حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

کتاب هرایی

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۳۲ ق.ظ

خدا رحمت کند سعید تشکری را. نویسنده ی متعهد مشهدی را. خیلی آثار خوبی با درون‌مایه ی اهل بیتی و امام رضایی دارد. هرایی هم داستان خانواده ی پرماجرا و شلوغی است که در قم و جوار خانم حضرت معصومه سلام الله علیها، داستان زیبایی دارند‌. اگر حوصله داشته باشید؛ کتاب درس آموزی است. برای نوجوانان هم مناسب. کتاب را انتشارات" کتاب نیستان" چاپ کرده است. کتاب را بصورت روزانه ۱۰ الی ۱۵ دقیقه ای ظرف یک ماه خواندم. با این روش هم خسته نمی‌شوید و هم می‌توانید چند کتاب را با هم جلو ببرید.

 

  • حسن مجیدیان

مسئولیت اجتماعی

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۲۳ ق.ظ

بسیاری از مسائل ریز و درشت این روزها _مثل همه ی ایام_ به ما هجوم آورده. اظهار نظر هم کار راحتی نیست. تحلیل، هم داده های محکم می‌خواهد. من فقط یک مساله را با عقل ناقص خودم، اندکی (شاید هم بسیار) راهگشا میبینم و آن هم اینکه هر کدام از ما به #مسئولیت_اجتماعی خودمان، به خوبی عمل کنیم. حرف اینجاست که سنگر و تکلیف خودمان را رها کرده ایم و چسبیده ایم به خبرها و تحلیل ها. یقه ی خودمان را بچسبیم. راستش من اوضاع مملکت را گل و بلبل نمیبینم. اما درب و داغون و رو به سقوط هم نمیبینم. دارند دستگاه محاسباتی ما را به هم می‌زنند.

  • حسن مجیدیان

کتاب ما و راه دشوار تجدد

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۲۱ ق.ظ

دو ماه طول کشید تا کم کم این کتاب را تمام کنم. ذهن ما عادت کرده به مباحث دم دستی و زودفهم. با ادبیات و رمان و خاطرات شهدا و روایت های روزمره ذهن مان خو گرفته و تاب مسائل جدی و فلسفی را ندارد. کتابِ فیلسوفِ زمانه ی ما، آقای دکتر رضا داوری اردکانی مباحثی داشت که برای اهالی فرهنگ و تربیت، خواندنش را و تأمل و تعمق در آنها را ضروری می بینم. اطلاعِ ما از کلان بحث های فرهنگی، امری ناگزیر و لازم است. علاوه بر بحث های مربوط به سنت و مدرنیته، تجدد غربی، مسأله توسعه، مهاجرت دانشمندان، جهان های قدیم و...یک مقاله ی جالب در کتاب بود با این عنوان: " وقت چیست و چگونه تلف می شود". کتاب را انتشاراتِ نقد فرهنگ چاپ کرده است.

 

  • حسن مجیدیان

استادان قشنگ

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۵۹ ق.ظ

در یادداشتی که از «جواد رنجبر درخشیلر» در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است، می‌خوانیم:

