حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی
آخرین مطالب

سید رضی راضی به رضا

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۱۰:۲۲ ق.ظ

 

سال ۹۲ با محبت حاج قاسم و با لطف ابووهب، دو سه باری رفتیم سوریه و در حرم خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها، چند صباحی خدمت کردیم. فقط خدمت در حرم. نصیب مان جنگ نشد. آن روزها رفقا دائم اسم سیدرضی را می آوردند. همه ی کاره ی آنجا بود. من ندیده بودمش. باری آمد تهران توی حوزه ی علمیه امام محمدباقرِ ترمینال جنوب. یک مردِ ساده ی معمولی که شبیهِ بقیه ی مردها و مردمِ عادی بود! بعدها فهمیدم از اول انقلاب کار و بارش کلا سوریه بوده! تصور کن چهل سال در یک ماموریت پُرخطرِ برون مرزی باشی و باشی و باشی و کار کنی و بار برداری و دوام بیاوری. خب تو اگر شهید نشوی پس کی شهید شود؟ ویرانیِ رفقایی که با او مانوس بودند را هنوز بعد از خبرِ شهادتش یادم هست. سید رضیِ راضی به رضای حق را در دومین سالگردش یاد کردیم که از ما هم پیش حضرت راضی نام ببرد و شفاعت مان کند!

"رضی" شد همنشین با حاج قاسم، همنشین با عشق

شهیدان خوب می‌فهمند معنای اخوت را

  • حسن مجیدیان

مدرسه رفتن ماها

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ

با چکمه و کتونیِ پوزه پاره و یک لا کاپشنِ کم جان و کشِ دورِ کتاب ها، بی که سرویس مدرسه داشته باشیم، توی برف سنگینِ اواخر دهه ی ۶۰ و اوایل ۷۰، مسیری را که کم نبود؛ میرفتیم دبستان و برمی‌گشتیم! تازه با خط کش کتک هم میخوردیم که کره خر چرا دیر رسیدی مدرسه! می‌کوبید ها! روی کف دست بچه دبستانی آن هم با غیظ و بغض! درِ باسن هم میکوبیدند غالبا نامردها

 بعدِ مدرسه با بدن کرخت و انگشت های یخ زده و دماغِ قندیل بسته؛ می‌رسیدیم خانه و می چپیدیم زیرِ کرسی! تازه ننه مون هم دو تا میزد توی سرمان که ذلیل مرده این چه وضعِ ریخت و قیافه ست! حالا یک مشت بچه سوسول به خاطر آلودگی مدرسه نمی‌روند...

  • حسن مجیدیان

چرت و چرک نباشیم

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۱۰:۰۲ ق.ظ

 

ما محقق داریم اما متفکر نه!

ما حراف داریم اما ناقد و محلِّل نه!

چرت و چِرک نویسی هنر نیست و هر کسی می‌تواند بی فکر و اندیشه حرف بزند و بنویسد... فضای فرهنگی و بحث های تربیتی هزارتو و صدلایه است و کسی که بی محابا نظر می‌دهد و بی عقل و احتیاط اقدام؛ یا احمق است یا متهوری که به عواقب رای و عملش فکر نمی‌کند. بیش از هر چیزی توی بلبشوی رنگارنگ فرهنگی و تربیتی به عقلانیت نیاز داریم.

عقلانیت هم در طی زمان با مطالعه ی وسیع و صرف عُمر و تفکر ناب و نقاد؛ حاصل می‌شود. عجله خوب نیست. زمان می‌خواهد. فرهنگ، امری تدریجی الحصول است...

  • حسن مجیدیان

او می بیند ما را

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۱۴ ق.ظ

در کتاب حضرت حجت عج، مرحوم آیت الله بهجت می‌فرمایند:

سخنی که به بغل دستی ات می‌گویی؛ قبل از اینکه او بشنود؛ امام زمان علیه السلام می‌شنوند. او گوش شنوای الهی است. اُذُن الله الواعیه

و باز ایشان می‌فرمایند:

اگر ما امام زمان علیه السلام را نمی‌شناسیم؛ او همه ی ما را تک تک و خوب میشناسد و می‌داند و می‌بیند!

