حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

کتاب همپای صاعقه

دوشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۱ ق.ظ

 

هنر همت در فرماندهی تهرانیها بود/«همپای صاعقه»درمان درد منّیت است

هنر همت در فرماندهی تهرانیها بود/«همپای صاعقه»درمان درد منّیت است

حجت‌الاسلام دانایی در نشست بررسی کتاب «همپای صاعقه» ضمن اشاره به هنر شهید همت در فرماندهی نیروهای تهرانی گفت: این‌کتاب درس مدیریت برای مدیران و درمان دردهای اخلاقی از جمله منّیت ماست.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: بررسی آثار مستند مربوط به حضور لشگر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس، یکی از پرونده‌هایی بود که سال ۹۷ با نام «جنگ بی‌تعارف» در سرویس فرهنگ خبرگزاری مهر باز شد و تا امروز ادامه داشته است. در این پرونده، به‌ترتیب کتاب‌های «شراره‌های خورشید» و «ضربت متقابل» را بررسی کردیم و حالا نوبت به کتاب «همپای صاعقه» رسیده است.

در واقع مسیری که در این پرونده طی شد، از انتها به ابتدا بود. یعنی کتاب‌های یادشده که کارنامه‌های عملیاتی لشگر ۲۷ در عملیات‌های مختلف دوران جنگ را شامل می‌شدند، از آخر به اول، مورد بررسی قرار گرفتند. در این زمینه کتاب «شراره‌های خورشید» که کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ در عملیات آبی‌خاکی خیبر را شامل می‌شد، با ۲ مقاله و یک‌میزگرد ۳ قسمتی مورد بررسی قرار گرفت که مقالات به این ترتیب: «تکرار "آمریکن استانچ" در دهه ۹۰/ سابقه تاریخی تهدید تنگه هرمز» و «چرا شهیدهمت سیدالشهدای جنگ شد؟ / روایت آه کشیدن‌های خیبر» و میزگرد نیز با این ترتیب منتشر شد: «نوبت اعلام واقعیات جنگ است / نگوییم، "جام زهر"ها با تحریف می‌گویند» و «بانی باقیات صالحات جنگ ناشناس است / ماجرای درگیری همت و اکبر گنجی» و «همه تیرهای بلا به شهید همت خورد / تجربه مواجهه مستقیم با مرگ».

قدم بعدی در پرونده، بررسی کتاب «ضربت متقابل» بود که کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ در عملیات برون‌مرزی رمضان را در بر می‌گرفت. تا این جای کار با مسیر آخر به اولی که طی کردیم، کارنامه عملیاتی این لشگر در سال‌های ۶۲ و ۶۱ و زمان فرماندهی شهید محمدابراهیم همت مورد بررسی قرار گرفتند. در زمینه کتاب «ضربت متقابل» هم ۲ مقاله «بررسی"ضربت متقابل"و نبرد رمضان / چرا جنگ پس از فتح خرمشهر تمام نشد؟» و «عرفان و تدبیرجنگی در هدایت نیروها / سپاه فرماندهی باشد یا شورایی؟» در قالب پرونده «جنگ بی‌تعارف» منتشر شدند و سپس میزگرد بررسی این کتاب در قالب ۳ قسمت «"صلح بعد از خرمشهر"، هدیه دادن ۱۰۰۰ کیلومتر از کشور به دشمن بود» و «دسیسه اسرائیل پس از فتح خرمشهر / عتاب همت به فرماندهی گردان حبیب» و «مشکل صفوی و همت شخصی نبود / صیاد شیرازی از بسیجی‌ها بسیجی‌تر بود» در اختیار مخاطبان قرار گرفت.

پیش از بازکردن فصل‌های «شراره‌های خورشید» و «ضربت متقابل» که سال ۹۷ انجام شد، سال ۹۶ میزگرد بررسی نشر ۲۷ بعثت (وابسته به لشگر ۲۷) را در خبرگزاری مهر برگزار کردیم که مطالبش در قالب ۲ قسمت «چاپ تاریخ شفاهی فرماندهان از دغدغه‌ها و توصیه‌های رهبرانقلاب بود» و «روایت‌هایی از عاشوراییان لشگر ۲۷/ پیکر "همت" چگونه کشف شد؟» منتشر شدند.

