تنهاترین
- ۰ نظر
- ۰۹ شهریور ۰۴ ، ۰۸:۳۱
این کتاب راجع به سیدحسن نصرالله است. شامل سخنرانی ها و یکی دو مصاحبه ی خوب با ایشان و برخی پیام های رهبر انقلاب. سید حسنِ این کتاب همان مردِ عربی ِ شجاعِ فصیحِ مجاهدِ باهوشی است که ما از نوجوانی که چشم به این مسائل بازکردیم تا این اواخر...دیدیم. آدمی که نمیتوانی دوستش نداشته باشی و امکان ندارد با خواندن زندگی و سخنِ او از خودت و بودنت خجالت نکشی! کتاب مفصل است و با حوصله و نم نم باید خواندش!
۱- میهمان جمعی از شیرزنان حزبالله بودیم که برای مراسم سالگرد رئیسجمهور شهید، سید ابراهیم رئیسی، به مشهد آمده بودند. همه از خانواده شهدا بودند؛ مادر شهید، همسر شهید یا دختر شهید. یک سو آنها نشسته بودند و عکس عزیزانشان را در این مراسم خودمانی و کوچک در دست داشتند. سوی دیگر ما بودیم.
۲- درباره ساختار تربیتی و آموزشی حزبالله از مدارس رسمی و تا کشافه المهدی و هیئتهای بانوان و ... توضیح دادند. دنبال فرصتی بودم تا درباره خانوادههای حزبالله و «مادران مقاومت» بپرسم؛ اینکه زنان حزبالله چه میکنند؛ شیربچهها را چطور تربیت کنند و چه میکنند که بعد از شهادت عزیزشان، خانواده محکم و مقاوم میایستند. فرصت نشد. منتها یکی از دختران شهدا که پدر و مادر مبارزش را در حمله اسرائیل از دست داده بود و الان در بخش حمایتی حزبالله فعالیت میکرد، گریزی به موضوع زد. میگفت برای حمایت مالی از حزبالله، صندوقهایی را به خانواده شیعیان لبنان میدهیم تا کمکهایشان را در آن قرار بدهند و بعد از مدتی جمعآوری میشود. میگفت لزوماً خانوادههای توانمند و غنی فعالتر و دست و دلبازتر نیستند! اتفاقاً آنهایی که زندگی سادهای دارند، اهتمام بیشتری در کمک دارند. مسئله «دارندگی» نیست، سبک تربیت بچههاست. میگفت ما بچههایمان را از همان کودکی طوری بار میآوریم که با شوق از حزبالله حمایت کنند. از خانوادهای گفت که صندوقی داشت و صندوق دیگری طلب کرده بود. وقتی جویا شدیم، مادر خانواده گفته بود دو دختر کوچکم در رقابتاند که کدام برای تهیه تیرهای بیشتر برای حزبالله کمک میکند!
۳- بانوی دیگری، مادر شهید بود. خاطرهی عجیبش را چنان محکم تعریف کرد که برایمان هضمش سخت بود: «فرزندم در سوریه مشغول مأموریت جهادی در دفاع از حرم بود. روزی در دانشگاه و کلاس بودم که با من تماس گرفت. پاسخ که دادم، خودش آن سوی خط نبود! غریبهای شروع کرد به حرف زدن؛ از تروریستهای جبهه النصره آن سوی خط داشت حرف میزد: «میخواهیم فرزندت را سر ببریم...». مادر مجاهد گفته بود که «من فرزندم را دادهام و سرش را پس نمیگیرم...»
مجتبی همتی فر
آیا با وجود حاج قاسم، بقای سوریه ممکن بود؟
جریان مقاومتی که امروز با آن مواجه هستیم حاصل پایهریزی گام به گامی است که با حضور در کارزارهای متوالی در جغرافیای افغانستان، بوسنی، لبنان و ... تکوین یافته است. مقاومت ذاتاً یک جریان سلبی است، سلبی بودن نقص مقاومت نیست، امکان وجودی آن است. مقاومت، هوشمندانه انتخاب کرده است که نظم خود را در کورانِ یک تعامل سلبی با نظم آمریکایی برپا کند. اقتضای سلبی بودن آن است که فرآیند رشدش وابسته به مختصاتی خواهد بود که اکنون با آن درگیر شده است. هرچه آن درگیری وسیع تر و پرچالش تر باشد، استکمال سریع تر و قوی تر خواهد بود. راهبردِ؛ "فرصتی که در تهدیدها وجود دارد در خودِ فرصت ها نیست" مبتنی بر همین شاکله وجودی است.
