشه اسلامی شیعی و تثبیت آن در طول تاریخ ایران اسلامی به شمار میرود و در طول تاریخ مداحان و شاعران فراوانی با استفاده از اشعار، سیره و رفتار اهل بیت (ع) را با اسلوبهای هنری و قالبهای جذاب پایدار و تأثیرگذار توصیف و به مخاطبان انتقال دادند. هیأت فرصتی برای پرورش انسان و انسانسازی است که اگر به این مقوله بها داده نشود و آموزشهای لازم صورت نگیرد، خسارتی را در پی خواهد داشت و چون مداحان و هیأتهای مذهبی با جمعیت قابلملاحظهای از افراد جامعه بهویژه جوانان و نوجوانان در ارتباط هستند میتوانند نقش مؤثری در تربیت آنان داشته باشند بنابراین اگر محتوایی که مداحان و هیأتهای مذهبی به مخاطبان خود میدهند، غنی نباشد ممکن است تربیت دینی جوانان بهویژه انگیزه حضور مردم در مجالس دینی با چالش روبهرو شود.
بر همین اساس در بیست و ششمین گام با حاج حمید رمضانپور مداح اهل بیت (ع) گفتوگو کردیم:
*نقطه شروع مداحی و مرثیه خوانی شما برای اهل بیت از کجا بوده؟ در این مسیر از محضر چه اساتیدی بهره بردید و چه آموزشهایی را طی کردهاید؟
آغاز مداحی و این افتخاری که نصیب بنده شده به دوران نوجوانی بر میگردد. پدر و مادرم بسیار علاقه داشتند که به عرصه مداحی و قرائت قرآن کریم وارد شوم بخصوص مادرم در این زمینه بسیار مرا تشویق میکرد. خاطرم هست در ایام نوجوانی نوارهای کاست مرحوم کافی به فراوانی در منزلمان وجود داشت و من هم آنها را گوش میدادم از همان ایام جرقهای در ذهن و قلبم زده شد. همانطور که مستحضر هستید مرحوم کافی یک منبری توانا، روضه خوان زبر دست و در عین حال دعا خوان ماهری بودند برای همین وقتی نوارهای ایشان را گوش میدادم به دقت محتوای آن را حفظ میکردم سپس در جمع بستگان و جلسات هیأت سخنان شبیه سازی شده مرحوم کافی را برای مخاطبان حاضر بیان میکردم. آهسته آهسته همین روحیه در وجودم تقویت شد به گونهای که در مدرسه به تلاوت قرآن کریم و مداحی میپرداختم، حتی در تشییع پیکر شهدا، مسجد محل و هیأتهای محلی به مکبری و مداحی میپرداختم. دوران دفاع مقدس بود که هنر مداحی در وجودم شکوفا شد تا جایی که در مناطق جنگی پیش و پس از انجام عملیات به مداحی میپرداختم.
اساتیدی که بنده در خدمت آنان بودم و مرا در این مسیر مورد تشویق قرار دادند ابتدا حاج محمد صادقی دایی بنده بود که از پیشکسوتان عرصه مداحی محسوب میشوند. ایشان الفبای مداحی کلاسیک و قالبهای شعری را به من آموزش دادند. سال ۶۵ بود که ایشان مرا به استاد سازگار معرفی کردند و من توانستم برای اولین بار در محضر استاد سازگار و دیگر مادحین معروف در مسجد لاله زار مداحی کنم که میتوان گفت از همان ایام بود که رسماً وارد این عرصه شدم. همچنین استاد علی انسانی یکی از افرادی بود که تأثیر بسزایی بر روی من داشت و ایشان هر کجا جلسه داشت بنده هم در آن شرکت میکردم. خاطرم هست وقتی ایشان به هیأت محبین الائمه میرفت بعد از سخنرانی استاد شیخ حسین انصاریان حاج علی انسانی به مرثیه خوانی و مداحی میپرداخت و من به دقت به اشعاری که میخواند دقت میکردم و بسیاری از اوقات آن اشعار را مینوشتم و یا حفظ میکردم. دیگر مداحی و مناجات خوانی استاد گرامی حاج منصور ارضی بود که تأثیر بسزایی بر روی من داشت؛ بنده معتقد هستم که حنجره ایشان یکی از معجزات حضرت زهرا است یعنی کسی که در این سن بتواند با این تن صدا به نوکری در محضر اهل بیت بپردازند معلوم میشود که نظر کرده اهل بیت است. یکی دیگر از اساتید که بنده مدیون ایشان هستم که سبب شد در عرصه مداحی با مفاهیم و مضامین قرآن آشنا شوم استاد عباس سلیمی است. باید تاکید کنم بنده همچنان از محضر این اساتید بهره میبرم و همچنان خودم را شاگرد این بزرگواران میدانم و در حال آموختن هستم.
