حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲۰ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

گلستان خوانی برای کم حوصله ها

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۵۰ ق.ظ

 

این مجموعه ی " خرده مینا بر خاک" که دو جلدش را خدمت شما معرفی کردم؛ چون کوتاه و جمع و جور تدوین شده، خواندن شان زمان نمی برد. مثلا در یک ساعت می‌شود کتاب را تمام کرد. دفتر چهارم از این مجموعه،" گلستان خوانی برای کم حوصله ها" ست. شاهکار جناب سعدی علیه الرحمة. احتمالا در متون و کتاب های درسی مطالب گلستان را خوانده اید. حیف است آدم عمر بگذراند و گلستان سعدی را نخواند. من عمیقا معتقدم در ادب و رشد و شخصیت ما، کلمات سعدی موثر است. سعدی جهان دیده بود و دنیا را خوب گشته و حتی به بردگی و اسارت هم رفته! آدمِ دنیادیده ی حکیمِ خوش طبع را نباید کلمات و دغدغه هایش را شنید؟ سعدی البته بهترین غزل‌های عاشقانه را در میانِ سرآمدان ِ شعر و ادبِ ما دارد. بخوانید. ضرر نمی‌کنید. نوجوان ها هم این کتاب را اگر بخوانند، کیف می کنند. زحمت این گزیده ها با نویسنده ی خوب کشور آقای داوود غفارزادگان است و انتشار اثر از کتاب نیستان.

-هر چه زود برآید، دیر نپاید.

- اگر شب ها همه قدر بودی، شبِ قدر بی قدر بودی.

دوستی را که به عمری فراچنگ آرند. نشاید که به یک دم بیازارند. -

اول اندیشه وانگهی گفتار/ پای بست آمده است و پس دیوار.

- سرِ چشمه شاید گرفتن به پیل/چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل.

-تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد.

- زمین شوره سنبل بر نیارد/ در او تخم عمل ضایع مگردان.

- مورچگان را چو بود اتفاق/ شیر ژیان را بدرانند پوست.

- زنبورِ درشتِ بی مروت را گوی/ باری چو عسل نمی‌دهی، نیش مزن.

- گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم/ ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد.

-دوستی با پیلبانان یا مکن/ یا طلب کن خانه ای در خوردِ پیل.

  • حسن مجیدیان

کتاب به رنگ طاووس به رنگ کلاغ

دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۲۶ ق.ظ

 

 

از مجموعه ی خرده ی مینا بر خاک که بازخوانی متون کهن ادبی است، این دفتر اول است. گزیده ی اسرارالتوحید که شرح حال عارف نامی شیخ ابوسعید ابوالخیر است. برای ما بی وقت ها و کم حوصله ها و برای آشنایی بچه های نوجوان با میراث ادبی مان، گزیده هایی کوتاه و خوش خوان و ارزان است. داستان زندگی ابوسعیدِ عارف هم شنیدنی است و جملاتش هم به کارآمدنی.

_ معشوقه ی بی عیب مجوی که نیابی

_ هزار دوست اندکی باشد و یک دشمن بسیار بود.

_ خلق از آن در رنج اند که کارها را پیش از وقت طلب همی کنند.

_ اندوه حصاری ست از حمایت حق، مر بنده را از بلایا.

_ندانی و ندانی که ندانی و نخواهی که بدانی که ندانی.

_ کوه را به موی کشیدن آسان تر از آنک از خود به خود بیرون آمدن.

  • حسن مجیدیان

کتابِ "من سقراطِ مجروح را دوست دارم"

يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۲۵ ق.ظ

یکی از سخت ترین گونه های نوشتن، گفت وگو نویسی است. نمایشنامه ی درست و درمانی که از خلال گفت و شنودِ شخصیت های آن؛ حرف حساب بیرون بیاید، کار هر دست به قلمی نیست. اهمیت دیالوگ نویسی تا بدان جاست که حتی کل فلسفه ی افلاطون، در قالب گفت و گوهای دو نفره است. می‌گویند اساسا فلسفه ی زاییده ی یک ذهنِ تنها نیست. بلکه از دل گفت و گو متولد می‌شود. بهرحال نمایشنامه هم برای خودش عالمی دارد. سعید تشکری هم در این کتابِ خواندنی، پنج شش نمایشنامه ی خوب و آموزنده خلق کرده است که پُر از معنا و تلنگر است. برای نوجوانان هم تا حدود زیادی فهمیدنی است. این دست کتاب ها، قدرت استدلال و کلمه سازی و فن حاضرجوابی و نحوهٔ مواجهه با سوالات این و آن را هم آموزش می دهد. کار آقای تشکری عالی است. خدا رحمتش کند. آثارش بسیار خواندنی است. مفتون و فیروزه، رژیسور، غریب قریب، هندوی شیدا، هرایی، پاریس پاریس،بارِ باران و.....بسیار نویسنده ی متعهد و پابست و شیفته‌ی امام رضا علیه السلام بود. شنیدم یکی به نقل از آن مرحوم میگفت که من میروم حرم آقا می‌نشینم و قلم را روی کاغذ می‌گذارم و امام رضا به دلم می اندازد و مینویسم... کتاب های او را اغلب انتشارات ِ " کتاب نیستان" چاپ کرده است. از جمله همین کتاب را که خدمتتان معرفی کردم.

