ما کجاییم در این بحر تفکر؟
ما کجاییم در این بحر تفکر؟
واقعا و بدون تعارف از بود و وجودِ خودم خجالت میکشم. شرمنده و سر به زیرم. من عُمر بر سر چه گذاشته ام؟ تا امروز و تا چهل و یک سالگی چه غلطی کرده ام؟ چه دستاوردی داشته ام؟ حتی به آنچه که در ذهن دوستان و عزیزان، از خودم ساخته ام هم ایمان ندارم! آن وقت امثال شهید زاهدی ها بیش از ۴۰ سال، محکم و مردانه طی طریق کرده اند. سالکِ مسلک جهاد و عابرِ کوچه ی اخلاص و دوندگی بوده اند. اینها حجت های خدا هستند علیه ما. همین ها را خدا برای امثالِ منِ غرغرو و بی عمل و پُر مدعا فردا بعنوان حجتی روشن، مبعوث خواهد کرد. من از خبر شهادت این عزیزان و سفر پرستوهای عاشق، همیشه احساس بدبختی داشته ام. هر شهیدی، پتکی است بر سرم. خون آنها، مرا مایوس میکند از این زندگیِ کسالت بار و جانفرسایی که برای خودم ساخته ام. غیرِ شهدا، ما همه مرده ایم و ادای زندگی را در می آوریم.
دیگر این خانه مرا تنگ بود
زندگی بی شهدا ننگ بود
- ۰۳/۰۱/۱۸