  • حسن مجیدیان

موسیو ابراهیم

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۱۳ ق.ظ

من واقعا نمی‌دانم که در رابطه ی عاطفی و تربیتی؛ اختلاف سن تا کجا و چه حد مجاز است؟ آیا مثل منی که ۴۰ را رد کرده می‌تواند با بیست ساله ها یا کمتر از این ها ارتباط موثر تربیتی و فرهنگی داشته باشد؟ این کتاب آقای اشمیت ظاهرا می‌خواهد بگوید که می‌شود! موسیو ابراهیم عرب تبارِ خواربارفروشی است ساکن ایتالیا. موسی نوجوانی عبرانی است که از کودکی مادرش از پدر جدا شده و پدر هم که وکیل دادگستری است؛ ارتباط خوبی با موسی ندارد و موسی ساعات زیادی در مغازه ی موسیو است که گرایشات صوفیانه دارد. با خودکشی پدر موسی، موسیو ابراهیم پدرخوانده ی موسی می‌شود و با او راهی مراکش و مراکز اسلامی و سر زدن ها به خانقاه های صوفیان و شرکت در رقص و سماع عارفانه شان می‌شود. با مرگ موسیو، موسی به ایتالیا برمی‌گردد و وارث مغازه ی پدرخوانده می‌شود و ادامه می‌دهد. رقیقه هایی از تربیت و تلاش موسیو برای تغییر نگرش موسی به زندگی در کتاب به چشم می‌خورد. اما ضعیف و تقریبا بی بنیاد. چندان چیز دندان گیری نداشت کتاب و به جهت اینکه موسی خیلی سروگوشش می‌جنبد؛ کتاب برای نوجوانان هم خوب و جالب نیست!

  • حسن مجیدیان

دو کتاب فلسفی

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۱۱ ق.ظ

 

توی فراغت شب های گذشته؛ دو تا کتاب جمع و جور فلسفی خواندم. هر دو کوتاه و جالب و بکاربستنی بودند. فلسفه برای خواندن نیست. برای آموختن و بکار بستن و زندگی متفکرانه است. عقلانیت گمشده ی ماست و الا بزرگ و کوچک همه درگیر احساسات و هیجانات هستیم. با فلسفه، طرز نگاه درست و عمیق به پدیده ها و واکاوی آن ها برایمان میسر می‌شود. آن که کار تربیتی و فرهنگی می‌کند؛ نمی‌تواند با فلسفه بیگانه باشد.

  • حسن مجیدیان

عطر فلفل

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۱۰ ق.ظ

این کتاب یک کار جمع و جور است از سفر با ایالت بلوچستانِ پاکستان. برای روایت سفر‌ِ شیعیان پاکستان به اربعین. آن هم سفری که خودش چهل روز طول می‌کشد. کتاب شما را می‌برد به کویته و جمع شیعیان آنجا و عطر غذاها و ادویه ها و کلمات شیرین پاکستانی و افغانستانی و اردو. کتاب روایتگر مظلومیت شیعیان هَزاره است و قتل و کشتار مداوم آنها توسط دشمنان شیعه و... خواندنش خالی از لطف نیست تا بدانید عشق حسین علیه السلام چه ها کرده در آنجا و نفوذ و محبوبیت فرزند حسین، امام خمینی و انقلاب اسلامی تا کجاست!

  • حسن مجیدیان

ادامه بده...

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۰۸ ق.ظ

همین قدر آدم با چشم های حریص و گردن های کشیده؛ منتظرند تا تو گُل بخوری!

منتظرند تا زمین بخوری!

منتظرند تا با شکست و هزیمتِ تو هورا بکشند و بالا بپرند...

تو اما ادامه بده

ادامه بده ...

ادامه بده...

  • حسن مجیدیان

حرف نزدن، چه خوب!

شنبه, ۷ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۰۶ ق.ظ

از اینکه نظاره گر هستیم؛ ناراحت نباشید. از اینکه با دقت داریم تحولات ریز و درشتِ اطرافمان را فقط رصد میکنیم؛ حس بدی نداشته باشید. ما هر کدام داریم کاری را که سپرده اند به ما جلو می‌بریم و یادمان باشد که حرف زدن؛ نشانه ی فهم آدمی نیست. حرف زدن؛ نشانه ی آدم بودن نیست! حرف نزدن و اظهارنظر نکردن در مورد همه چیز، نشانه ای از فهم و خرد آدم است. در جریان امور و اخبار و تحولات و تحلیل ها و اظهارنظرها و تحرکات و دستاوردها و خوب و بدِ زمانه هستیم؛ اما حرفِ اضافه زدن؛ کارِ ما نیست! و این با جهاد تببین و حرف را سرِجای خود زدن؛ منافاتی ندارد!

