سید رضی راضی به رضا
سال ۹۲ با محبت حاج قاسم و با لطف ابووهب، دو سه باری رفتیم سوریه و در حرم خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها، چند صباحی خدمت کردیم. فقط خدمت در حرم. نصیب مان جنگ نشد. آن روزها رفقا دائم اسم سیدرضی را می آوردند. همه ی کاره ی آنجا بود. من ندیده بودمش. باری آمد تهران توی حوزه ی علمیه امام محمدباقرِ ترمینال جنوب. یک مردِ ساده ی معمولی که شبیهِ بقیه ی مردها و مردمِ عادی بود! بعدها فهمیدم از اول انقلاب کار و بارش کلا سوریه بوده! تصور کن چهل سال در یک ماموریت پُرخطرِ برون مرزی باشی و باشی و باشی و کار کنی و بار برداری و دوام بیاوری. خب تو اگر شهید نشوی پس کی شهید شود؟ ویرانیِ رفقایی که با او مانوس بودند را هنوز بعد از خبرِ شهادتش یادم هست. سید رضیِ راضی به رضای حق را در دومین سالگردش یاد کردیم که از ما هم پیش حضرت راضی نام ببرد و شفاعت مان کند!
"رضی" شد همنشین با حاج قاسم، همنشین با عشق
شهیدان خوب میفهمند معنای اخوت را
- ۰ نظر
- ۰۷ دی ۰۴ ، ۱۰:۲۲