 

 

  • حسن مجیدیان

رنج انسان

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۲۲ ق.ظ

بر دیوار موسسه ای امروز این تابلو را دیدم. دقیقا نمی‌دانم کجاست‌. به احتمال زیاد، جایی در یک کشورِ جنگ زده یا قحطی زده و یا فقیر در آفریقا. آن کودک پابرهنه آن دیگری لای پارچه بر کمر مادر بارِ سنگینِ مادر چه حرف ها و چه دردها و چه رنج ها که ندارد این عکس. بغض مثل دو دست تنومند، نای خسته و پُر احساسِ هر صاحبِ وجدانی را سخت می فشارد... آه از رنج انسان بی نوا فرزندِ آدم... #رنج_زندگی #آفریقا

 

  • حسن مجیدیان

روزگار سپری شده ی نوجوانی

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۱۹ ق.ظ

 

اینجا چشم اندازی از بالکن خانه ی مادرم است. در تهرانپارس. پدرم که سالهاست به رحمت خدا رفته. این گلدسته ی مسجد جامع سلمان فارسی است در خیابان ۲۱۲ شرقی. نوجوان که بودم، نماز صبح ها در این مسجد بودم. بین الطلوع با رفقا میرفتیم جنگل. هیات و بسیج و شبگردی. با موتور به مجالس علما رفتن. روزه های مستحبی. کتاب خواندن. بعد از شهادت محمدعبدی بهشت زهرا را ترک نکردن. مشهدهای مکرر.پیاده روی های سالگرد امام. هر هفته نماز جمعه. چقدر هیات و روضه. سالگردهای شهدا. اردوهای تربیتی و سر و کله زدن با نوجوان ها. خشم و رزم شبانه . و کلی کار دیگر. با دیدن گلدسته ی مسجد از بالکن خانه ی مادر یاد آن دوران بهشتی افتادم. اینها را برای چه گفتم؟ برای ریا و فخرفروشی؟ نه به خدا. که حتما نوجوانی و جوانی شما هم در همین حال و هوا گذشته. فقط خواستم بگویم رفقا و دوستانِ نوجوانم! از آن روزها از آن حالات فقط خاطره ای محو برایم مانده. امروز هرچه دارم دل مردگی و کسالت و درجازدن است. مردی تنها و بی فرجام که هیچی از روزهای نوجوانی و جوانی برای دوران چهل سالگی اش نیندوخته و توشه نساخته. ما که در نوجوانی فعال و کرار بودیم این طور لنگر انداختیم در وادی بی عملی. وای بر آنکه در نوجوانی و جوانی، مانده و معطل و راکد باشد. امثال مرا ببینید و عبرت بگیرید. تا ان شاالله در سن و سال ما، حالِ خوب و راهِ بهتری جلوی رویتان باشد.

 

  • حسن مجیدیان

فقدان نعمت ها

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ق.ظ

این هفته به خاطر بحث سیل و سد، آب کرج قطع یا ضعیف بود. ما هم در طبقه دوم آب نداشتیم عموما و یا باریکه ی آبی از لوله ها می آمد. مجبور بودیم با همان اندک آب، شستشوی ظرف و طبخ غذا و استحمام و .... را مدیریت کنیم. من متوجه شدم که با همین باریکه ی آبِ کم فشار هم ما از عهده ی کارهایمان بر می آییم. کمی سختی دارد اما ظاهرا همین مقدار آب هم کافی است برای ما. و متوجه شدم چه حجم زیادی را داریم همین طور مفت هدر می‌دهیم. چرا؟ چون در دسترس ماست. مفت است. هر وقت بخواهیم هست. حالا حکایت بقیه ی نعمت هاست. به خاطر وفور و دسترسی راحت و ....قدردان نیستیم و بی رویه مصرفش میکنیم. از برق و غذا و البسه و امکانات بگیر تا محبت و عشق ها، دوستی ها، اعتمادها، مشاوره ها و.... بد نیست برخی نعمت ها کم و دور از دسترس بشوند تا شاید آدم بشویم و قدر بدانیم. خدایا رحم کن به ما.