یکی از آفت‌های عمده اندیشه در ایران امروز به‌اصطلاح استادانی هستند که زیرپوشش اسم استادی و عناوین دانشگاهی نقش سلبریتی یافته‌اند. این افراد که به‌طور شبانه‌روزی ویدیو‌ها یا نوشته‌هایشان در فضای مجازی می‌چرخد نه مبتنی بر دانش و روش علمی که به اقتضای خواست و دل مخاطب سخن‌سرایی می‌کنند. این استادان معمولاً ظاهر جذاب و صدای بم و جامه‌های آراسته دارند و بلدند چطور حرف را در کاغذ‌های رنگی بپیچند که باعث ارضای روانی مخاطب شود. مخاطب ارضا شده خود را فهمیده و فرهیخته می‌پندارد و سالک در کاروان دانش و فلسفه جهانی؛ غافل از اینکه جز همان حس موقت ارضای روانی چیزی به دست نیاورده اگر تحمیق نشده باشد. علم به قول کارل مارکس جاده‌ای فراخ نیست، سنگلاخ است و علم پژوه نه جذاب و سلبریتی طور که همیشه خسته و کلافه و در جست‌وجو است؛ و علم بسیار دشوارتر از آن است که بتوان به‌آسانی در ویدیویی چنددقیقه‌ای منتقل کرد. هر گزاره علمی چند مقدمه دارد، نخست آن را باید فهمید. دوم: هر گزاره در نظریه، گفتمان یا مکتبی معنا دارد. بی‌دانستن آن مقدمات و این ساختار گزاره‌ها را نمی‌توان فهمید. بنابراین آنچه در شبکه‌های اجتماعی منتقل می‌شود معمولاً وهمی از دانش و فهم است. گاه گفته می‌شود همین هم خوب است و عموم مردم را با حداقل‌های علمی آشنا می‌کند. اما دانستن ناقص جز بدفهمی نیست. استادان قشنگ مطالب علمی را در چارچوب اصول بازاریابی اینترنتی به خورد مخاطب می‌دهند. در این کسب‌وکار علمی، نه‌تن‌ها علم فدای اصول بازاریابی می‌شود بلکه اصول اخلاق علمی هم فرونهاده می‌شود. استادان قشنگ درباره همه موضوعات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تاریخی سخنی برای گفتن دارند، بی‌آنکه دقت و احتیاط نظری را اصل نخست اظهارنظر بدانند. آنچه جایگزین دقت و احتیاط علمی می‌شود اصول کلی ایدئولوژیکی است که، چون اکسیر کیمیاگران بر هر مس که می‌خورد طلا می‌سازد. این اصول ایدئولوژیک هر زمان عوض می‌شود. روزی عدالت و جنگ طبقاتی، روزی امپریالیسم و غرب‌زدگی، امروز فدرالیسم و حقوق بشر و دموکراسی. اما روش معمولاً تفاوتی نمی‌کند. با اصل ایدئولوژیک ثابت تمام مسائل بشری و فرابشری تحلیل می‌شود و در واقع تمام موضوعات به یکسان مبتذل می‌شود. استادان قشنگ توانایی قابل‌توجهی در ساختن جملات قصار دارند. اصل ایدئولوژیک را با صد‌ها واژه علمی با مهارتی قابل‌توجه می‌آمیزند که مخاطب با نخستین رویارویی مجذوب جمله می‌شود و آن را، چون ذکری مذهبی تکرار می‌کند. مثلاً این جمله: «کسی برای رنج‌های شما ارزش قائل نیست»، چون یافته‌ای علمی یا سرودی مذهبی مکرر در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد. بی‌تردید این جمله یکی از بی‌معناترین جملات است. القای جدایی بین ایرانیان و تنهایی وحشتناک و سهمگین آنان پروژه‌ای بزرگ و تا حدودی موفق است. اینکه ایرانی نباید به همکاری و هم‌فکری هم‌وطن خود امیدوار باشد، مقدمه جدایی‌های بزرگ‌تر است و به‌آسانی با واقعیت‌های تلخ اقتصادی و اجتماعی مطابقت می‌کند. بخشی از تلخی‌ها خود حاصل همین القائات است. استادان قشنگ که اعتبار اجتماعی و حقوق خود را معمولاً از دانشگاه می‌گیرند با سخنان قصار و ظاهراً علمی جز راه تباهی را باز نمی‌کنند. ظاهر خیرخواهانه و دموکراسی خواه و ضد استبدادی آنان هم بخشی از بازاریابی اینترنتی است و هر چه عمق نگرانی مخاطب بیشتر شود، وابستگی او به استادان قشنگ بیشتر می‌شود؛ مثلاً اگر بگوییم ایران تا ۳۰ سال آینده کویر می‌شود، یکی دو سال دیگر باید با گونی پر از پول برویم خرید، مخاطب نگران را خوب جلب کرده‌ایم. گام دوم راهکارهاست که سر فهرست آن دوری از فرهنگ و سبک زندگی ایرانی و به‌طور کاملاً عجیب، توصیه به آموزش زبان‌های محلی است. روشن است که هدف جز راهکار نبوده و طرح دلسوزانه مشکل جز جلب‌توجه. پدیده استادان قشنگ بخشی از تبعات شبکه‌های اجتماعی است و به‌احتمال زیاد چند سال بعد خودبه‌خود از بین خواهد رفت. اما نمی‌توان تا آن روز دست روی دست گذاشت. خسارت این پدیده بسیار زیاد است به‌ویژه آنکه کتاب خواندن و توان اندیشیدن را از انسان سلب می‌کند.