با رسیدن نوبت به کتاب «همپای صاعقه» یعنی اولین‌کتاب کارنامه عملیات لشگر ۲۷، اولین‌مقاله را درباره این کتاب، بهمن‌ماه ۹۸ در قالب ششمین‌مطلب پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» در خبرگزاری مهر منتشر کردیم و سپس مطالب دوم و سوم را به‌ترتیب در سیزدهم و بیست و چهارم اسفند ۹۸ روی خروجی قرار دادیم. به‌این‌ترتیب ۳ مقاله‌ای که درباره «همپای صاعقه» منتشر شدند، به این ترتیب‌اند:

* رویکردتاریخی آمریکا درباره شکست / وقتی نزدیک بود صدام اسیر ایرانی‌ها شود

* تیپ ۲۷ چگونه با هیچ ساخته شد / ماجرای پرواز محسن رضایی با F۵

* جنگ نفر با تانک برای فتح خرمشهر / وقتی موشک آرپی‌جی ۴ هزار تومان بود

طبق روالی که برای بررسی دو کتاب «شراره‌های خورشید» و «ضربت متقابل» در پیش گرفتیم، درباره «همپای صاعقه» هم ابتدا مقالات و نوشته‌های تحلیلی را منتشر کردیم و سپس گفتگو با گلعلی بابایی نویسنده و گردآورنده، جعفر جهروتی‌زاده یکی از فرماندهان دوران جنگ و راویان امروز و حجت‌الاسلام والمسلمین حمیدرضا دانایی از راویان و مبلغان دفاع مقدس را در دستور کار قرار دادیم. برگزاری میزگرد سوم با محوریت «همپای صاعقه» از زمان شیوع کرونا، تا روز شنبه ۱۲ مهر ۹۹ به تعویق می‌افتاد. اما در نهایت این جلسه نیز برگزار و گفتگو درباره «همپای صاعقه» انجام شد. اما پیش از برگزاری این جلسه، ۲ عنوان دیگر از مطالب پرونده «جنگ بدون تعارف» منتشر شدند که درباره حضور حاج‌قاسم سلیمانی در سال‌های دفاع مقدس و پس از آن، و همچنین جنگ‌های دریایی ایران و آمریکا در خلیج فارس بودند:

* وقتی حاج قاسم به یک پاسدار ظلم کرد / کربلای ۴ شکست نبود

* وقتی ایران کشتی و هلیکوپتر آمریکایی را زد / نبرد رو در رو با شیطان

«همپای صاعقه» برای اولین‌بار در سال ۱۳۷۹ چاپ شد و میزگرد ما همزمان با بیستمین سالگرد تولد این کتاب انجام شد. بازه زمانی مورد بررسی در این کتاب، از تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله با محوریت احمد متوسلیان، محمدابراهیم همت و محمود شهبازی آغاز می‌شود و با عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس ادامه پیدا می‌کند تا در لبنان و با شهادت احمد متوسلیان و ۳ ایرانی دیگر همراهش در آن کشور به پایان برسد. بازه زمانی مذکور از دی‌ماه ۱۳۶۰ شروع شده و به تیرماه ۱۳۶۱ که متوسلیان به‌اصطلاح در لبنان ناپدید شد، ختم می‌شود. درباره شهادت احمد متوسلیان نیز پیش‌تر مطلب تیر خلاص به پرونده دیپلمات‌های ایرانی / حاج احمد شهید شده است! را منتشر کرده‌ایم.

البته حجم سوالات و گستردگی بحث مانع از آن شد که بخشی از موضوعات، در جلسه مطرح شوند. به‌عنوان مثال، حیا و شرم حسین قجه‌ای از رزمندگان یا آزردگی‌اش از جا ماندن پیکر شهدا و مجروحین در خط مقدم، اکبر حاجی‌پور درجه‌دار انقلابی سابق لشگر گارد شاه که در لشگر ۲۷ تبدیل به فرمانده گردان عمار شد، محمدحسین مردی ممقانی مسئول بهداری، ولی‌الله همت برادر شهید محمدابراهیم همت، سرگرد مسعود منفرد نیاکی فرمانده لشگر ۹۲ زرهی و بنیان‌گذار قرارگاه نصر، حسن باقری، محمد اویسی که سال ۶۲ در جریان سیل جاده چالوس به شهادت رسید، شهید ناصر صالحی معاون گردان بلال که در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس، به‌دلیل ترس و زمین‌گیر شدن نیروها خود به سمت سنگر شیلیکای دشمن حمله‌ور شد و ضمن خاموش‌کردن آن با نارنجک، به شهادت رسید و … همگی از موضوعاتی بودند که می‌خواستیم در این جلسه درباره آن‌ها صحبت کنیم اما کمبود زمان و فشردگی کار اجازه این کار را نداد و ناچاریم در مقدمه مطلب، به ذکر نامی از آن‌ها بسنده کنیم.

