حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیرالمومنین» ثبت شده است

کتاب محمد

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۵۹ ب.ظ

شب ها با این کتابِ شیرین مأنوس بودم. گزارشی از حیات جاویدان و شگفت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از زبان یک محقق غربی و بر پایه ی منابع قدیمیِ اهل سنت. روایاتی واقعا خواندنی و جزئیاتی جالب از گفتار و رفتار پیامبر عزیز و ذکر نام افرادی که از زندگی آنان در کنار پیامبر، کمتر خبری داریم. گر چه کتاب خیلی خواندنی و جالب است؛ اما وقتی پایه ی روایت، منابع اهل سنت باشد؛ طبیعی که آن آقایان اولی و دومی و سومی و دخترانشان، حجم قابل توجهی از کتاب را پُر می‌کنند و می‌شوند محبوبِ رسول. اما شگفتا که نامی کمرنگ از امیرالمومنین علی و صدیقه ی طاهره سلام الله علیهما را در کتاب می‌بینیم. شگفتا که از صفحات درخشان عملکرد علی و از محبوبیت و جایگاه بی بدیل فاطمه در این کتاب خبری نیست. تو گویی اصلا علی بن ابیطالبی در تاریخ اسلام نداشته ایم! و شگفتا که پیامبر، اولی را چقدر دوست داشته و ستایش ش میکرده و برای دخترِ کم سن و سال اما زبان دارِ او دلش غنج می‌رفته!! بابا عجب پیامبری داشتیم و خبر نداشتیم! چقدر مظلوم بوده مولا.چقدر غریب بوده فاطمه. اما بهرحال مطالب مربوط به سیره و اخلاق و غزوات و تدبیرهای پیامبر،عموما خواندنی و تامل کردنی است و خواندنش شیرین است و قلم هم قوی و داستانی. اگر دوست داشتید راجع به سیره پیامبر اسلام، از منابع اهل سنت، اطلاعات کسب کنید، این کتاب گزینه ی مناسبی است. اما اگر دلِ خوشی از آن منابع ندارید، خب نخوانیدش. چون حال تان خوب نمی‌شود.

  • حسن مجیدیان

ترجمه ی کتاب الغارات

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۰۳ ق.ظ

 

در روزهای متبرک به نام حضرت رسول اکرم روحی فداه، ترجمه ی کتاب الغارات که سالهای روایت نشده ی حکومت مولی الموالی امیرالمومنین علیه السلام را متذکر شده است؛ خواندم. عجب کتاب خوبی. چقدر شیرین بود. چقدر روان و ساده و پُر از اطلاعات نشنیده و نخوانده بود. فکر می‌کنم یکی از ساده ترین و مفیدترین کتاب ها راجع به حضرت باشد که خواندنش برای نوجوانان هم خوب و نافع است. باید ممنون بود از مجموعه ی آقای پناهیان برای معرفی و چاپ و عرضه ی این اثر که از جمله کتاب های سفارش شده توسط شهید سلیمانی عزیز هم هست. یکی از خوبی های کتاب، ذکر نامه ها و خطبه‌ هایی از حضرت است که در کمتر جایی آمده است. حتما اگر کتاب را خواندید به جملات مولا به همان زبان عربی توجه کنید و اکتفا به ترجمه‌ نکنید. کتاب پُر است از مظلومیت و تنهاییِ عجیب ِ علی، از بن بست خوردن مولا در جمع کردنِ لشگر برای جلوگیری از غارت های معاویه، از پُررویی و زبان درازی برخی از جهال و بی معرفت ها و حرص علی را درآوردن، از دغلکاری و پلشتیِ فوق العاده ی معاویه ی ملعون و خونریزیهای بسیار او توسط عمالش، از تلون مزاج و سستی و بی وفایی و بی غیرتی کوفیان، از روشن بینی مالک، از وفا و غیرت برخی اصحاب مثل معقل بن قیس ریاحی و محمد بن ابی بکر و جاریه بن قدامه و در عین حال خیانت و دنیاطلبی برخی از یاران و فرار آنها به سمت معاویه. اما یک چیزِ این کتاب برایم درس بود. آن هم قاطعیت و بی ملاحظگی مولا در راه حق. اصلا تعارف و ملاحظه و در نظرگرفتنِ رفیق و برادر و...در قاموس علی نبود. علی دیپلمات نبود! وقتی یکی از سرداران ِ ترسوی حضرت، قافیه ی جنگ را به خاطر ترس و ملاحظه ی قوم و قبیله اش می‌بازد و برمیگردد پیشِ حضرت، مولا همان جا با تازیانه ی کوچکش بر سر طرف می‌کوبد و حسابی طرف را میشورد و بی حیثیت می‌کند. علی در راه حق سخت و بی اعتنا به غیر و محکم بود. جان فدای علی.

