حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتشارات سوره مهر» ثبت شده است

سرباز سفید

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۰۳ ق.ظ

مجموعه ای جالب و جمع و جور شامل داستان هایی کوتاهِ مرتبط با حاج قاسم سلیمانی. خواندنی است. و حتی برای نوجوانان هم خوب است. البته داستان ها کم و بیش زاییده ی تخیل نویسنده هاست؛ اما مرورش خالی از لطف نیست.

  • حسن مجیدیان

خون، براده هایی از شهر

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ

 

قبلا چند کتاب از نویسنده خوبِ سمنانی آقای مهدی رضایی معرفی کرده بودم. کتاب " خون؛ براده هایی از شهر" به نظرم آخرین اثر ایشان باشد. داستان زنی به نام ربابه که بومیِ خرمشهر نیست و از خانواده ای کولی و دوره گرد است. پدر و مادر او داستان غم انگیزی دارند که باعث شناخته شدن او در شهر شده. او کارش نگهداری و تیمار کبوتر و گاهی هم درمان سنتی این و آن است. در جریان تهاجم ارتش عراق به خرمشهر و نزدیک سقوط شهر او شبها مخفیانه به سمت عراقی ها می‌رود و همین مسئله، ظن جاسوس بودن او را تقویت می‌کند. افرادی شبانه او را تعقیب می‌کنند و متوجه می‌شوند که ربابه... این وسط ارتباطات و عشق ها و احساساتی هم مطرح است که داستان را با فراز و نشیب و با پرده گشایی از روحیات و پیچیدگی آدم ها جلو می‌برد. داستان جالبی بود و خواندنش را توصیه میکنم.

  • حسن مجیدیان

شکارچیان ماه

يكشنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۳، ۰۹:۳۹ ق.ظ

به نظرم این آخرین کار آقای بایرامی باشد. داستان جوانی به نام صابر که در تاکستان قزوین، پرورش ماهی داشته و تبحری خاص در تیراندازی آن هم تاریکی شب. جنگ او را به جبهه و هور و همکاری با شهید علی هاشمی در قرارگاه سرّی نصرت می‌کشد. برای او که از آدم کشتن بیزار است و آدمی منزوی و محتاط به شمار میرود، حضور در جبهه و کار کردن با آدم ها، مشکلات و داستان هایی پیش می آید. چند داستان فرعی مثل دلبستن به دختری منافق و قضیه ی ازدواجش با دختر عمو هم چاشنی روایت اصلی است. کتاب چندان روان نیست و رفت و برگشت هایش فراوان است و خواندنش حواس جمع می‌خواهد تا سررشته ی داستان از دستت در نرود. اما با همه ی اینها دیدنِ چنین کتابی قابل توصیه است. باز هم همان داستانِ پیچیدگی آدم ها و روحیاتِ متنوع این و آن در محیط اجتماع که پر از درس و مایه ی خودشناسی است.

 

  • حسن مجیدیان

لهجه های غزه ای

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ

طبیعتا آدم کتاب می‌خواند که کیف کند و بهره ببرد و چیزی یاد بگیرد. اما " لهجه های غزه ای" رهاوردش درد است و رنج. صفحه به صفحه و بلکه خط به خط کتاب اشک آور و بیچاره کننده است. همه اش رنج، بیچارگی، عذاب های فوقِ طاقت. آب نیست. برق نیست. نان نیست. جای خواب نیست. حتی جایی برای در امان بودن از بمب و موشک نیست. یک حبه سیر و یک فنجان قهوه و یک قرص نان و یک لیوان آب آشامیدنی و یک دست لباس و یک شانه و یک جا برای تدفین شهدا و ...نیست! هیچی در غزه نیست. تازه این کتاب گزارش هایی از چهل روز بعد از تهاجم به غزه است، الان که بیش از چهارصد روز از جنگ گذشته، دیگر چی در غزه ی همه چی از دست داده پیدا می‌شود؟ خدایا ما بودیم و این شد! ما بودیم و هزاران جسد بلاکفن، تجزیه شد!

ما بودیم و کودکان از سرما مردند! ما بودیم و آدمِ غزه ای در حسرتِ یک میوه، جان داد! ما بودیم و اینها این طور رفتند و مانده ها این سان دوام آوردند. چه کتابی که اگر نخوانی اش ضرر کرده ای و اگر بخوانی اش و از درد آنها، درد نگیری باز هم ضرر کرده ای. هیچ قومی و دسته ای مثل غزاوی ها نیستند که مثال و نمونه ی شرف و ایمان و آدمیت و درد و مظلومیت و فراموش شدگی باشند.

تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما

  • حسن مجیدیان

نرگس ها

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۳، ۱۰:۰۲ ق.ظ

یک مجموعه ی کوتاه و خواندنی از داستان های شیرین دینی و جبهه ای با قلمی ادبی و نگاهی انسانی. یک جور کارگاهِ جمع و جور برای یادگیری و نوشتن است.

  • حسن مجیدیان

سفر به جنوب

شنبه, ۸ دی ۱۴۰۳، ۰۸:۲۸ ق.ظ

 

این یک کتاب جمع و جور از سفرِ کوتاه محمدرضا سرشار است به مناطق جنگی و گفت و گو با نوجوانان رزمنده. مقایسه آن نوجوانان با آن چه از نوجوانان ِ امروزی سراغ داریم؛ جالب و درس آموز است.

  • حسن مجیدیان

فاطمه فاطمه

شنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۳۲ ق.ظ

باور من این است که اهل‌ بیت علیهم السلام اهل کرامت و رسیدگی و دستگیری هستند. این ماییم که از این مفاهیم دور شده ایم. شفا از ائمه گرفتن برای ما امری غریب شده و الا از مسلماتِ عالم، این است که درمان و شفا دست آن حضرات است. کتاب فاطمه فاطمه کوتاه است. اما شیرین و دلپذیر. راجع به دختری روستایی که سرطان روده گرفته و با مادرش تنها در کنجی افتاده. پدرش مرده و تنها برادرش یا اسیر شده در جنگ و یا مفقود است. مادرش در اوج دوا و درمان و خستگی و بی پولی ناگهان برای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها آش نذری می می پزد تا.... برای خودِ من این کتابچه تلنگری بود که چه چیزها که از یادم رفته...

  • حسن مجیدیان

داستان آن کلات

شنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۲۹ ق.ظ

نمایشنامه به ما هنر گفتگو می آموزد. هنر حرف زدن. رابطه برقرار کردن. استدلال کردن و شاید مهم تر از این ها هنر شنیدن. هنری که خیلی از ماها از آن بی بهره ایم. در میدان سخن و حرفیدن، خوب می تازیم اما در عرصه ی شنفتن، بی تاب و بی حوصله ایم. داستان آن کلات نمایشنامه ی کوتاهی است از دوره ی حمله ی مغول به ایران. در آن کلات مسلمان و مسیحی و یهودی در کنار هم زندگی می‌کنند که فتنه ی مغول از راه می‌رسد. شهزاده ای مغول به اهالی کلات پناهنده می‌شود و مغولان برای یافتن او یورش به کلات می آورند. ناگهان در شب عروسی زلفا و داوود .... شاید زبان نمایشنامه امروزی نباشد، اما جان و روحِ مطلب، نیازِ امروز ِ ماست.

  • حسن مجیدیان

گمشده ی من

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۱۳ ق.ظ

 

سردار علی هاشمی از آن جوان های غیور خوزستان بود. قرارگاه سرّی نصرت که به پیشنهاد حاج محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در ایام جنگ برقرار شد؛ محل فعالیت ها و خدمات و شجاعت های کم نظیر علی هاشمی شد. محسن رضایی در این کتاب از آن روزها و راه اندازی قرارگاه نصرت دور از چشم فرماندهان، طرح ریزی عملیات در هور و شناسایی های مداوم علی و نیروهایش، جریان فریب عراق در هور و حمله به فاو، از دست دادن شلمچه با حمله ی مجدد عراق، روزهای فوق العاده سخت جنگ و نحوه ی شهادت علی در حمله ی عراق به قرارگاه نصرت و...سخن گفته است. احساسات عاشقانه و کتمان نکردنی حاج محسن نسبت به علی در این کتاب مشهود است. کتاب کوتاه است و حاصل سه جلسه گفتگوی آقای بهداروند با حاج محسن رضایی. از انتشارات سوره مهر

  • حسن مجیدیان

پسرم قدش بلند است

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۳۸ ق.ظ

این مجموعه ی داستان کوتاهِ خواندنی را به دختران نوجوان و خانم ها توصیه میکنم. داستان ها کوتاه و آموزنده و البته در خانه های سنتی و حیاط دار می‌گذرد و فوق العاده شیرین و کلمات و عباراتش محکم و هنرمندانه است. کتاب را سوره ی مهر منتشر کرده است

  • حسن مجیدیان