راهی به مجنون
دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ
این کتاب خیلی برایم شیرین و درس آموز بود. کتاب کوتاه بود. صد صفحه. راجع به شهید سیدعباس جولایی. آن بزرگوار ۴ مسئولیت همزمان و سنگین در سپاه و ایام جنگ داشته و عجیب اینکه همه را باهم جلو میبرده! سیدعباس از بچه های ناب اصفهان بوده. لهجه ی اصفهانی، صفحات کتاب را شیرین کرده. جایی حین کار به صورت سربازی سیلی میزند. فردایش کل جمع را به خط میکند و در جمع عذرخواهی میکند از طرف. اما دیگر لباس سپاه نمی پوشد، چون....
چرا کتاب برایم شیرین بود؟ چون بی پرده از پُرخوری ها و شوخی ها و لات بازی های سیدعباس در کتاب یاد شده بود. با همه ی اینها به نظرم رمز شهادت او دو چیز بود. اول پُرکاری و دوم دل بریدن از سه فرزندش.
تعلقات خیلی چیز عجیب و چسبنده ای است که آن دمِ رفتن، زور خودش را نمایان میکند.
خدایا ما را هم ببر...
- ۰ نظر
- ۲۰ آبان ۰۴ ، ۰۸:۵۶