کتاب «همپای صاعقه»

آن‌چه در ادامه می‌آید، قسمت اول از میزگرد بررسی کتاب «همپای صاعقه» در بیست‌سالگی آن است که با حضور ۳ محور ثابت میزگردهای پیشین و همراهی جواد کلاته عربی مدیر بخش ادبیات نشر ۲۷، عصرگاه ۱۲ مهر در دفتر مؤسسه پژوهشی نشر ۲۷ بعثت انجام شد:

* جناب بابایی ابتدای بحث می‌خواستم درباره روند تکوین و تکمیل کتاب «همپای صاعقه» بپرسم. چون کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ با این کتاب شروع شد. بحث تحقیق و پژوهش و در نهایت چاپ کتاب هم از پاییز ۷۵ تا بهار ۷۹ طول کشید. این بازه زمانی ۳ سال و نیم چگونه گذشت؟

بابایی: جرقه اولیه تولید این کتاب سال ۷۵ زده شد؛ زمانی که قرار بود کنگره سرداران و ۳۶ هزار شهید استان تهران برگزار شود. آن‌جا تصمیماتی درباره بخش ادبیات گرفته شد که تمرکز تصمیمات هم بیشتر روی شخصیت‌ها بود. یعنی برای شهدای شخصیت اولویت اول چند کتاب، برای اولویت دوم چند تا و برای اولویت سوم چند کتاب تولید شود. مثلاً در زمینه اولویت‌های اول، شهید همت و حاج احمد متوسلیان را داشتیم. در اول ویت دوم که شامل جانشینان لشگر، رئیس ستاد، فرماندهان تیپ و فرمانده‌محورها بودند، حدود ۳۰ شهید داشتیم که بنا شد برای آن‌ها هم زندگینامه نوشته شود و در نهایت اولویت سوم که فرمانده‌گردان‌ها و مسئول واحدهای لشگر بودند و حدود ۱۵۰ تا ۱۸۰ نفر می‌شدند.

خب، کار شروع شد. بعضی از کتاب‌ها به‌اصطلاح استارت‌شان زده شد و حتی به زمان اختتامیه کنگره در سال ۷۶ هم رسیدند ولی این کارها ما را راضی نکرد.

* این ما یعنی…؟

من و حسین بهزاد؛ که کار زندگی‌نامه‌نویسی را انجام می‌دادیم. دیدیم نمی‌شود. یعنی با این فعالیت‌ها، کار به اصطلاح در نیامد. درنتیجه حسین بهزاد طرحی را پیشنهاد داد و گفت به‌جای این‌که بیاییم برای تک‌تک نفرات کتاب بنویسیم، بیایم تیپ ۲۷ را سوژه کار قرار دهیم. به‌تعبیر او تیپ را سوژه قرار دهیم که وقتی داریم نحوه تشکیل، سازماندهی و ورود به عملیات را شرح می‌دهیم، آدم‌ها خودبه‌خود در آن ورود می‌کنند و شخصیت‌ها پرداخت می‌شوند. این طرح به آقای محقق که رئیس ستاد بود، ارائه شد و ایشان هم قبول کرد. به‌این‌ترتیب بود که جرقه کار کارنامه عملیاتی زده شد و در یک فرایند سه‌سال و نیمه این کار را انجام دادیم. خود کتاب تا آن زمان سابقه نداشت و برای اولین‌بار بود که اثری در مختصات آن انجام می‌شد. یعنی تجربه مشابهی پیش از آن انجام نشده بود که برای یک‌یگان، کارنامه عملیاتی نوشته شود.

* با شکلی که در کتاب هست!