مقاومت تا پیش از ۷ اکتبر، عمدتاً ماهیتی ایستا و بازدارنده دارد. این کارکرد برخاسته از دو مقطع بزرگ یعنی نبرد ۳۳ روزه در ۲۰۰۶ و جنگ ۲۰۱۱- ۲۰۱۶ با فتنه داعش بوده است. در مقطع ۲۰۰۶ مقاومت با از سرگذراندن خطر وجودی حزب الله، برای اولین بار طعم به شکست کشاندن طرح سلطه را چشید و با اراده برآمده از آن به تأسیس و تکثیر هسته های مقاومت پرداخت. در همین هنگامه با پیشامد داعش در ۲۰۱۱، وضعیت آشفته سوریه و عراق به سان یک فرصت بزرگ این امکان را فراهم آورد تا هسته های مقاومت به جریان مقاومت مبدّل گردد.
امّا در روند این سیر تکوّن و در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و مهم تر از آن در حوادث پساطوفان الاقصی، بلوغ این هسته ها، استعدادی را فراهم کرد تا مقاومت پا به دوران و در نتیجه کارکرد جدیدی بگذارد و به جبهه مقاومت به معنای واقعی کلمه تبدیل شود. مقاومت در دوران پساطوفان الاقصی، از مقاومت ایستا یا بازدارنده خارج و به ساحت مقاومت پویا، فعال و مهاجم وارد شده است. جریان مقاومت با پیشرانی جناح فلسطینی خود را وارد مرحله ای کرده است که به جای درگیر شدن با نیروهای نیابتی و پروژه ای نظام سلطه، اینبار مستقیماً با نقش اول امریکا و عناصر شناسنامه دار آن وارد منازعه نفس گیر شده، به حدّی که چنین تقابلی از جنگ دوم به این سو، هرگز سابقه دار نبوده است.
حضور مقاومت در وضعیت فعال و مهاجم، هزینه ها، دستاوردها و در عین حال اقتضائات خاص خود را در میدان پدید آورده که یکی از برجسته ترین آن ها، جابجایی قدرت در سوریه است. ماجرای سقوط دولت سوریه، را می توان از مناظر مختلفی تحلیل نمود. وجودِ نارسائی های مدیریتی، نادرستی های برنامه ای و کم کاری های میدانی که از دهه نود تا به امروز گریبان گیر سیاست های ما در سوریه بود و منجر به از دست رفتن سرمایه حاکمیتی این کشور برای مقاومت شد، غیرقابل انکار است اما باید متوجّه ریشه و مبنای واقعی تحوّل بود. همه کمبودهای معیشتی، زیرساختی و افتضاحات مدیریتی حزب بعث، وسوسه های القا شده و فشارهای تحمیل شده در جهان عرب، برقراری مناسبات جدید ژئوپلیتیک در غرب آسیا و از همه مهم تر، طراحی های تحسین برانگیز امریکا برای انتقام سرزمینی از مقاومت، همگی در جای خود ضریبی از تأثیر دارد اما خاستگاه اصلی این رخداد را می باید در پدیده دیگری پی جوئی کرد و آن؛ گام نهادن مقاومت در افقی فراتر از گذشته است.
در این دوران اساساً مقاومت با ورژن حزب بعثی اش – با همه خدمات و پشتیبانی هایش- کشش و وسع همراهی با سایر ساحات را ندارد. مقاومت در روند تطوّر خود وارد صورتی شده است که لازمه آن همراهی حلقاتی است که زیرساخت فکری و اجتماعی لازم برای حضور در این لایه بدیع را داشته باشند. دولت بشار خدمات بی نظیری برای مقاومت رقم زد که همه سران عرب روی هم رفته نداشته و نخواهند داشت، اما سقف استعداد او تا همین پلّه از استکمال مقاومت بود...