 

  • حسن مجیدیان

تصویر علی

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ

هر کدام از ما تصویری از مولا داشتیم از کودکی یا نوجوانی و حتی الان در بزرگسالی. تصویر محبوب من هم این عکس بود. مقطع راهنمایی درس می‌خواندم. همین عکس را همیشه در جیبم داشتم. شب ها هم زیر بالشم می گذاشتم. برای او نامه می‌نوشتم و هیکل درشت و دست های بزرگ تمنا داشتم! چون تصویری که در ذهن ما ساخته بودند، علی ای بود که زورش زیاد بود و در از جا می کَند! بعدها از زبان شهید مطهری و استاد صفایی و شهیدچمران و امام خمینی و آقاخامنه ای و امام صدر و....با علیِ جدیدی آشنا شدیم که تصویر مولای کودکی و نوجوانی ِ ما را شُست و برد. دیدیم که علی دردهایی و دغدغه‌هایی و فرهنگی دارد که ما نمیشناختیم. دیدیم که همان مرد خیبرفکن بعد از وفات رسول روحی فداه، به عظمت سکوت و فراخنای غربت، پناه بُرد تا نهال نورس اسلام نشکند. آن سکوت آن همه مهیب و حیرت آور بود که حتی مطهره ی او نیز فدا شد و علی باز سکوت خود را نگه داشت و عرصه را بهم نزد . آری نه علیِ کودکی ما کامل بود و نه این روایت جدید از علی، آشنا! ما علی را نمی‌شناسیم و این بزرگ ترین دردِ ماست. دور و بعید و غریبه از اوییم. بسیار دورتر از آنچه بشود تصور کرد. بگذریم.... روحی فداک یا امیرالمؤمنین

  • حسن مجیدیان

علامه ی بی نظیر...

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۲ ب.ظ

مردی که اثبات کرد می‌توان علی‌وار زندگی کرد/ ویژگی‌های مرحوم علامه جعفری در بیان رهبرانقلاب/ قولی که علامه در لحظه مرگ دخترش هم فراموش نکرد +تصاویر 

 

برای سخنرانی به دانشگاه دعوتش کرده بودند. از راه رسید و با صلوات جمعیت پشت تریبون رفت و بعد از بسم الله با لحنی خسته و آرام گفت: من ساعتی پیش دخترم را از دست داده‌ام ولی چون به شما قول داده بودم هر طور بود خودم را به این جلسه رساندم!

مردی که اثبات کرد می‌توان علی‌وار زندگی کرد/ ویژگی‌های مرحوم علامه جعفری در بیان رهبرانقلاب/ قولی که علامه در لحظه مرگ دخترش هم  فراموش نکرد +تصاویر و فیلم

محمدتقی جعفری در مرداد ماه سال ۱۳۰۴ در محله جمشید آباد شهر تبریز که بعدها نام این محله به نام وی تغییر نام یافت به دنیا آمد.