  • حسن مجیدیان

تربیت پسرانه و دخترانه

چهارشنبه, ۴ دی ۱۴۰۴، ۰۹:۰۵ ق.ظ

 

ک شاعر کارش برخاسته از احساس و عاطفه است. شاعر با من فرق دارد. عاطفه و شور و حال من مثل او نیست. و اِلا من هم شاعر می‌شدم. با شاعر باید جور دیگری رفتار کرد. با هنرمند هم. با زن و دختر هم. این ها که معدن عاطفه هستند با سیاست مدار و مدیر و نظامی و کارگر و مکانیک و...فرق دارند! میخواهم بگویم بعضی از رفقا و متربی ها هم چون ذوق هنری دارند با بقیه فرق دارند. دانش آموزی که شعر می‌گوید یا می‌نویسد یا اهل کار رسانه ای و طرح و پوستر و گرافیک و ...این جور چیزهاست؛ متفاوت تر از بقیه و دارای ذوق و احساس هنری و عاطفه ی رقیق تری است و باید مراعاتش کرد. از همین جا این نکته ی روشن را هم اضافه کنم که کار تربیتی پسرانه با کار تربیتی دخترانه فرق ها و فاصله ها دارد. چرا که دو موجود متفاوت، موضوع و سوژه ی کار ما شده اند. ما اگر با نوجوان پسر کمی کار کرده ایم و چیزکی بلدیم؛ در عوض در محیط تربیتی دخترانه کاملا شوت و پرتیم! اصلا عالمِ دخترانه پیچیدگی ها و ظرایف و دردسرهایی دارد که نگو! لذا من خودم جلسات کارگاهی خانم ها را نمی‌روم‌. چون هم این اندوخته‌های ما در محیط تربیتی پسرانه، عموما به کارشان نمی آید و هم اساتید خانم در آن جلسات ارائه داشته باشند بسیار بهتر و راهگشاست!

  • حسن مجیدیان

کار کوچک یا پر سرو صدا

سه شنبه, ۳ دی ۱۴۰۴، ۱۱:۲۸ ق.ظ

وقتی داری کارِ کوچکی میکنی؛ مثلا یک حلقه ی مطالعاتی را میچرخانی یا کلاس و کارگاهی جمع و جور داری یا مثلا داری مستندی می‌سازی و....آرزوی کارهای بزرگ را میکنی! با خودت واگویه میکنی کاش یک همایش بزرگ و شلوغ می‌گرفتیم و کلی جمعیت جمع میکردیم و میترکاندیم و... بعد که می افتی توی دام همایش و سمینار و دنگ و فنگ های عُظما و دهن سرویس کُنِ این دست کارها که چک لیستش و حواشی اش و جمع و جور کردنش، کمرشکن و اعصاب خردکن است؛ تازه قدر آن کارهای کوچک را می‌فهمی! اَه اَه چیه این همایش ها امروز یک همایش داشتیم و مُردم! سرویس شدم. پا و کمر و سر و چشم نماند برایمان و ...آخرش هم هچ! اصلا نمی‌دانم دوره ی این سمینار و کنگره ها و همایش ها کِی تمام می‌شود که راحت شویم!

خدایا کارِ کوچکِ پُرثمر را از ما نگیر! همان یک نفر را راه بیندازیم از صدتا همایش بهتر است.

  • حسن مجیدیان

ماه آسمان عرفان

سه شنبه, ۳ دی ۱۴۰۴، ۱۱:۲۶ ق.ظ

 

نگاهی گذرا به کتاب خواندنی «کرشمه ماه»

ماه آسمان عرفان

در زمانه ما کیست که اگر حواس‌جمع و هوشیار باشد و ملتفت به دین خدا، نام بلندآوازه جمال‌السالکین مرحوم آیت‌الله بهجت فومنی را نشنیده باشد و گوش و هوش به نوای خوش عرفانی او نسپرده باشد؟ بگذارید صادقانه بگویم: کسی که نام آقای بهجت را نشنیده باشد،اساسا درفضای دین، عرفان و فقاهت گام ننهاده است.