*در سخنان خود به ایام جنگ و جبهه اشاره کردید و شما یکی از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس به شمار میروید؛ لطفاً بفرمائید در کدام گردان بودید، از کجا اعزام شدید و در کل مقداری از حال و هوای آن دوران و مداحیهایی که برای رزمندگان انجام میدادید برای ما بگویید؟
۴۰ سال پیش دقیقاً سال ۱۳۶۲ برای اولین بار توفیق پیدا کردم تا در دفاع از وطن در مناطق جنگی حضور پیدا کنم. خاطرم هست ۱۵ سال سن بیشتر نداشتم و چون سن من کم بود پایگاه مالک اشتر که نزدیک منزلمان بود نمیپذیرفت مرا به مناطق جنگی اعزام کند تا اینکه دستی در شناسنامه بردم و توانستم به میدان نبرد اعزام شوم. وقتی به منطقه رفتم چون سن کمی داشتم در بخش آمار تعاون لشکر ۲۷ محمد رسول الله مشغول به فعالیت شدم؛ کارم در این بخش این بود که مجروحانی که از خط مقدم به عقب آورده میشدند آمار، پلاک و مکانی که باید منتقل شوند را ثبت کنم. پس از آن به بخش تبلیغات لشکر محمد رسول الله منتقل شدم و در آنجا علاوه بر فعالیتهای تبلیغی به مداحی و قرائت زیارت عاشورا و دعای کمیل اهتمام داشتم تا اینکه سال ۱۳۶۳ برای نبرد نظامی به گردان القارعه و بخش توپخانه لشکر محمد رسول الله منتقل شدم، همانجا در عملیات بدر منطقه بهمن شیر در توپخانه فعالیت میکردم. پس از آن نیز وارد گردان حمزه سید الشهدا (ع) شدم و در سال ۱۳۶۴ با شرکت در عملیات والفجر۸ و آزاد سازی فاو توفیق یافتم تا در زمره جانبازان قرار گیرم. در این عملیات بود که از ناحیه چشم مجروح شدم. بنابراین در عملیاتهای بدر، خیبر، والفجر ۸ و مرصاد حضور داشتم.
*حال و هوای هیأتهای جبهه چه تفاوتی با هیأتهای الان دارد؟ مستمعان آنجا چه تفاوتی داشتند؟
مخاطبانی که در منطقه حضور داشتند بیشتر قشر جوان بودند، کسانی که با شوق و حرارت غیر قابل توصیفی در مناطق جنگی حاضر شده بودند، کسانی که آمده بودند در عمل رسالت خود را به انجام برسانند، آنان کسانی بودند که با اعماق جانشان عاشق شهادت بودند. در منطقه وقتی برای جوانان مداحی میکردیم میدیدیم که عاشقانه و از اعماق جان و خلوص نیت ذکری را که میگویند انجام هم میدهند؛ یک ارتباط معنوی خاصی بین رزمندگان و اهل بیت (ع) وجود داشت. اگر روضه خوانده و دعایی قرائت میشد در عملیاتها باز خورد آن معلوم میشد، فضای جبهه نسبت به پشت جبهه بسیار متفاوت و معنوی بود. میتوان فضای جبهه را با نوحه تأثیر گذار استاد آهنگران که خواند: شور حسن است چهها میکند؛ نام حسین درد دوا میکند، توصیف کرد.