منبع: روزنامه‌ی جوان

  • حسن مجیدیان

مشرق آفتابی عشق

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ

کربلا ، مشرق آفتابی عشق، جغرافیای تجلی خدا در خاک و مرز هنرآفرینی هنرمند هستی در بدیع ترین و شکوهمندترین صورت ممکن است. من بر این باورم که آخرین کشف بزرگ انسان این است که کربلا مرکز زمین است و همه ی منظومه ها بر مدار آن می‌چرخند و هیچ کجای خاک مغناطیس این خاکِ آتش خیز را ندارد. هر کس در خویش، شکستگی و واماندگی می یابد و دستهای خویش را در صمیمیت دستان حسین گم نکند و گامهایش را با جرس کاروان کربلا هماهنگ نسازد هرگز ایستادگی و رهیافتگی را تجربه نخواهد کرد.

 کتاب حنجره معصوم، محمدرضا سنگری، صفحه۸

  • حسن مجیدیان

کتابخانه تربیتی مربی

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۵۵ ق.ظ

 

 

مجموعه ی بسیار خوبی از موسسه مصباح الهدی. معرفی بیش از ۱۰۰ کتاب برای مربیان تربیتی. خیلی این سوال و دغدغه پیش می‌آید که مربیان چه کتابی بخوانند؟ این کتاب همین مساله را پوشش داده. البته خودِ این کتاب بدردبخور مطالعه نمی‌خورد. توضیحی است راجع به آن ۱۰۰ کتاب معرفی شده. ارزش تهیه و مراجعه و اطلاع از کتب معرفی شده را دارد.

  • حسن مجیدیان

کتاب آدم شویی

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۳۷ ق.ظ

 

 

 

این کتابچه ی کوچک از انتشارات کتاب نیستان بسیار خواندنی بود. در همین متروسواری ها روزانه خواندمش. کتاب راجع به جانبازان شیمیایی، رنج کشنده و بی پایان جسم و روح آنها، فشار بر خانواده و حتی فروپاشی بعضی خانواده ها، فرصت طلبی عافیت طلب ها، بی توجهی مسندنشین ها به درد بچه رزمنده ها، اشاره به داستان کانال کمیل و شهادت غریبانه ی شهدا و.... اشارات و داستان های کوتاهی مثلِ فریاد سخت خیّنی ها، باور بفرمایید من قاتل پسرتان نیستم، سهم من از جنگ، فرمانده خط مقدم، آدم شویی و... را دارد. یک نگاه متفاوت و جسورانه به جنگ و عوارض بعد از آن. به خاطر برخی بی پروایی ها و اشاره به مشکلات خانواده ی جانبازان و حجمِ دردهای کتاب، مناسب برای بزرگسالان است. به نظرم از بهترین مجموعه ی داستان ها راجع به جنگ است.

  • حسن مجیدیان

کتاب حنانه شو

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۷ ق.ظ

 

این همه کتاب میخوانیم که مثلا فضل و ادب و سوادی پیدا کنیم؛ اما هیچ کتابی به پایه ی کتاب هایی که از اهل‌ بیت علیهم السلام یا در رابطه با آنها باشد، نیست. خاصه اینکه به زبان هنر باشد،در بستر ادبیات و کلمات خوشایند باشد. کتاب حنانه شو را توصیه میکنم به نوجوان ها بدهید تا بخوانند. شک ندارم محبت و علاقه ی هر کسی به حضرت رسول اکرم ص دوچندان می‌شود. کتاب را انتشارات مسجد جمکران چاپ کرده و قیمتی هم ندارد. کم حجم است و یک ساعته خوانده می‌شود. اما داستان کتاب جالب و نو است. روایت هایی از زبان اشیاء راجع به پیامبر. از زبان درختی در کوچه. ماه در آسمان. سنگریزه های داخل حیاط. از زبان بتی کنار کعبه. از زبان کوهی در اطراف مکه و از زبان نخل خشکیده ای داخل حیاط مسجد که بعدها به ستون حنانه معروف شد. پیامبر به این نخلِ خشکیده تکیه می دادند و برای مردم صحبت می‌کردند. تا اینکه منبری برای حضرت ساختند. روزی که پیامبر برای اولین بار به سمت منبر رفتند، از این ستون خشکیده، ناله ی غم انگیزی از دوری پیامبر برخاست که همه را متعجب کرد. پیامبر مهربان به سمت نخل خشکیده آمد و دستی بر او کشید و فرمود:"آرام باش حنانه". حنانه در این جا به نظرم یعنی کسی که ناله ی غم انگیز سر می‌دهد. آن نخل خشکیده از آن روز شد ستون حنانه که لابد الان هم در مسجدالنبی ص هست. بهرحال کتاب شیرین و جالب است.و من شک ندارم که آن اشیاء در کنار پیامبر، حسابی جان داشتند و شعور. ولی چرا من از فراق و دوری رسول و امام و...حنانه نیستم؟!