آقای بهجت ازسرآمدان عرصه فقاهت و عرفان و سیر و سلوک در زمانه ما بود که نام بلندش بلندتر از آسمان بالای سرمان جلوه‌گر بوده و هست. بی‌نسبتی با بهجت‌العلما دوری از دین خداست. از کنار چنین نامی به‌راحتی گذشتن، هم غفلت است و هم ناشکری. کنار این نام و در جوار این شخصیت و سیر و سلوک، نه ساعت‌ها که باید عمری ماند و تامل کرد و زیست.
«کرشمه ماه» که به خامه هنرمندانه محمدعلی عباسی‌اقدم از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی به زیور طبع آراسته شده، سومین دفتر از مجموعه «قله‌ها به آسمان نزدیک‌ترند» است. این کتاب چند روایت کوتاه از سبک زندگی عارف بی‌بدیل زمانه ما مرحوم آیت‌الله محمدتقی بهجت فومنی را متذکر شده است. روایت‌ها با خط سیر زمانی از کودکی مرحوم آقا تا روزگار کهنسالی آن استوانه فقه و اصول و عرفان و آن قله ایمان و ذکر و عبادت را شامل می‌شود. هر روایت مستقلا در صفحه‌ای و گاهی در نیم‌صفحه‌ای در قالب شش فصل، نگاهی گذرا دارد به سلوک شگفت حضرت‌آقای عارف کتوم اسرار آمیز ما. در طلیعه هر خاطره‌ای شعری متناسب و مرتبط مذکور شده که به زعم حقیر اگرچه شیرین و خواندنی است اما لزوم آن در تمام صفحات شاید چندان لازم نمی‌نمود.
آنچه ازخواندن این کتاب مغتنم دستگیر این کمترین شد،نکته‌ای شگفت است وآن این نکته است که مرحوم آقای بهجت معصومیت کودکی و نوجوانی خود را تا آخر از آلودگی به قذارات و شوائب حفظ کرد. کرامت بزرگ مرحوم آیت‌الله بهجت همین بود که توانست یک عمر در مسیر خدا با پاکیزگی و طهارت دوام بیاورد و از ورطه آلودگی کوچک و بزرگ مصون و محفوظ بماند. بر همین کرامت مداوم، اضافه کنید کتوم بودن فوق‌العاده این پیر طریق را که پرداختن به آن حالی و حوصله‌ای و کتابی مفصل را طلب می‌کند. 
در این کتاب داستان‌های جالبی از زوایای گوناگون زندگی آقای بهجت روایت شده است؛ از پدر مؤمن و کوشای ایشان که سنگ‌بنای تربیت دینی آن عارف والا را نهادند، تا اساتید بزرگواری در نجف و کربلا که هریک قله‌ای از دین و عرفان بودند، همچون آیت‌الله سیدعلی قاضی، آیت‌الله کمپانی، آیت‌الله شیخ‌مرتضی طالقانی و مرحوم سیدهاشم حداد. همچنین به جدیت خارق‌العاده‌ ایشان در درس و بحث و فراگیری معارف در شرایط سخت، عبادات بسیار، شوق عمیق به نماز، اهتمام ویژه به ذکر به‌ویژه تهجد شبانه، اخلاق نیکو و رفتار پدرانه با خانواده، پنهان‌داری کرامات، پایبندی به تدریس و نشر معارف اهل‌بیت(ع) تا آخرین روزهای عمر،توجه به روضه‌ سیدالشهدا(ع)واشتیاق ودقتی بالا درزیارت حرم‌های معصومین اشاره شده است. 
 آن پیرمرد دوست‌داشتنی در گذر خان و در مسجد متبرک فاطمیه سال‌ها با حضور و نماز فوق‌العاده عجیبش، مأمن و پناه و مرشد جان‌های مشتاق و حیرت‌زده بود. خواندن چنین رساله مغتنمی به قول مرحوم آیت‌الله بهجت اثرش از خواندن کتب اخلاقی بیشتر است. این کتاب روان و خواندنی و بی‌دست‌انداز، برای طلاب و دانشجویان و حتی نوجوانان و هرکسی که شوق رسیدن به خدا دارد بسیار مناسب. با همه اینها و با این‌که بنای کتاب بر اختصار بوده، جای خالی فعالیت‌ها و دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی مرحوم آقا و ربط و نسبت ایشان با نهضت امام‌خمینی(ره) و ارتباط و حمایت ایشان از رهبر معظم انقلاب، در کتاب احساس می‌شود.

