حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید محمدعبدی» ثبت شده است

خواب دیده ام تو را....

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۸ ب.ظ
مـی دوم بـــــه ســـــوی تـــــو
تــــــنــــد مـــیروی چــــــــرا؟
صـــبـــــــر کن بــــبـــینـمــت
خـــــــواب دیده ام تـــــــو را

خـــــواب دیده ام کــــه تـــــو
یک نفر شـــــــبیه مـــــــــــن
ســــــاکت و پـــر از صــــدا
ســــــــــاده مثل یاســمــــــن

خــــــانه خــــــانه در به در
در پــــــــی ات روانـــــه ام
کــوچه کـــوچه شب به شب
با تـــــــو شــــــاعــــرانه ام

ساعــــت قــــــرارمــــــــان
می رســــــــد به انتــــــــها
می دهی به دســـــــــت من
یک پـــــــلاک پر بــــــــها

میــکنی به مـــن نــــــــگاه
دســــت می دهی تکـــــان
بغـــــــــــض میکند دلــــم
می روی از این مـــــکان

می ســـــــرایمت تــــــو را
پــــــا به پــــــای شاعــران
دورمــــی شوی ز مـــــــن
در مـــــــیان عابـــــــــران

عــــــهد بسته قــــــلب من
با تــــــو زنـــــدگــــی کند
راه تــــــــــو بگــــــیرد و
ایســــــتادگـــــی کنــــــــد

زیـــر پــای ســـرخ تـــــو
سجــــده میکــند زمــــــین
میشوی شـــــهید عــلـــــم
بــــــاز میشــود بــــــــرین

یاسمن مجیدی   
  • حسن مجیدیان

آن تخم هایی که کاشتیم...

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۵ ق.ظ

یقین دارم که این آلودگی ها و مریضی های ما کار دستمان خواهد داد. آن بی احتیاطی هایی که کردیم و آن تخم هایی که با معاونت شیطان در دلمان کاشتیم، حالا جوجه هایی شده اند سرکش، بلکه اژدهایی شده اند مهیب که حیثیت و شرافت ما را دارند نوش جان میکنند...

خراب کردیم!

به حرف نابلدها دل سپردیم و زمین خوردیم...

این طور نیست؟

  • حسن مجیدیان

"جانا" قصه ی دلنشین اولین مدافع....

دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۵۸ ق.ظ

اوایل دهه۹۰ بود. شاید سا‌ل‌های ۹۱یا ۹۲. در آن سال‌ها هر روز صبح از کرج . برای کار و تدریس می‌رفتم به سمت حوالی ترمینال جنوب تهران. به چراغ قرمز چهارراه ترمینال که می‌رسیدم، می‌پیچیدم محله خزانه تا از زیر پل ترمینال به ضلع شمالی آن و سمت مسجد قدس بروم. همان اول میدانگاهی، ابتدای خیابان شهید پرستویی چشمم می‌افتاد به عکس بزرگی از یک شهید؛ شهید «محرم ترک». هر روز به چشم‌های درشت تصویر نگاه می‌کردم و برایم سوال بود که چرا عکسش را کشیده‌اند؟ قبل‌ترها خبری از این عکس روی دیوار کنار میدان نبود...

گذشت تا اینکه زمزمه حضور بچه‌های ما در سوریه، فراگیر و علنی شد و نام شهدا نمایان. یادم هست که شهید «مهدی عزیزی» از آن اولین‌ها بود. اما هنوز اسمی از آقا «محرم» ما نبود! شهید مظلوم و گمنامی که اولین شهید مدافع حرم است. اولین فدایی حضرت عقیله (سلام الله علیها). یکی از نخبه‌ترین و بهترین‌های تخریب در خنثی‌سازی تله‌های انفجاری و مین‌های دست ساز. مربی بسیاری از شهدای مدافع حرم که بعد از او، نام آشنای شهرشان شدند.

«محرم» با شدت گرفتن و شعله ور شدن جنگ در سوریه، وظیفه خود دانست تا به آن جا برود و سوری‌ها را با کم و کیف مبارزه آشنا کند. غیرت و حمیت او اجازه نداد تا در برابر جنگ و کشتار سکوت کند و کارآیی و تخصصش را به جوانان سوری آموزش ندهد. رفت تا نشان دهد بچه شیعه، جنگ و تجاوز در حریم بانوی آفتاب را برنمی‌تابد. او در این مسیر روشن جانش را داد تا شهادتش فتح بابی برای پرواز جوانان دیگر باشد. طلایه‌دار شهدای مدافع حرم...

  • حسن مجیدیان

دو بلای امروزی...

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۹ ب.ظ

 به آدم های این دوره و زمانه که نگاه میکنم دو چیز در آن ها فوران دارد. فرقی هم نمی کند که چه تیپی باشند. از هر قشر الحمدلله هستند. یکی "خودخوب پنداری" و آن یکی هم " میل شدید به دیده شدن"...

حقیقتا دو بلایی که گریبان خیلی از ماها را گرفته است. خدا رحم کند!

  • حسن مجیدیان

یاد می کنم غم تو را هنوز...

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۳۷ ب.ظ

معلم شهید محمدعبدی...

  • حسن مجیدیان

درباره ی کتاب شهید حامد جوانی

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۱۰ ق.ظ

باید به نویسنده محترم کتاب احسنت و بارک الله گفت به خاطر این هنرنمایی. این که زندگی پربرکت شهید «حامد جوانی» را در صفحاتی محدود (حدود ۱۰۰صفحه) به این خوبی و در قالب داستانی بشود به تصویر کشید، کاری است هنرمندانه و مغتنم.