لذا آن چه در میدان نیروهای قدرت، دولت اسد را از چارچوب مقاومت خارج نمود، تمام شدن انرژی او در دوندگی پابه پای مقاومت در دوران جدید بود. مقاومت در یکسال گذشته به جهت قرار گرفتن در مرتبه ای تهاجمی و استثنائی، درخواست هایی را روی میز گذاشت که او به جهت عدم برخورداری از یک جامعه مقاوم، امکان اجتماعی برای اجابت کردن آن را نداشت. از این رو تصور آن که سایر متغیرها، همچون بود یا نبود شخصیتی چون حاج قاسم به عنوان معمار جبهه مقاومت، موجبات سقوط دولت سوریه را فراهم آورده، روایت واقع بینانه ای به نظر نمی رسد.
مهدی افراز
"سوریه" در فاصله دو هفته!
گمان میبرم در چند روزی که سپری شد، در باب وقایع سوریه، تقریبا سخن ناگفته و نکته نامکشوفی باقی نمانده باشد. صحنه پیش روی، تقریبا بیابهام است. هر آنچه قرار بود از طریق پیشگویی و حدس و گمان بر خلایق آشکار شود، اینک به گونهای بینقاب خودنمایی میکند! تنها میماند تذکار به چند نکته: یک: تفاوت وجود و عدم مقاومت را، در نیست و نابود شدن تمامی زیرساختهای نظامی، امنیتی، رفاهی و حتی فرهنگی سوریه ببینید! گو تمام صحنه آراییها تنها از برای این بود، که "بیبی" قرار و مدارهای رسمی را ملغی سازد، تمامی دارایی سوریها را دود کند و آنجا را یا دَم چَکِ تجزیه ببرد و یا به پارکینگ و حیات خلوت خود بدل سازد! دم خروس هم اینکه جولانی پس از تکیه ظاهری بر مسند حاکمیت میگوید: برای جنگ دیگری آماده نیستیم! نبودِ مقاومت، دقیقا یعنی همین وضعیت، یعنی اردو زدن متجاوزین در بیست کیلومتری دمشق! یعنی آغاز دورهای از توسریخوردن یک ملت! دو: بشار اسد در روز یکشنبه سقوط نکرد، او از روزی به سراشیب نابودی افتاد، که دیگر در محور مقاومت نبود! تصمیم گرفت که "جیشالوطنی" نداشته باشد، جبهه جولان را پس از هفت اکتبر نگشاید، به درباغسبز امارات و قطر چشم خیره کند و لشگر جاسوسان دم و دستگاهش را، که هر روزه گِرای یکی از رهبران مقاومت را به بیبی میدادند، جمعوجور نکند. او از روزی که به راه قذافی شدن گام نهاد، حکم نابودی خویش را امضاء کرد! سه: اینکه میگوئیم سوریه مدتها از میدان مقاومت غایب بود و یا حضوری حداقلی داشت، به این معناست که نبودش نیز به این جبهه آسیب عمده وارد نمیکند. چه اینکه مقاومین در یک سال اخیر، بدون حضور موثر او کارِ خود را پیش بردهاند. احتمالا این حقیقت، خود را در ماههای آینده بیشتر نشان دهد، آنجا که بیبی دوباره از حزبالله سراغ میگیرد و جولانی از عراق. چهار: وقتی تصمیم می گیریم که باشیم و بمانیم، باید برای اوج و فرودش نیز مهیا باشیم (الدهر یومان، یوم لک و یوم علیک). در این روزها دیدیم که برخی خودیها، در مواجهه با میدان و آنچه شکست میانگاشتند، جَزع و فَزع را برداشته بودند! این در حالی است که مغبون این عرصه، نه ایران است و نه جبهه مقاومت. زیاندیده اصلی فرد یا جماعتی است، که نخواست بایستد و مرارت یک دوره پایداری را، بر مذلتِ سالهایِ اشغال و حرمان ترجیح نداد. مقاومت و بلوغی که میطلبد، تحمیلی نیست، انتخابی است. همواره ممکن است، که عدهای تجربه و حافظه تاریخی معیوبی داشته باشند و دم به تله سیهروزی دهند. پنج: و در نهایت تاریخ میگوید، که اینگونه حملهها و اشغالها، عقب نشینیها و اخراجهای خفّتبار را در پی خواهد داشت. دهها تجربه در کشورهای عربی و یا در همین ایرانِ خودمان، شاهدی بر این مدعاست. متجاوزانی که با سرعت غیرمنتظره و غیرمجاز میآیند، روزی نه چندان دور، با همان سرعت خواهند رفت! و تلک الایام نداولها بین الناس.