 

https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/278732

  • حسن مجیدیان

حکیم و استاد مسلم تربیت

يكشنبه, ۱ دی ۱۴۰۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ

رهبر عزیز فرموده اند: از آقای حائری استفاده کنید؛ ایشان حکیم است. پیام رهبر معظم در پی درگذشت ایشان را بخوانید. در این سالها و بویژه بعد از رحلت آیت الله حائری شیرازی ما خیلی از ایشان شنیده ایم و استفاده کرده ایم. اگر هنر انقلاب اسلامی گره خورده با افکار و کتاب های شهید آوینی باشد؛ تربیت دینی و اسلامی نسل امروز هم محتاج نگاه به دستگاه فکری و اندیشه ها و میراث تربیتی مرحوم حائری شیرازی است. حقیقتا کتاب های ایشان بسیار قابل استفاده است و حرف ها و دیدگاه ایشان در تربیت، افقی بالا و استحکامی عجیب دارد. هر کس مربی است و دلش به حال بچه‌ های مردم می‌سوزد؛ حتما کتاب های ایشان را ببیند. راه رشد؛ تربیت کودک، مربی و تربیت، تعلق، آئینه ی تمام نما، تمثیلات و... تمام کتاب های ایشان را. ایشان در جبهه معلم و مربی رزمندگان و شهدا بوده و کم نظیر است و حاج قاسم هم در مورد آیت الله حائری گفته: بعید است تا صدسال دیگر کسی مثل ایشان بیاید... دیروز سالگرد ارتحال آن مرد بزرگ بود و امروز یادش کردیم.

  • حسن مجیدیان

خدا با آن طلبه چه میکند؟

يكشنبه, ۱ دی ۱۴۰۴، ۰۹:۰۶ ق.ظ

 

شهید حسن تهرانی مقدم خیلی فوتبالی بود. از همان بچگی. یک استقلالیِ تیر. توی کوچه شان جلوی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها فوتبال بازی می‌کردند. غرق بودند توی بازی. حتی صدای اذان هم از توپ جدایشان نمی‌کرد! تا اینکه پیشنماز جوانی به مسجد می‌آید. نامش سیدعلی بوده. با بچه ها رفیق می‌شود. حوصله داشته. پای حسن و بچه ها به مسجد باز می‌شود. کیف می‌کنند با آسیدعلی. احکام می‌گفته.داستان می‌گفته. با بچه ها بُر می‌خورده. گفتم که حوصله ی کار داشته. حسن تهرانی مقدم، خط را و راه را از همان مسجد محل و آن طلبه ی فهیم پیدا می‌کند تا ...‌آخر خط که خودتان خوانده اید و شنیده اید به نظر شما خدا با آن طلبه چه معامله ای میکند؟ کی حسن مقدم را راه انداخت؟ کی توی مسجد پای این بچه ها حوصله کرد؟ من شک ندارم رفیع ترین درجات برای آن طلبه ی گمنام است که اصلا نمی‌دانیم کیست و چه شد و مزارش کجاست؟

مربی، بنده ی مقرب خداست.

مربی، محبوب خداست

مربی، نور چشم اولیاء خداست!

  • حسن مجیدیان

قلب او

شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

آیا قلب او از قلب ما کمتر است؟

آیا می‌شود که انسان به راستی و نه به دروغ، در خود حس کند که محبتش به امام زمان ارواحنافداه زیادتر شده است؛ ولی حضرت عنایتش بیشتر نشده باشد و یک قدم به سوی او نیامده است؟! آیا قلب او از قلب ما_ نعوذ بالله_ کمتر است؟!

حضرت آیت الله بهجت/ کتاب حضرت حجت ع . صفحه ۱۸۲

  • حسن مجیدیان

بی بابا

شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۹ ق.ظ

 

پسر حاج عماد میگفت:

آخرین باری که بابا را دیدم هجده ماه قبل از شهادتش بود! این عدد برای ما عدد خوبی است....

این طوری این راه و نهضت و مقاومت حفظ شد. با نبودن هایِ بسیارِ بسیاری از باباها...