* قریب به ۵۰ سال است که در دستگاه امام حسین (ع) مداحی میکنید؛ این نفس زدن چه آورده و رهاوردی برای شما داشته است؟ چرا از این نعمت حنجره در جای دیگر مانند سیستم موسیقی بهره نبردید؟ در یک کلام اینکه در این ۵۰ سال مداحی چه اتفاقی افتاده است؟
هر چه از دنیا و آخرت بخواهم کسب کنم در این دستگاه به من رسیده است؛ در این کلام منظور از دنیا مسائل مادی نیست بلکه داشتن خانوادهای مؤمن، مذهبی و ولایی است. خانوادهای که در آن متولد شدم مذهبی بود و خانوادهای که تشکیل دادم نسلی مؤمن از آن به وجود آمد. امروز تنها پسرم و نوههای بنده نیز به عرصه مداحی وارد شدند و برای اهل بیت مداحی میکنند دیگر چه آوردهای بالاتر از این وجود دارد. اغلب کسانی که از این دستگاه و مکتب فاصله گرفت و اخلاق را کنار گذاشت گرفتار معضلات اخلاقی و اجتماعی شده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید هر کسی از ذکر و یاد خدا فاصله بگیرد خداوند زندگی او را سخت میکند؛ به عقیده من داشتن خانوادهای که اهل عترت و قرآن است و نوههایی که همه اهل قرائت قرآن کریم و مداحی هستند بزرگترین گنج است. هر یک از اعضای خانواده ام برایم مایه افتخار و سرافرازی هستند. از همین مسیر از سال ۷۹ به عنوان مداح در حج تمتع و عمره توفیق قرائت دعای کمیل و مداحی در قبرستان بقیع پیدا کردم در حال حاضر نیز سالها است در عتبات عالیات شبهای جمعه به عنوان مداح ثابت در حرم امام حسین و حضرت عباس اجرای برنامه دارم.
* در واقع میفرمایید رهاورد این مداحی هم زندگی مرا ساخته و هم توفیقات معنوی زیادی برای من داشته است.
بله درست است.
* مقداری برگردیم به مجالس حضرت سید الشهدا و مدت زیادی در این مجالس فعالیت داشتید؛ به نظر شما عملکرد جامعه هیأتی در رشد سلوک اخلاقی و معنوی جامعه مثبت بوده و یا اینکه کارکردهای گذشته را از دست داده است؟
انقلاب اسلامی وامدار شور حضرت سیدالشهدا و محرم و صفر است؛ همانگونه که امام راحل فرمودند ما هر چه داریم از محرم و صفر است. هیأتهای مذهبی باعث شد که مردم به وجد بیایند و با گام نهادن در عرصه مبارزه و جهاد انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند بنابراین شور حسینی صددرصد در انسان تأثیرگذار است. امام راحل فرمودند این خون سید الشهدا است که خون ملل متعدد را به جوش میآورد؛ بنابراین نمیتوان گفت مجالس حسینی و هیأتهای مذهبی تأثیر گذار نیستند. اگر این مجالس و محرم و صفر نبود انقلاب اسلامی در همان روزهای اول از بین میرفت. ما در دوران دفاع مقدس سلاح پیشرفته نداشتم و کاملاً در تحریم بودیم به یاد دارم زمانی که یک گلوله آرپی چی را میخواستیم در عملیات استفاده کنیم فرمانده میگفت این یک عدد هفت هزار و پانصد تومان قیمت دارد و در عین حال کسی به ما سلاح نمیداد اما رزمندگان با شنیدن یک نوحه امام حسین و توسل به حضرت زهرا و بستن سربندی که منقش به نام اهل بیت بود چنان قدرت روحی میگرفتند که با روحیه وصفت نشدنی به لشکر تا دندان مسلح دشمن یورش میبردند و جانانه به مبارزه میپرداختند این تأثیر هیأتهای مذهبی است.
امروز ذایقهها و سلیقهها تغییر کرده است و جامعه در حال پوست اندازی است نمیتوان گفت جلسات و مداحیهایی که پیش از انقلاب وجود داشت امروز نیز وجود دارد؛ خیلی از آن روضهها ممکن است برای جوان امروز جذابیت نداشته باشد برای همین میطلبد مداح بدون اینکه از خط قرمز عبور کند مداحی به روز داشته باشد. یعنی در عین حالی که به روز است مستند و تأثیر گذار نیز باشد. در فتنههایی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی داشتیم یکی از مسائلی که سبب شد فتنهها و توطئه دشمنان خنثی شود همین مجالس روضه خوانی، هیأتهای مذهبی، مسجد، مداح و روحانی بود. در فتنه ۸۸ استاد سازگار نوحهای را با سبک و سیاق قدیم ساختند و حاج سعید حدادیان در میدان انقلاب خواند؛ همه دیدیم که این دو بند شعر چه شور و هیجانی در قلب مردم ایجاد کرد و حماسه ۹ دی ماندگار شد و بساط فتنه ۸۸ را همان روز جمع کرد. ارتباط مردم با قرآن و اهل بیت مستحکم برقرار است و معتقد هستم این مجالس تأثیر داشته چرا که اگر تأثیر نداشت باید در بسیاری از اتفاقات قافیه را باخته و فرصتها را از دست میدادیم. همانطور که امام فرمود این ملکت برای امام زمان است همانها ما را حفظ کرده و امید است که در آینده نیز همانها حفظ کنند.