بله؛ به این ترتیب که از لحظه‌نگاری‌ها، نوار مکالمات بی‌سیم و جلسات فرماندهان استفاده شود؛ به‌علاوه مصاحبه‌های تکمیلی که بعداً گرفته شدند. الحمدالله کتاب درآمد و مورد توجه قرار گرفت.

* آقای بهزاد سر این کتاب سکته کرد. درست می‌گویم؟

بله. البته زیاد راضی نیست در این باره صحبت کنیم.

* پس سکته به خاطر فشار کار این کتاب بوده!

دقیقش، این است که به‌خاطر پیاده‌کردن یکی از نوارها بود. نوار مورد اشاره ساعاتی از مرحله دوم عملیات را شامل می‌شد.

کلاته: فتح‌المبین؟

بابایی: نه. مرحله دوم بیت‌المقدس. همان‌شبی که فرمانده گردان عمار شهید علی‌اصغر بشکیده بود. فرمانده اصلی این گردان، شهید حاجی‌پور بود که در مرحله اول مجروح شد و رفت. در مرحله دوم شهید بشکیده فرمانده گردان بود. این‌ها داشتند به سمت دژ مرزی می‌رفتند. همان‌مقطعی هم بود که آتش دشمن خیلی زیاد بود. چون دشمن فهمیده بود از کجا می‌خورد. آن شب به‌قدری آتش زیاد بوده که بچه‌ها کُپ می‌کنند. محمود شهبازی که جانشین تیپ بوده، پشت بی‌سیم به بشکیده تشر می‌زند که «چرا بچه‌هایت را نمی‌فرستی بروند؟» بشکیده هم گفته بود «چه جوری بفرستم؟ این بچه کُپ کرده! چسبیده به زمین! با تیر بزنمش؟» بهزاد وقتی داشت این دیالوگ‌ها را با این شور و حرارت‌شان پیاده می‌کرد، به قول خودش دچار یک‌حالت سکته شد.

او معمولاً شب‌ها کار می‌کرد و صبح که من می‌آمدم، نتیجه را با هم کنترل می‌کردیم. صبحش آمدم، دیدم سیگارش را روی دستش گذاشته است. گفتم «عه! چرا دستت را می‌سوزانی؟» گفت «نه. نمی‌سوزد!» گفتم «بابا، دستت!» گفت: «نه نمی‌سوزد!» و ماجرا را گفت. دستش حس نداشت. و در ادامه گفت «دیشب یک‌طرف بدنم بی‌حس شد.» تا مدت‌ها این وضعیت را داشت و به مرور بهتر شد.

* کار «همپای صاعقه» را با هم شروع کردید یا وقتی حسین بهزاد کنار کشید و خودش را از دایره تولید خارج کرد، شما وارد شدید؟

نه. اصلاً قرار نبود من باشم. من به‌عنوان مسئول کار در لشگر فعالیت می‌کردم. بهزاد کارها را با من هماهنگ می‌کرد. مثلاً وقتی طرح می‌داد، با هم پیش آقایان محقق یا کوثری می‌رفتیم؛ تا مقطعی که یکی از گوشه‌هایش همین‌اتفاق پیاده‌کردن مکالمه بی‌سیم و بی‌حسی دستش بود. در آن مقطع گفت «من دیگر نیستم!»

* یعنی جایی که پژوهش‌های ۹ فصل اول کتاب انجام شده بود!

بله. و به بهزاد گفتم «بابا، حداقل بیا این بخش را تمام کن، بعد برو!» او هم وقتی حرفی می‌زند، دیگر دوم ندارد. من از این‌جا به بعد وارد شدم و کار را تا پایان ادامه دادم.

* چاپ اول کتاب، سال ۷۹ بود اما تا سال ۸۵ تجدید چاپ نشد. علتش چه بود؟

این کتاب یک مهجوریتی داشت. یعنی تا پیش از زمانی که تقریظ آقا بیاید، چندان دیده نشد. هرچند که مردم از آن استقبال کرده بودند. مثلاً در راهیان نور می‌دیدم که در پادگان دوکوهه که کتاب را به تعداد زائران برده بودند، تمام می‌شد...

کلاته: چون تا به‌حال کتابی به این سبک ندیده بودند.

بابایی: ولی کتاب در آن تشکیلاتی که ابتدا چاپش کرده بود، چندان مورد توجه نبود. تا این‌که تقریظ آمد.