  • حسن مجیدیان

او

شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۷ ق.ظ

 

او در مورد او بود. او همان عماد مغنیه است. مجاهد مخفیِ روزگار ما که کلی دم و دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی، بیش از ۳۰ سال دنبالش بودند. عماد مغنیه در حزب الله و لبنان و سوریه و افغانستان و اروپا و...ترددهایی داشته و جلساتی و جالب اینکه با آنکه خیلی ها نامی از عماد شنیده بودند؛ نمی‌دانستند این آدمِ روبرویشان همان مغنیه ی معروف بوده! گاهی راننده و گاهی عکاس و گاهی مترجم و.... کتاب آن قدر خوب بود که دوست داشتم تمام نشود؛ با اینکه حجم کتاب کم نبود! اولین کتابی که راجع به آن شهید خواندم این کتاب بود و به نظرم به خاطر نوع روایت ها، از بهترین ها باشد...

  • حسن مجیدیان

دو دسته در زندگی ام

شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۵ ق.ظ

 

دو دسته و گروه از آدم ها را من باهاشان حرف و کار دارم.

یکی آن ها که برای مواجهه با بن بست ها و دردها آماده ام نکردند

و دیگری آن‌ها که بی نهایت تقصیرکارم در موردشان!

شاید هر دو دسته مصادیق مشترک داشته باشند. کسانی که مرا برای روزهای سخت آماده نکردند و توشه و فکری را همراهم نکردند را در موردشان قضاوتی ندارم. شاید فهمی یا طرحی نداشتند و یا شاید فکر نمی‌کردند دهه ها بعد، جهان چه پرشتاب و پیچیده خواهد شد! ملامت شان نمیکنم و حتی اشاره ای به ایشان نمیکنم. اما گروه دوم پدرومادر و همسر و دوستان و اساتیدی هستند و حتی برادران کوچکتر از خودم که بسیار خدمت و شُکر و مهربانی به آن‌ها بدهکارم! و تعدادشان بسیار و توان من هم کم و امید دارم که فرصت و فراغتی و فهمی فراهم شود تا خدمتی داشته باشم به ایشان و کم کنم از باری و دِینی که بر دوش و گردن دارم! از دسته ی اول باید بگذرم و دیگر چه انتظاری که بخواهند الان و در این سن و سال برایم فکری کنند؟ گذشت و رفت.

اما دسته دوم سوژه و مخاطب من هستند هنوز...

  • حسن مجیدیان

بگیر و بده!

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۶ ق.ظ

 

تربیت فقط به دادن و اعطاء نیست. این نیست که من طرف مقابلم را فقط پُر کنم. تربیت این نیست که هرچه بلدم را آن هم به ابتدایی ترین روش که حرف زدن و نثار کلمه باشد؛ به بچه ام به متربی ام به مخاطبم بدهم. بلکه بخشی از کار، گرفتن است. دادن و گرفتن، می‌شود کار فرهنگی. من باید چیزهایی را هم از او بگیرم. عاداتش را بندهایش را آلودگی هایش را. اصلا تا این‌ها را از او نستانم، نمی‌توانم چیزی به او بدهم. اول باید معده اش خالی شود تا طعام مرا بگیرد. ما از خدا هم فقط می‌خواهیم که بدهد! بلکه باید باید بگوییم خدایا بگیر! بگیر از ما این همه ضعف و ذلت و پلشتی و کثافات را.

  • حسن مجیدیان

حاج آقا مجتبی میگفت من مربی ام...

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۴، ۱۰:۲۲ ق.ظ

کتاب‌های زیادی دور و بر ما و درقفسه کتاب‌های‌مان، آرام وصبوربه انتظار نشسته‌اند تادستی به آنهابرسانیم و صفحات‌شان را تورق کنیم؛ تاریخ، ادبیات، فلسفه، شعر، اخلاق، تربیت، سیاست و ده‌ها موضوع دیگر. اما در این میان، صفحاتی که برآمده از سلوک علمای دینی و ربانی باشد، ثمره و خروجی و حلاوتش چیزی دیگر و غیرقابل کتمان است.