محمدرضا کائینی
حقیقتا در سوگ و رثای سید اصلا بلد نیستم کلمه به کار ببرم.... همین دو عکس به نشانه ی عشق به او تقدیم نگاهتان. تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
خوشا به حال آن ها که ریشه ای دارند. درخت وجودشان پای در قرآن و سنت و ایمان دارد. خوشا به حال آن که در بلاها و سختی ها، وجودشان شاکله و شکلی دارد. با تاریخ شیعه جانشان پیوند دارد. من وقتی به چنین حادثه هایی برخورد میکنم بیشترین درد و غصه ام همین بی بنیادی و لنگ در هوا بودن است. خوشا به حال آنها که تاریخ مثل آیینه ای جلوی رویشان است. من و امثال من اما چون زندگی شان را به " خبر" گره زده اند و نظام فکر و اندیشه شان شکل نگرفته، مثل پر سبکی که به شاخه ای آویزان باشند، با هر بادی و بلکه با اندک نسیمی، جابجا و لغزان و متحول میشوند و از زندگی افتند.
خدا سید حسن نصرالله را برای ما نگه دارد که او تمام وجودش برای اسلام و مقاومت مفید است. قلبا حاضرم و دعا میکنم که از عمرِ بی ارزش من کم شود و او بماند. ولی وقتی در صبحِ بی خبری از او، این همه ویرانم و معطل و لَخت و سرد مانده ام، یعنی ریشه ندارم! یعنی حیات من گره خورده به " خبر" و تحولات روزانه. نمیدانم کجا شنیدم یا که خواندم: " خبر، برای حکیم، موضوعیت ندارد." و این یعنی این زندگی و بودن من، هیچ منشاء و قرار و ثبات و ریشه ای ندارد. درد اینجاست. با رفتن خوبان، این ماییم که فاز غم بر میداریم و دست از زندگی و تحرک و درستی و راستی بر میداریم و مُرده و مردار میشویم. اگر سید شهید شود؛ بله خیلی درد و خسارت است، اما جای او پُر میشود. وقتی سیدعباس موسوی شهید شد، جایش سید نصرالله نشست که ۳۴ سال بیشتر نداشت و مقاومت رشد کرد و قوی شد. اینها بروند هم زمین از حجت خدا خالی نیست. اما بدا به حالِ ما که حیات و ممات شهیدان ما را تکان نمیدهد و به راه نمی اندازد و جریانی در ما نمی آفریند.
درد، فقدان سیدها نیست. درد این نوعِ زندگیِ چندش آورِ ماست که ریشه در باد دارد. درد همین بی دردی و همین بی ثمری است. خوشا به حال با ایمان ها. محکم ها. اهل ذکر و دعاها. اهل ریشه در سنت داشتن ها. اهل دل بستن به وعده های قرآن. اهل پایمردی در احد و خندق و احزاب. اهل ایستادن ها در بلاها. ادامه دادن حتی بی خمینی و بهشتی و سلیمانی و مغنیه و هنیه ها. خوشا به حال آنها که نصر و نصرت خدا را در دلِ همین طوفان ها با نور ایمان میبیند. خوشا به به دلِ مصفای سیدعلی خامنه ای. مردِ کوه وارِ زمانه ی ما. در صبح بیخبری از سید مقاومت دعا میکنم، خدا ما را بردارد و در خاکِ مقدس و محکمی بکارد و ریشه و بنیه و شاکله ای به ما بدهد تا خوب جان بگیریم و ثمر دهیم و از سردی و سستی به بزرگی و مجاهدت و ایمان برسیم. الهی آمین
همین دیگه!