  • حسن مجیدیان

کتابِ تا از سخن دور نیفتیم

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۲۳ ق.ظ

من اگر اینجا یک سری کتاب معرفی میکنم؛ یه وخ فکر نکنید که خیلی علاف و بیکارم و دائم کتاب می‌خوانم! نه! ولی سعی میکنم لااقل یکی دو ساعت در روز مطالعه کنم. همین دو ساعت کلی برکت دارد و الحمدلله تعدادی کتاب را موفق به خواندنشان میشوم. ادبیات را بیشتر می‌خوانم. این کتاب که نوشته های پراکنده ی آقای داوود غفارزادگان است، برایم شیرینی دیگری داشت. البته بخش عمده ی کتاب در حال و هوای نویسندگی و خلق داستان و مسائل مربوط به این حیطه است. بعلاوه ی تجربیات و خاطرات و دردها و فحش و جسارت هایِ خواندنی ِ غفارزادگان. و متون کهن از ادبیات که بسیار شیرین و خواندنی است. به نظرم کتاب مفیدی است. به یکی از فرهیختگانِ ِ خیلی کار درست که سخت گیرانه کتاب میخواند؛ این کتاب را که هدیه دادم خیلی خوشش آمده بود که بابا چه کتاب بامزه و جالبی! بهرحال بد نیست این دست کتاب ها را هم تورقی کنید و با حال و هوای دیگری و با کلمات و تفکراتِ غیر خودمان هم آشنا شوید. کتاب را انتشارات ِ کتابِ نیستان چاپ کرده. از سایت انتشارات تهیه کنید که ارزان است.

  • حسن مجیدیان

کتاب دین به چه درد میخورد

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۳۵ ق.ظ

خدا به سیدمهدی شجاعی عُمر با عزت بدهد. فقط آن نثرهای دلنشین و جانسوز ادبی را ننوشته؛ بلکه استدلال های جدی و همه فهم را هم به خوبی در چنین کتابی، جمع کرده است. کتابِ" دین به چه درد می‌خورد؟" بسیار کوتاه است. البته کتابچه ای است در قطع جیبی. یا فرض کنید یک مقاله ی بلند است که می‌شود در ۳۰ تا ۴۰ دقیقه خواندش. برای نوجوان ها و سوالات و شبهات آنها راجع به اسلام و مسلمانی و کارآیی دین در دنیای امروز، بسیار کتاب مناسبی است. خیلی خوب و جذاب و بدون حاشیه و اضافه، سوالات را مطرح و جواب های ساده و درست و محکمی برای آنها نوشته است. قیمتش هم در سایت کتاب نیستان ۱۳ هزار تومان است. یعنی مثلا اگر به تعداد بچه های یک حلقه ی تربیتی هم بخواهید تهیه اش کنید، بسیار به صرفه و ارزان است. بعضی دوستان گاهی از منِ کم اطلاع، کتاب مناسب برای حلقه و دانش آموزان یا فرزندان‌ ِ نوجوانشان می‌خواهند. خب این هم یک کتاب خوب. ببینم اهل خریدنش هستید یا نه؟

 

  • حسن مجیدیان

حضرت رهبر

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۳۳ ق.ظ

حجاب معاصرت یعنی هم عصری ما با ایشان ، پمپاژ عجیب و غریب تبلیغاتی، ضعف مسئولین، بی انصافی و جهالت بعضی از ما ایشان را مجهول القدر کرد. من دفاع مطلق نمیکنم. خود ایشان هم خودش را مبرا از نقد نمی‌داند. اما تصور کنید بعد از امام، ایشان رهبر نمیشد؛ چه می آمد بر سر این مملکت؟ ایشان در این سالها چه باید میکرده که نکرده؟ حواسش نبوده؟ کار نکرده؟ در نیفتاده با انبوه دشمن؟ فریاد نزده؟ مظلوم واقع نشده؟ قدر بدانیم. در آیینه ی نگاهِ بهترین های این ملت یعنی شهیدان به حضرت رهبر نگاه کنیم. وجود او یک بخت اجتماعی بزرگ برای ما ایرانی هاست. دور از هیاهو و تبلیغات و حب و بغض ها، انصاف دهیم که همه ی ما مدیون مجاهدت و صبر و بزرگی این رهبر عزیز هستیم. خدایا ما را قدردان قرار بده. شهید عبدی نوشته بود: " ای شهدا آنچه دنیای بدون شما و امام را قابل تحمل نموده است؛ وجود خامنه‌ای عزیز است..."

  • حسن مجیدیان

از قدیم برخی می گفتند بعد از ولادت امام رضا علیه السلام باید برای محرم آماده شویم. شاید با این روایت ها بشود به محرم نزدیک شد. کتابی که آقای داود غفارزادگان نوشته؛ عنوان عجیبی دارد. " سه روایت از مردی که خدا دوست داشت او را کشته ببیند". همه ی حرف را همان اول زده انگار. کتاب کم حجم و خوش خوان است. برای نوجوان ها هم فهمیدنی است. روایت سومش از نگاه یک نوجوانِ کوفی است. فصل اول با محوریت شخصیت "حر ریاحی " است. فصل دوم اشارات تاریخی دارد به داستان سیدالشهدا و حوادث کربلا و فصل سوم دوباره به تردید و دو دلی و تصمیمِ بزرگ حُر می پردازد. امامِ حسینِ این کتاب، خیلی خواستنی است. سه روایت را انتشارات کتاب نیستان چاپ کرده و قیمتش هم در سایتِ انتشارات، کم از ۳۰ هزار تومان دارد.

  • حسن مجیدیان