 

علمای دین، مشرب و سلوک و تفکر و کلمات‌شان، مثل آب حیات و هوای پاک برای تنفس است. آنچه از آنها بدانیم و بخوانیم، تماما نیکو و دلپذیر است و نافع. این کتاب‌ها برای ما محتاج‌ها و راه‌نرفته‌ها، واجب‌تر از نان شب است!
کتاب «شمع محفل» پنجمین دفتر از مجموعه «قله‌ها به آسمان نزدیک‌ترند» به قلم محمدعلی عباسی‌اقدم است که به ذکر چند روایت کوتاه از سبک زندگی آیت‌الله حاج‌آقا‌مجتبی تهرانی پرداخته و بنایش بر اختصار و ذکر فرازهای اصلی زندگی آن عالم نامی و ربانی است. نویسنده تلاش کرده در ۱۲فصل و با خط سیری منظم، زندگی پربار و پردستاورد آیت‌الله را روایت کند. این فصول، تبار و خانواده حاج‌آقا و داستان مرحوم آیت‌الله عبدالعلی تهرانی، تولد و نشو و نمای حاج‌آقا در کودکی و تربیت او، هجرت به قم و شروع تحصیل و خوشه‌چینی از خرمن دانش و معرفت معاریف و بزرگان حوزه، شرح وصل حاج‌آقامجتبی به حاج‌آقا‌روح‌الله خمینی بزرگ و بی‌نظیر و سایر اساتید حوزه آن روز همچون آقایان بروجردی، محقق‌داماد و طباطبایی و همچنین اخوت و دوستی با مرحوم آقامصطفی خمینی، شروع مبارزات مخفی حاج‌آقا ذیل نهضت امام و تلاش وافر برای تثبیت مرجعیت ایشان، تکاپوی علمی برای ثبت و ضبط و تقریر مباحث فقهی و اصولی حضرت امام، هجرت به نجف و تلمذ در فضای درس و بحث اعاظم نجف، دوران بعد از رحلت امام و اقامت در تهران و ایجاد کرسی تدریس و بسط اخلاق و معرفت و شاگردپروری برای انقلاب، روزهای آخر حیات طیبه عالم محبوب و شهیر تهران و ... را شامل می‌شود و پاورقی‌های مفید هم، به کمک روایات آمده است.
روایت‌ها کوتاه، ناب، پرنکته و درس‌آموز است و نزدیکی زمانی خاطرات به سال‌های زیست ما، آنها را خواستنی و نوشیدنی کرده است، چراکه بسیاری از مردم تهران با نفس گرم آن عارف دلسوخته در مسجدجامع بازار به‌ویژه در شب‌های قدر، آشنا و مأنوس بودند و صدای گرم وگریه‌های کم‌نظیر آقا را هنوز در ذهن دارند. آقامجتبی، محبوب تهرانی‌ها بود و پامنبری‌هایش با او رابطه‌ای از جنس عشق و شیدایی داشتند.
من فکر می‌کنم فصل آخر و روزهای اقامت حاج‌آقا در تهران و اشتغالش به درس و بحث درحوزه ودایرکردن کلاس اخلاق در مسجد و اهتمام به تربیت نفوس از عالی‌ترین و مهم‌ترین فرازهای کتاب باشد. حاج‌آقامجتبی تهرانی بعد از انقلاب از پذیرفتن مسئولیت‌های اجرایی استنکاف می‌ورزد و اصرار دیگران او را از شأن معلمی و مربیگری‌اش منصرف نمی‌کند. او حتی پیش امام می‌رود و از ایشان می‌خواهد اشتغال به کار طلبگی و علمی‌‌اش داشته باشد. استدلال آن پیرِ روشن‌ضمیر جالب است؛ آنجا که اعلام می‌کند «اتفاقا سخت‌ترین کار و مسئولیت را در دایره انقلاب پذیرفته‌ام و آن هم بحث تربیت نفوس و مهره‌سازی و کادر‌سازی برای انقلاب است. یکی از شاگردانش نقل می‌کند حاج آقا قبل از این‌که خودش را عالم بداند‌، مربی می‌دانست. هیچ‌کاری در منظومه کارهای عظیمی که روی دوش انقلابیون بود مهم‌تر از همین تربیت چهره‌ها و عناصر خدوم و مهره‌های کارساز نبود. آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی با روشن‌بینی و آینده‌نگری و با توشه عظیم علمی و شخصیت الهی ووارسته خود‌شدمعلم بزرگ ومربی بی‌بدیل انقلاب.کتاب ازاین جهت نمایاندن چهره انسان‌سازحاج‌آقا مجتبی، خوب و عالی عمل کرده است. کتاب شمع محفل برای عالمان و طلاب و مربیان ما گوهری است قیمتی و بهره بردنی.  

https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/278122

  • حسن مجیدیان