* یعنی شما معتقد هستید مجالس حسینی به شیوه سنتی همچنان کارکرد خودش را دارد؟
صددرصد.
* آیا مداحان همچنان بین مردم محبوب هستند و اگر نیستند چه اتفاقی افتاده که جایگاه خود را از دست دادهاند؟
به عقیده بنده مداحان همچنان آن احترام و ارتباط خود را با مردم دارند. بسیاری از مردم وقتی با مداحان ملاقات میکنند مشکلات خودشان را با آنان در میان میگذارند و این نشان میدهد که نوکران امام حسین را امین خود میدانند. بنابراین این حبل محکم و رشته متصل هنوز گسسته نشده است.
* مقداری هم راجع به مجالس صحبت بفرمائید گاهی اوقات میبینیم که در مجالس تعادل وجود ندارد و جنبه سوگ بیشتر از سرور قوی است؟ چرا به برخی از ائمه اطهار کمتر پرداخته میشود؟
ما شیعه هستیم و شیعه باید پیرو مولای خویش باشد امام صادق فرمودند در شادی ما شاد و در غم ما اندوهگین باشید؛ بنابراین در مجالس مذهبی باید شادی به جای خود و عزاداری هم در جای خودش باشد نباید در روزهای ولادت روضه خوانی شود. خاطرم هست سال ۸۵ در سالروز ولادت حضرت زهرا به دیدار رهبرانقلاب رفتیم جلسات قبل از برگزاری این دیدار گفته شد اکثر مداحانی که در این روز به دیدار مقام معظم رهبری مشرف شدند به روضه خوانی پرداختند آیا شما میتواند با مداحی خود فرحی در رخسار رهبر معظم انقلاب ایجاد کنید؛ خاطرم هست همان روز همه مداحان حاضر در این مهم ناموفق بودند غیر از بنده که یک قصیده در دستگاه ماهور خواندم و چهار دقیقه و سی ثانیه مداحی ام طول کشید.
متأسفانه امروز عامه مردم استدیو خوانی را میطلبند و این شیوه خوانندگی را میپسندند بازخورد هم دارد؛ ما نباید ببینیم مستمع چه سلیقهای دارد و چه چیزی میخواهد بلکه باید ببینیم قرآن و اهل بیت از ما چه میخواهند استدیو خوانی مداحی نیست خوانندگی است
مردم نباید تصور کنند که مداحان در مجالس مذهبی تنها میخواهند اشک بگیرند. مداحان باید شعری را انتخاب کنند که شجاعت و بزرگی اهل بیت را توصیف کند، مداحی که همه اش اشک نیست بلکه مداحی دارای بخشهای حماسه خوانی، شادی خوانی، روضه خوانی، یادواره شهدا خوانی، مناسبتهای انقلابی خوانی وجود دارد و اینکه همیشه در مداحی گریه باشد یک بار منفی برای مردم خواهد داشت. بنده خودم در مناسبتهای شاد نغمه و سرودهایی را انتخاب میکنم که شاد باشد. شاد خوانی همیشه سوت زدن و کف زدن نیست میتوان با ذکر اجرای شاد داشت. تاکید میکنم جلوی این رویه باید گرفته شود.
*آیا ذایقه مردم این مهم را نمیطلبد؟
به اندازه کافی مردم با مشکلات درگیر هستند و باید کار کرد که این بار منفی از دوش آنان کاسته شود. متأسفانه امروز عامه مردم استدیو خوانی را میطلبند و این شیوه خوانندگی را میپسندند بازخورد هم دارد؛ ما نباید ببینیم مستمع چه سلیقهای دارد و چه چیزی میخواهد بلکه باید ببینیم قرآن و اهل بیت از ما چه میخواهند. استدیو خوانی مداحی نیست خوانندگی است. برخی با تولید یک کلیپ معروف میشود در حالی که در حالی که نمیداند قصیده، غزل، دو بیتی و رباعی چیست و به قالبهای موسیقی شناخت ندارد؛ بعد به همینها میگویند استاد فلانی. بنده همچنان خودم را شاگرد میدانم. بعضیها با دو شورخوانی و دو کلیپ معروف میشوند و استاد مورد خطاب قرار میدهند و همان تولیدات را بلوتوث میکنند و میگویند ببینید فلانی چه خوانده و آن را معروف میکنند. مداحی باید پایه و بنیان محکم داشته باشد این مهم وقتی صورت میگیرد که مداح استاد و معلم داشته باشد.