کتاب حامد کوتاه است. به کوتاهی عمرش! ۲۵سال عمر کمی است اما وقتی خرج محبوب و فدای معشوق شود، روز به روز و ساعت به ساعتش غنیمت و برکت است و درس آموز و الگو گرفتنی.

چرا چنین آدمی راه را این همه خوب می‌رود و مقصد را این قدر زود می‌یابد؟ اگر در این‌ها دقت کنیم و کمی ذهن و دلمان را سمت این مباحث ببریم، آن وقت از تورق کتاب شهدا نفع و بهره عملی می‌بریم و به افق آنها نزدیک می‌شویم. شهدا همین خاکی‌ها و معمولی‌ها بودند. منتهی «جهت گیری درست» و «سعی فراوان» آنها را به وصال رساند و ما با سردرگمی و رکود و تنبلی به جایی نرسیدیم. کسی که جهت درستی را انتخاب نکرده و راه را نشناخته، عمل کثیر او هم جز دوری راه و بعد از مقصد برایش دستاوردی نخواهد داشت.

من در این کتاب کم حجم اما مفید و متبرک، همین جهت گیری صحیح و سعی بلیغ و ستودنی را در زندگی کوتاه شهید عزیز «حامد جوانی» دیدم. او با تربیت صحیحِ پدر و مادرش، اتصال به مسجد و هیات و حب اهل بیت (علیهم السلام)، مخصوصا کعبه وفا و ادب حضرت ابالفضل (علیه السلام)، از همان کودکی به سمت و جهت صحیح و الهی پا می‌گذارد و با نهایت تلاش در این راه پیش روی می‌کند. و ای خوشا که چقدر زود به این جوان نخبه تبریزی برات وصال و ملاقات می‌دهند. راستی اگر در مسیر باشی و با دلت رهسپار شده باشی، همان را نصیبت می‌کنند که می‌خواهی!

«حامد»، این عاشق پاکباخته اباالفضل (علیه السلام)، همچون حضرت سقا دستانش را فدا می‌کند، چشمانش را می‌بخشد و پیکرش را آماج ترکش‌ها قرار می‌دهد تا جایی که در سوریه به «شهید ابالفضلی» شناخته می‌شده است. فکر نکنید که فقط همین باطن مصفا را داشته و بس. نه! به شدت هنرمند و باعرضه بوده. یگان خدمت او در لشگر عاشورا، توپخانه بوده و در این رسته از نخبه‌ها و ویژه‌ها به حساب میرفته و فرماندهان چه در لشگر و چه در سوریه روی توان و تخصص او حساب ویژه باز کرده بودند. درس‌خوان، کاربلد، خانواده دوست، باهوش و البته به اقتضای جوانی حسابی بازیگوش بوده است! عاشق لایی کشیدن در اتوبان و همزمان پیامک بازی با گوشی آن هم پشت فرمان!

از فرازهای درخشان این کتاب، ماجرای ملاقات خانواده «حامد» با رهبرمعظم انقلاب است که خیلی خواندنی است. یک ساعت اگر برای ۱۰۰صفحه ی کتاب وقت بگذاریم و دل بدهیم به جملات و حالات «حامدِ» شهید و بخواهیم که همچون او رهرو راه خدا باشیم، به خدا که روشنایی این مسیر را از ما هم دریغ نخواهند کرد. باید بخواهیم؛ همین!

  • حسن مجیدیان

اربعین...

دوشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۹:۵۰ ق.ظ

صمیمانه آرزو دارم که کسی جا نمونه...

  • حسن مجیدیان

چهل سال بدون امام...

شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۰۴ ب.ظ

  • حسن مجیدیان

استاد باصفا!

يكشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۵۴ ب.ظ

  • حسن مجیدیان

خبر روز...

چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۳ ق.ظ

یوسفعلی میرشکّاک معتقد است رسانه‌ها باید نسبت به توصیف جدید رهبر انقلاب درباره‌ی شاملو، واکنش بیشتری نشان می‌دادند. در جلسه‌ی نیمه‌ی رمضان امسال، رهبر انقلاب درباره‌ی عفیف بودن شعر فارسی در برابر نجیب نبودن شعر عربیِ گذشته، و نه امروز، گفتند: «در شعر فارسی، نسبت به معشوق اظهار علاقه و ارادت و محبّت و امثال اینها می‌شود امّا او یک معشوق ناشناخته است، یک معشوقِ غالباً خیالی یا کلّی است؛ شخص معیّنی نیست. […] البتّه در این آخر، شاملو از آیدا اسم می‌آورد، امّا او زنش است، او عیال خودش است، او یک آدم بیگانه‌ای نیست؛ نسبت به او در شعرهای خودش اظهار تعشّق میکند». میرشکّاک گفتگوی مفصلی با مهر داشته است و انتقادهای تندی نسبت به عدم انعکاس این تکه از سخنان رهبری وارد کرده است. منتظر انتشار این گفتگو هستیم تا ببینیم آیا میرشکاک به  دیگر حاشیه‌ی مینیاتوری دیدار نیمه‌ی رمضان که درباره شعر خود میرشکاک بود، پرداخته است یا خیر. رهبر انقلاب در واکنش به بیتی از شعر ایشان یعنی:

بنای هستی احمد، ظهور نور احد / اساس مستی حیدر، به جسم و جان، زهراست

گفتند: «مستیِ جسمی هم مگر داشتند حضرت؟»

گفتگوی مهر با میرشکّاک جذاب و خواندنی خواهد بود.

(به نقل از سایت الفیا)

  • حسن مجیدیان