 

محمد تقی نزد مادر مقداری مقدمات دروس و قرآن را آموخت و سپس در مدرسهٔ اعتماد تبریز پایه چهارم و پنجم را با رتبه بالا گذراند. وی در ادامه همراه برادرش مقارن سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم به مدرسهٔ طالبیه تبریز رفته و تحصیلات علوم دینی را نزد استادان آنجا پی گرفت.

 

او در سال ۱۳۱۹ ه.ش در ۱۵سالگی، زادگاه خویش را به قصد اقامت در تهران ترک نمود و در مدرسه مروی نزد اساتید تحصیل متن رسائل و مکاسب را پی گرفت. پس از سه سال، در سال ۱۳۲۲ ه.ش به شهر قم مهاجرت نمود و ضمن تحصیل در مدرسه دارالشفای قم ملبس به لباس روحانیت گردید و دروس خارج را در آنجا آغاز کرد.

 


وی بعد از چندی برای ادامه تحصیلات، راهی نجف شد و بیست و سه ساله بود که به درجهٔ اجتهاد نایل گردید. علامه در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ ه.ش پس از یازده سال اقامت در نجف، به ایران بازگشت.

 


این عالم شیعی در اواسط شهریور 1377 مبتلا به سرطان تشخیص داده شد و سرانجام پس از یک عمل جراحی، بر اثر سکته مغزی در تاریخ 25 آبان 1377 به دیدار محبوب شتافت.

 

پیکر علامه نیمه شب 26 آبان درتهران تشییع و پس از آنکه در محل دانشگاه تهران توسط آیت اللّه جوادی آملی بر آن نماز خوانده شد به مشهد مقدس انتقال یافت تا در محل «دارالزهد مبارکه» پیش روی ضریح مطهر دفن شود.
 

از ۲۴ مرداد ۱۳۰۴ تا ۲۵ آبان ۱۳۷۷، دنیا این فرصت را داشت که یکی از خالص‌ترین پیروان امیرالمؤمنین (ع) را به خود ببیند؛ دانشمند بزرگی که نه‌فقط در علم و دانش بلکه در عمل نیز، نزدیک‌شدن به شعاع‌های نورانی آن «ماه بلند» را امکان‌پذیر نشان داد و در وادی خلوص تا آنجا پیش رفت که در همین دنیا، شایسته ملاقات با مولا (ع) شد.

یا علی گفت و علم و عمرش برکت گرفت
‌نمی‌شود از علامه محمدتقی جعفری گفت و خود را در حلاوت اتفاق عظیم و شیرین زندگی او شریک نکرد؛ اتفاقی که بدون شک نقطه عطف حیات سراسر برکت این عالم بزرگ بود. حُسن آغاز روایتگری شاگرد خاص استاد از سال‌های پربرکت همنشینی با آن عالم فرزانه هم یادآوری دقایق شیرینی است که شنونده ماوقع آن لحظات نورانی از زبان شخص علامه جعفری بوده. زهره محمدعلی ما را هم با خود به آن شب سرنوشت‌ساز در نجف اشرف می‌برد و می‌گوید: «استاد تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روز‌ها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم.

 

آن شب هم شب ولادت یکی از معصومین (ع) – به گمانم امام محمدباقر (ع) – بود. یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (ع) دیدار داشته‌باشید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.»
 


خالص که باشی، خودشان به دیدارت می‌آیند
«در بعضی جا‌ها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند، اما اینطور نیست. استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»

شاگرد استاد لبخند برلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود. دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند...
 


استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی(ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام.»

دکتر محمدعلی مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «حقیقت ماجرا همین است؛ امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صاحب (عج) به جایی می‌آیند که اخلاص باشد، جایی که با همه وجود ایشان را بخواهند و بخوانند. حتماً شنیده‌اید که حضرت صاحب‌الزمان (عج) به دیدار قفل‌ساز فقیری در بازار رفتند، چون در کارش و در معامله با مردم تنگدست، انصاف داشت.»