  • حسن مجیدیان

کتاب ناگفته های جنگ

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۵۰ ق.ظ

خیلی خواندنی و عمیق بود. چه عجیب بوده شهید صیاد، یک ارتشی مومن و مخلص و مقاوم. به قول حاج قاسم: صیاد، سلمانِ ارتش ما بود. سرگردی که از دست بنی صدر دو درجه تشویقی گرفت و شد سرهنگ اما دوباره همان بنی صدر درجه اش را گرفت و سرگردش کرد. جالب است حضرت امام هم نظرش این بود که با صیاد مطابق قوانین برخورد شود. کار به آنجا می‌رسد که فرمانده ی جبهه ی کردستان از سرهنگی می‌رسد به سرگردی تعلیق شده از کار که حتی باید شنبه به شنبه خودش را به ستاد مشترک ارتش معرفی کند. اما با فرار بنی صدر حقانیت صیاد، روشن می‌شود و با قوت به جبهه ها بر می‌گردد. کتاب اطلاعاتی مستند و محکم از شروع غائله ی کردستان و نبرد با کومله و ضدانقلاب تا عملیات های مختلف در جنوب را از زبان شهید صیاد شیرازی، در بر دارد. صیاد بسیار محکم، معتقد، اهل معنویت، کارکشته در فنون نظامی و بسیار فعال و متحرک بوده. چیزی که امثال من شاید ۵۰ سال از چنین روحیاتی بدور و با آن بیگانه باشند. پیشنهاد میکنم پیام رهبر انقلاب برای شهادت شهید صیاد را مرور کنید. این را هم بگویم که یکی از نقاط برجسته ی کتاب، روح بلند، قاطعیت و دوراندیشی حضرت امام در طول مسائل جنگ است.

 

  • حسن مجیدیان

رمان ترکه های درخت آلبالو

يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۶ ق.ظ

ما خودمان رُمان خوبِ فارسی کم نداریم انصافا. نویسندگان ما فضای فرم و محتوایشان نزدیک به حال و هوای ما و تجربه ی زیسته ی ماست. خاصه ما در ادبیات پایداری و جنگ‌، آثار درخشان کم نداریم. مشتری پر و پاقرص و حرفه ای این کتاب ها هم رهبر عزیز است. ترکه های درخت آلبالو داستان سرهنگِ نظام شاهنشاهی است. به نام مدنی. بچه ی شاه عبدالعظیم و از یک خانواده ی اصیل و مومن. سرهنگ همزمان با انقلاب چون ارتشیِ شاه بوده دستگیر و زندانی میشود و حکم اعدام می‌گیرد. اما با پیگیری های همسرش و مساعدت رئیس زندان و نظر مساعد مقامات، به او فرصت می‌دهند که به کردستان برود و آن جا را سر و سامان دهد. سرهنگ میرود به کردستان و....

خواندنی، شیرین و البته پُر از غمِ مردمانِ مظلوم کردستان و وحشی گری و بی‌رحمی کومله ها و تجزیه طلب ها و ضدانقلاب است. رمان بر اساس مستندات نوشته شده به نظرم. لااقل بخش مربوط به کردستانش، مستندات حقیقی دارد. کتاب را انتشارات ِ اسم چاپ کرده است. از آقای اکبر خلیلی.

 

  • حسن مجیدیان