* و یک بازنگری هم روی متن‌اش انجام شد.

بله و شد ویراست دوم؛ نسخه‌ای که شهرداری چاپ کرد.

کلاته: فرهنگسرای پایداری.

بابایی: بله، فکر کنم زمان شهرداری آقای قالیباف بود که آقای خضرایی فرمانده لشگر ۲۷ شد. به واسطه آشنایی این دو، ما به فرهنگسرای پایداری معرفی شدیم و کتاب توسط این فرهنگسرا چاپ شد.

* در مقدمه کتاب شما از تلاش شبانه‌روزی برای آماده‌کردن کتاب صحبت کرده‌اید. عجله‌ای بود که کتاب به یک بازه زمانی خاص برسد؟

نه. عجله‌ای نبود.

* پس احتمالاً منظور این است که کار روی آن، روز و شب‌تان را پر کرده بوده!

بله. پر کرده بود.

* کتاب دوم هم با اسم «ضربت متقابل» سال ۸۶ منتشر شد. اما کتاب سوم را می‌خواستم بپرسم که «زمین‌های مسلح» نام داشت و هنوز منتشر نشده. ما الان «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل» و «شراره‌های خورشید» را داریم و از نظر زمانی، «زمین‌های مسلح» باید کتاب سوم کارنامه عملیاتی می‌بود که هنوز منتشر نشده. چند روز پیش هم که «کوهستان آتش» منتشر شد. سرنوشت «زمین‌های مسلح» چه شد؟

ما زیاد روی ترتیب جلد اول و دوم و سوم، حساسیت نداشتیم. یعنی بعد از «ضربت متقابل» گفتیم کتاب بعدی با ترتیب زمانی اتفاقات می‌شود «زمین‌های مسلح». چون بعد از عملیات رمضان، به عملیات مسلم بن عقیل (ع)، والفجر مقدماتی و والفجر یک می‌رسیم که کلاً جنگ با زمین بود. یعنی جنگ با طبیعت و زمینی بود که دشمن آن را مسلح کرده بود. ولی چون مدارک و مستنداتش تکمیل نبود، و در عوض مستندات «شراره‌های آتش» که درباره عملیات خیبر بود، تکمیل شده بود؛ سراغ چاپ «شراره‌ها» رفتیم. الان هم که «کوهستان آتش» کتاب پنجم مجموعه و چهارمین جلدی است که چاپ شده است.

* آقای جهروتی، یکی از شخصیت‌های مهم در ۳ کتاب «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل» و «شراره‌های خورشید»، شهید عباس کریمی است که من احساس می‌کنم کمی مهجور و مغفول مانده است؛ نه در کتاب بلکه بین مخاطبان و شنوندگان خاطرات. کریمی در برهه‌ای معاون بود، در برهه‌ای دیگر پس از شهادت شهید همت فرمانده لشگر شد و در عملیات بدر هم که به شهادت رسید. او از نیروهای مهم اطلاعات عملیات لشگر ۲۷ بوده. صحبتِ با شما را با یاد حاج عباس کریمی شروع کنیم.

  • حسن مجیدیان

چرا این کتاب را به دنیا نشان نمی دهیم؟

شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۸ ب.ظ

درباره‌ کتاب شریف  «نان سالهای جنگ»

عظمت زنان «صدخرو» قابل توصیف نیست

کتاب نان سال های جنگ - راه یار - کراپ‌شده

با چه واژگانی قدر و قرب کتاب و عظمت زنان روستای صدخرو سبزوار را بتوان توصیف و تبیین کرد؟ چگونه باید گفت و نوشت تا قدر این کتاب و منزلت این دست از بانوان این سرزمین دانسته شود؟ 

به گزارش مشرق، درباره‌ کتاب شریف  «نان سالهای جنگ» نوشتن هم آسان است و هم سخت. آسان از آن جهت که کتاب، روان و دور از پیچیدگی و تفصیل ِ اضافی است و فهمش برای هر دلِ منصف و آزاده ای، ساده و قابل هضم است. داستان این کتاب خط روشنی دارد با نتیجه ای معلوم . موضوعش هم آن چنان عجیب و دور از نظر نیست. برای ما که در سپهر انقلاب، معنای حقیقی ِزن را فهمیدیم و درک کردیم و با دمِ مسیحایی امام خمینیِ بزرگ، تفسیری دیگرگونه از زن بودن و مادر بودن یافتیم، کتاب مبین همان معرفت و شناخت ِ ماست! 