مردی که اثبات کرد می‌توان علی‌وار زندگی کرد
 مرحوم علامه جعفری، یک پیرو واقعی و مدل کوچکی از شخصیت عظیم امیرالمؤمنین(ع) بودند و در طول عمر پربرکتشان نشان دادند الگوپذیری از ویژگی‌های آن انسان بزرگ، امکان‌پذیر است. اولین شاهدم، ساده‌زیستی و زهد استاد بود. امروز اگر به کتابخانه و موسسه نشر آثار علامه در بزرگراه آیت‌الله کاشانی سر بزنید، محو سادگی موجود در آن می‌شوید. تصور نکنید حالا که این فضا به یک فضای عمومی تبدیل شده، به این شکل درآمده. همان موقع که اینجا خانه و محل زندگی استاد و خانواده‌اش بود هم به همین شکل و در نهایت سادگی بود؛ و جالب است بدانید علامه، این خانه را هم با شراکت یک فرد دیگر خریدند، چون به‌تن‌هایی توانایی مالی برای این کار نداشتند.»
 


شاگرد خاص علامه مکثی می‌کند و برای اینکه تصویر روشن‌تری از اولویت‌بندی‌های زندگی آن بزرگمرد پیش چشمان مخاطب قرار دهد، می‌گوید: «استاد تعریف می‌کردند وقتی در جوانی برای تحصیل به نجف اشرف رفته‌بودند، پس از رسیدن به درجه اجتهاد در ۲۳ سالگی، باتوجه‌به نیاز روز، تصمیم گرفتند روی مکاتب غربی مطالعه و تحقیق کنند تا بتوانند با تحلیل آن مکاتب که در دهه ۴۰ در ایران هم طرفدار پیدا کرده‌بودند، اطلاعات درستی دراختیار جوانان جامعه قرار دهند. بار‌ها پیش آمد که استاد به من گفتند: «من یک طلبه بودم و پول محدودی در اختیار داشتم. اوقاتی بود که سر دوراهی قرار می‌گرفتم؛ اینکه آن پول محدود را صرف خرید غذا برای رفع گرسنگی کنم یا با آن یکی از کتاب‌های مربوط به مکاتب غربی را بخرم؛ و من، خرید کتاب را انتخاب می‌کردم.» استاد با همین شیوه مطالعه و تحقیق، بر مکاتب غربی شناخت و تسلط پیدا کردند و به نقد آن پرداختند و حتی با بزرگ‌ترین اندیشمندان غربی مانند برتراند راسل به مکاتبه پرداختند.
 


با همه این اوصاف و با اینکه در ادامه، تنها منبع درآمد استاد و تأمین معاش خانواده‌شان فروش کتاب‌هایی بود که به رشته تحریر درمی‌آوردند، وقتی می‌دیدند یک دانشجو یا طلبه واقعاً به کتابی علاقه‌مند است، آن کتاب را به او اهدا می‌کردند.»


سفارش عجیب علامه جعفری به پسر آیت الله بهجت
روزی وارد خانه شدم و علامه جعفری را دیدم، سلام کردم و جواب سلامم را دادند، گفتند: "شما؟"، گفتم "علی هستم"، دست مرا گرفت و از خانه خارج شدیم و بعد گفت: "الآن چه می‌کنی؟"، من هم روند درسی و مطالعاتم را عرض کردم، به‌شوخی گفتم "در خانه پدرم نان و پنیر هست، استاد هم مُفت و من هم بیکار، لذا رفتم درس بخوانم"، شروع کردند به خندیدن و بعد با آن لهجه قشنگ و دوست‌داشتنی گفتند "تمام کارهایت را رها کن و به‌خدمت پدر روی آور، تو عقلت نمی‌رسد که ایشان چه موقعیتی دارد و فکر می‌کنی او هم مثل دیگران است. من ایشان را می‌شناسم، از جوانی ایشان را می‌شناختم، وقتی خدا او را از تو گرفت آن وقت او را می‌شناسی".
 