در گذشته وقتی مداحی میخواست در محضر استاد بخواند دست و پای خود را گم میکرد به گونهای که ابتدا مداح بسم الله میگفت یک رباعی صلوات میخواند و بعد از خواندن غزل نصیحتی وارد بیان مطالب شخصیتی میشد که میخواست در آن زمینه مداحی کند و بعد از آن هم قصیده خوانی و روضه خوانی کرد سپس نوحه میخواند. امروزه بیشتر استدیو خوانی و کلیپ خوانی مد شده است. بنده هم میتوانستم وارد این عرصه شوم اما نخواستم چون معتقد بودم که نباید شیخوخیت کار زیر پا گذاشته شود.
* در مواجهه عملکرد هیأتها و مداحان دستگاههایی وجود دارد چه کاری این دستگاهها میتوانند در مواجهه با این ضعفها داشته باشند آیا تا به حال عملکرد خوبی داشتند؟
عملکردشان خوب نبوده به جهت اینکه این عرصه یک متولی واحد میخواهد که نداریم. امروز بنیاد دعبل، خانه مداحان، کانون مداحان، سازمان تبلیغات، مؤسسه قدیم الاحسان، هیأت رزمندگان، بسیج مداحان و… هر کدام به صورت مستقل فعالیت میکنند و یک سازمان و نهاد خاصی متولی امور نیست. برای مثال روحانیت تحت نظارت حوزه علمیه قم با همه قداست و استحکام خود فعالیت میکند برای مثال اگر سخنرانی خارج از ضوابط روایتی اشتباه و غیر مستند بیان کند فوری به دادگاه روحانیت احضار میشود اما آیا ما این مهم را برای مداحان داریم؟ در جامعه مداحان هر کسی هر کاری بخواهد انجام میدهد هر حرفی بخواهد میزند چون متولی ندارد و رها است. البته کارهای زیاد انجام شده اما کافی نیست. مقام معظم رهبری هر سال تذکراتی میدادند که متأسفانه برخی مداحان رعایت نکردند مانند برنامه پخش زندهای که اسامی برده شد که نباید حین مداحی برده میشد. برای مثال در زمینه پوشش مداحان چرا باید یک مداح لباسی آستین کوتاه بپوشد و محاسن خود را از ته بزند؟ اگر یک متولی وجود داشت بهتر میشد وجاهت کار را حفظ کرد. مداحان نباید سخنانی به زبان بیاورند که توهین باشد بلکه کلام و شعرشان باید به گونهای باشد که مردم را به تفکر وادار کند.
*سلوک اجتماعی و نقش آفرینی جامعه ستایشگران را در مسائل روز چطور ارزیابی میکنید؟ مسالههایی همچون فلسطین و حادثهی کرمان و...
فکر میکنم حدود پنجاه درصد این قشر در مناسبتهای این چنین ورود نمیکنند علتهای خاصی ممکن است داشته باشد اما لازم است که وارد این موضوعات شوند ما این عبارت را به مردم سالها گفتیم «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» این نشان میدهد که عاشورا و کربلا در سال ۶۱ باقی نمانده و در طول زمانها و مکانها جاری است و ادامه دارد. امروز باید شمر زمان را شناخت کسانی که زن و کودکان بی گناهان را به خاک و خون می کشند واقعاً چه کسانی هستند؟ باید امروز مظلومان زمان را شناخت.
جنگ حق و باطل تا روز قیامت ادامه دارد و تا روز قیامت بد و خوب وجود دارد از این رو باید در زمان حاضر نیز مصداقهای حق و باطل را بیان کرد و اگر چنین نکنند در حق حق ظلم شده است.
*اگر بعد از عمری نوکری فردای قیامت نزد حضرت سیدالشهدا علیه السلام مشرف شدید از ایشان چه میخواهید و چه عرض میکنید؟
اگر محضر ایشان را درک کنم همه چیز را خدا به من داده است و دیگر چیزی نخواهم خواست. گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم / چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی. اگر خدا این توفیق را به بنده بدهد که به محضر ایشان مشرف شوم خواهم خواست همچنان مرا به عنوان نوکر و روضه خوان بپذیرند.