چرا این طور شدیم؟
شب جمعه ی بعد از اربعین کربلا بودم، حرم حضرت ارباب روحی فداه. در ازدحامِ دوست داشتنیِ حرم، یک گوشه ای روبروی بابِ رأس الشریف پیدا کردم و مدتی همان جا عرض ارادت و اظهار چاکری داشتم و زائران حسین را سیر میکردم. کنارم جوانِ موجهی بود که توجهم را جلب کرد. دیدم از همین زاویه از حرم به دفعات عکس میگیرد و ویرایش میکند و در اینستاگرام بارگزاری میکند و لایک ها را میشمارد و خسته هم نمیشود! راستی چه شد ما این طور شدیم؟ چه شد رسیدیم به جمله ی " در حرم دعاگوییم" ؟ آن جوان که مدت ها مشغول عکس و ویرایش و پست و لایک بود؛ دعاگو بود؟؟ چه لزومی دارد اشتراک این موقعیت؟ چه لزومی دارد کسی بفهمد من الان با مولایم در کربلا خلوت کرده ام؟ چه لزومی دارد شما بدانید من الان در گوهرشاد روبروی گنبد طلای امام رضام؟ این انتشار و افشاء و همگانی کردنِ خلوتِ من از کجا وارد سلوکِ ما شد؟ چرا " امر مستتر" را باید " امر منتشر" کنیم؟ قدیم چه خوب بود. خلوت ها خلوت بود واقعا. از درون و خلوتِ دوست و رفیق و بزرگترت باخبر نمیشدی! به ما میگفتند آدم هرچه دارد از خلوت دارد. از چیزی بین خودش و خدا و میان خودش و اهل بیت دارد. ما خبری از زیارت و اشک و نماز شب و حالِ خوش کسی در خلوتش نداشتیم. همه ی حسِّ ما هم این بود که فلانی(مثلا شهید محمدعبدی که مربی و عشق و الگوی ما بود) حتما سِّری و رازی و خلوتی بین خودش با خدا دارد که این طور خوب دارد جلو می رود. آن وقت ها کسی خودش را خلوتش را گریه هایش را شب جمعه ی کربلایش را به اشتراک و به طلبِ لایک ها نمی گذاشت. همین!
- ۲ نظر
- ۰۱ مهر ۰۲ ، ۰۷:۵۱