سخت از آن جهت که چطور و با چه واژگانی قدر و قرب کتاب و عظمت زنان روستای صدخرو سبزوار را بتوان توصیف و تبیین کرد؟ چگونه باید گفت و نوشت تا قدر این کتاب و منزلت این دست از بانوان این سرزمین و حسن سلیقه ای که ناشر در انتخاب سوژه داشته است، دانسته شود؟ 

کتاب نان سالهای جنگ که نمایانگر گوشه ای از مجاهدت ها و از جان گذشتگی های زنان فهیم و شریف ما و بیانگر شور و شیدایی مردمان ما در مواجهه با جنگی سخت و جگر خراش است، با شیرینی و اختصار پیش روی مخاطبان مشتاق قرار گرفته است...

این کتاب که در مجموعه ی  «گنج» اولین اثر در موضوع  «پشتیبانی جنگ» است، مصاحبه و تحقیقش با  «محمد اصغرزاده» بوده و تدوین و نگارشش با  «محمود شم آبادی». کتاب مقدمه ای کوتاه و خواندنی دارد که پیش از مطالعه ی صفحات بعدی، خواندنش مفید و لازم است. فصول ۱۴ گانه ی کتاب عناوینی جذاب و روشن دارند. عباراتی همچون «مشت و خون»،  «جنگ و جهاد»،  «کلوچه های تنوری»،  «شیرین مثل عسل»،  «رشته روی طناب»،  «خیاط باشی»،  «میل، قلاب، کاموا» و...

در صفحات کتاب حتی خاطرات سه خطی یا چهار و پنج خطی هم پیدا میشود. همین اختصار، همین موجز گویی، همین سرعت خوانش صفحات، همین پرهیز از فلسفه بافی و شعارگرایی، همین از زبان شیرین و ساده ی زنان روستایی روایت کردن و... از محسنات و امتیازات کتاب است. کتاب زور نزده که چیزی را به ما بقبولاند. بلکه آیینه وار آن روزهای ناب و آن صفا و مجاهدت ها را در گوشه ای دور از این آب و خاک روایت کرده است. 

 «هیچ وقت به نان های جبهه دست نمی زدیم، می گفتیم اگر برای خودمان برداریم حلال نیست. دو تا نان هم غنیمت است بفرستیم جبهه ها».  «روز نان پختن همه دستی میرساندند. نشد به کسی رو بیندازم و رویم را زمین بزند. حتی آنها که با انقلاب میانه ای نداشتند می آمدند پای کار...».  «توی حیاط برق داشتیم اما همه جا را روشن نمی‌کرد. از ماشین شوهرم نور می‌گرفتیم. یکی دو بار که شبانه نان پختیم آردش از خودمان بود. بیشتر از دستمان نمی آمد. و الا دوست داشتیم برای امام از جانمان بگذریم»

این ها گوشه هایی از خاطرات زنان روستای صدخرو سبزوار است. شیرین و خواندنی. پر از تصاویر خوشایند و خواستنی. شرافت، نجابت، بی توقعی، سختکوشی، زمان شناسیِ زن های روستایی تابلو و نموداری است از علو و عظمت زنِ مسلمان و انقلابی. قربان خدا بروم با این بندگان نمونه و بی ادعایش.البته نقش شوهران شریف این زن های مجاهد را هم در لایه ی زیرین این خاطرات به خوبی می‌توان ملاحظه کرد. 

کتاب خنده دارد و گریه. عبرت دارد و سرمشق و یکی از بهترین کتاب هاست برای معرفی مادران این سرزمین. در دنیای عجیب و پیچیده و پر از قیل و قال امروزی، که تمدن رو به زوال غربی، زن را به حضیض ابتذال و عفونت کشانده و با هیمنه ی رسانه ای خود به آن ضریب میدهد و چشم و دل ها را پُر از مرض و سیاهی میکند و ذهن ها را بیمار و مشوش و.. ما چرا امثال این کتاب را سرِ دست نگیریم و به دنیا نشانش ندهیم؟ چرا ما به این کتابِ کم حجم اما پُراعتبار فخر و مباهات نکنیم؟

  • حسن مجیدیان