تمنای رفتن!
یادی از شهید مدافع حرم مهدی حسینی
انسان بزرگ همیشه اینطور بوده و هست؛ انسان گمنامی که پس از مرگ پیدا میشود و رخ مینماید. انسانی که در اندازه دنیا نیست و ظرف حقیرِ اینجا، گنجایش روح بلند او را ندارد. انسانی که دنیا و هر آنچه که در آن است در نظرش کوچک و سخیف جلوه میکند. ما آدمها در طول زندگیمان ممکن است با کسانی آشنا شویم که دیگر هرگز نتوانیم آنها را ببینیم و یا حتی کوچکترین تماسی با آنها داشته باشیم. کسانیکه برخورد و مصاحبت با آنها میتواند برای ما احساساتی را به همراه داشته باشد؛ احساساتی زودگذر و یا ماندگار. چهرههایی که ممکن است فراموش شوند و یا اینکه آنچنان تاثیری در خاطرمان بگذارند که هرگز گذشت زمان نتواند آن را به آسانی از ذهنمان محو و نابود کند. ای کاش آدمی میتوانست برای یک لحظه هم که شده گذشتههای خود را بازگرداند تا در این تکرار دوباره، عزیز از دست رفتهاش را بازجوید و باز شناسد اما چه سود که هرگز قادر به این کار نیست. آن را که از دست دادهای دیگر کی و چگونه بیابی؟
از جمله چهرههای بیاد ماندنی شهیدان هستند. انسانهایی نامیرا و جاودان و فراموش نشدنی؛ «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.»
یکی از همین چهرههای ماندگار و خواستنی، شهید «سید مهدی حسینی» است. شهید مدافع حرم که مهرماه سال ۹۵ در دفاع از حرم شهید شد. «سید مهدی حسینی» محافظ آیت الله «حسینی» نماینده رهبر معظم انقلاب در سوریه بود. بلند بالا و قوی بنیه و در هیبت یک بادیگارد رسمی. بچه جنوب شهر بود و خیلی گرم و گیرا.پائیز سال ۹۲ با عدهایی از رفقا و طلاب موسسه «جنت العقیله الثقافیه»، برای انجام برخی ماموریتهای تبلیغی و فرهنگی به سوریه و منطقه زینبیه اعزام شده بودیم. آن روزها اوضاع امنیتی زینبیه مناسب اما شکننده بود. منطقه «حجیره» در نزدیکی حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) به تازگی آزاد شده بود. ایست و بازرسیها برقرار بود و خطر هر آن در منطقه وجود داشت. مقرّ نماینده رهبری بعد از شارع عراقیین قرار داشت؛ دقیقا در کنار درب ورودی اصلی مکتب «سید القائد». بتونهای محکم و موانع بزرگی را قرار داده بودند تا تک تیراندازهای تکفیری به ترددهای دفتر تسلط نداشته باشند. مواردی پیش آمده بود که افرادی را در محوطه جلوی دفتر هدف قرار داده و خمپاره و موشکی انداخته بودند.
- ۲ نظر
- ۱۶ تیر ۹۷ ، ۰۹:۴۴