ایشان جمله‌ای گفت که خیلی برایم جالب و عجیب بود، علامه جعفری با همان لهجه به‌یادماندنی‌اش گفت: "اگر پدرت چَرند هم گفت بنویس و نگه دار و برای آینده امانت‌دار باش". بعد از اینکه ایشان رفت به‌فکر فرو رفتم و به خود گفتم چرا ایشان این حرف را زد! این‌که "بیا درسَت را رها و به پدرت خدمت کن و حتی اگر چَرند هم گفت یادداشت کن"، اینها برای من عجیب بود.

قولی که علامه جعفری فراموش نکرد
برای سخنرانی به دانشگاه دعوتش کرده بودند. از راه رسید و با صلوات جمعیت پشت تریبون رفت و بعد از بسم الله با لحنی خسته و آرام گفت: من ساعتی پیش دخترم را از دست داده‌ام ولی چون به شما قول داده بودم هر طور بود خودم را به این جلسه رساندم!

اکنون دخترم در حیاط منزل است و خانواده منتظر اجازه و حضور من برای تغسیل و تکفین هستند، اگر اجازه بدهید مرخص می شوم و اگر دستور بدهید می مانم و سخنرانی می‌کنم!

ویژگی‌های مرحوم علامه جعفری در بیان رهبر انقلاب
یکی از بارزترین خصوصیات مرحوم علامه جعفری «جامعیت» بود، یعنی ایشان در یک رشته خاص منحصر نشده بود و در فقه، فلسفه، تبلیغ و هنر برجسته و بسیار پر کار بود و هیچ بخشی از گستره‌ی عظیم علمی و فکری، ایشان را از بخش دیگر غافل نکرد.
 

ایشان، علامه جعفری را هنرمند و هنرشناس دانستند و در خصوص ویژگی دیگر آن مرحوم یعنی «احساس مسئولیت برای گستراندن معارف اسلامی»، گفتند: جایگاه ممتاز علمی و فکری هیچ‌گاه مانع از فعالیت‌های تبلیغی علامه جعفری و ارتباط ایشان با جوانان، دانشجویان، علما، اساتید و عموم مردم نشد.

 

رهبر انقلاب اسلامی، «تعصب دینی و حساسیت در مقابل انحرافات فکری» را ویژگی دیگر علامه جعفری خواندند و افزودند: علامه جعفری به شدّت نسبت به مسائل دینی متعصب و پایبند بود و در مقابل انحرافات فکری، صریحاً برخورد، و در مقابل دشمنی‌ها ایستادگی می‌کرد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای با ابراز خرسندی از برگزاری همایش نکوداشت علامه جعفری و اقدام برای شناساندن ابعاد فکری ایشان، گفتند: امیدواریم این بزرگداشت موجب شود شخصیت مرحوم علامه جعفری و افکار ایشان از غربت خارج شود.
 


گردآوری: حسام زبیراوی

  • حسن مجیدیان

چند کتاب راجع به مولا

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ق.ظ


در مورد آقاامیرالمومنین علیه السلام کتابهایی که خودم خیلی ازشون بهره برده ام اینهاست 👇👇

_علی از زبان علی/دکتر سیدجعفرشهیدی 

_فروغ ولایت/آیت‌الله سبحانی 

_حیات عارفانه ی امام علی ع/آیت‌الله جوادی آملی 

_اول مظلوم عالم/دکترتیجانی تونسی 

_جاودانه ی تاریخ /آیت‌الله خامنه‌ای 

_جاذبه و دافعه ی علی ع/شهید مطهری 

_الارشاد /شیخ مفید 

_امام علی ع صدای عدالت انسانی /جورج جرداق 

_غدیر /استاد صفایی حائری 

_حیات فکری و سیاسی امامان شیعه /رسول جعفریان 

_سقیفه /علامه عسگری 

_ماه مهر پرور/مصطفی دلشاد تهرانی 

  • حسن مجیدیان