بی آن که بخواهیم اهمیت نفوذ و خرابکاری امروز در لبنان (ماجرای انفجار پیجرها) را دست کم بگیریم، می توان ماجرا را از زاویه دیگری هم دید که نه ابتکار عمل اسرائیل، بلکه بازی تاکتیکی این رژیم برای به تاخیر انداختن ضربات انتقامی قریب الوقوع علیه اسرائیل را برجسته می کند. برآورد رصد گران اطلاعاتی و نظامی رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آنها این است که موضوع انتقام ایران و جبهه مقاومت، نه تنها از دستور کار خارج نشده، بلکه نهایی هم شده و کاملا قریب الوقوع است. روزنامه صهیبونیستی هاآرتص امروز نوشت: "نهاد امنیتی اسرائیل تخمین می زند که حزب الله، قصد دارد عملیات نظامی علیه اسرائیل انجام دهد و سرویسهای امنیتی اسرائیل، اخیراً نشانههایی از آمادگیهای غیرعادی حزبالله در جنوب لبنان را شناسایی کردهاند". حمله اخیر و موفق مقاومت یمن به قلب تل آویو با موشک هایپرسونیک، شوک بسیار بزرگی را در محافل اطلاعاتی و نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی پدید آورد؛ به ویژه این که معلوم شد این ضربه، مقدمه ای برای حمله اصلی است، و نه پایان ماجرا. مقامات اسرائیل به وضوح از اینکه نمی دانند اضلاع جبهه مقاومت و ایران، کدام مجازات ترکیبی را برای این رژیم طراحی کرده اند اما اصل عملیات را قطعی می دانند، ترسیده اند. به همین علت هم، مرتکب ریسک هایی می شوند که رخنه اطلاعاتی مکتوم شان را لو می دهد و اصطلاحا می سوزاند. تا شاید از این طریق، عملیات انتقامی جبهه مقاومت را با اختلال و تاخیر مواجه کنند. در واقع، این شوکی است برای عقب افتادن آن عملیات انتقامی. این نکته بدیهی را هم نباید از ذهن دور داشت که اسرائیل به تنهایی قادر به عملیاتی مانند ماجرای امروز یا اقدامات تروریستی در سوریه و ایران نیست. و قطعا پنتاگون و سیا و دیگر نهادهای اطلاعاتی آمریکا و برخی دولت های اروپایی، به دولت اسرائیل سرویس می دهند؛ همان گونه که در ماجرای انتقال یک دهه قبل ویروس استاکس نت به تاسیسات نطنز، اتفاق افتاد
محمد ایمانی
سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان، پس از چند ماه سکوت، در گفتگوی زنده با شبکه المیادین درباره سکوت رسانه ای و شایعات پیرامون خود اظهارداشت: این مسئله آنچنان که در رسانههای اسرائیلی یا سعودی گفته شد صحت نداشت. نه سکته قلبی، مغزی و نه روحی و عقلی.. [خنده] من خوبم و با آنکه وارد شصتسالگی شدهام، هیچ مشکل سلامتی نداشتم.
وی با بیان اینکه هیچ مشکل جسمی ندارم و تمام آنچه که گفته شد، دروغ پردازی بود بیان داشت: آنچه که درباره بیماری من و یا مرگ من منتشر شده است، مضحک است.
تصمیم گرفته بودیم تا زمان پایان عملیات سپر شمال اظهار نظر نکنیم
دبیر کل حزب الله لبنان با بیان اینکه عدم سخنرانی من در این مدت ارتباطی به وضعیت سلامت من ندارد، تاکید کرد: من و برادرانم در حزب الله تصمیم گرفتیم که درباره عملیات سپر شمال تا زمانی که به پایان برسد، اظهار نظر نکنیم.
سید حسن نصرالله افزود: ایزنکوت رییس ستاد ارتش رژیم اشغالگر از پایان عملیات سپر شمال سخن گفت اما عملیات هنوز تمام نشده است.
دبیر کل حزب الله لبنان گفت: دیروز گزارشی به من دادند و گفتند که عملیات تا جمعه ادامه داشته و امروز شنبه تعطیل بوده است. اما آیزنکوت پایان عملیات را اعلام کرده بود... من به همه دوستداران و حتی به اسرائیل میگوییم که ما پایبند به دشمن نیستیم که هر زمانی واکنش نشان دهیم.
وی خاطرنشان کرد: شایعه پراکنی درباره وضعیت سلامت من در واقع تلاشی برای کشاندن من به سخنرانی است و آن چیزی بود که ما نمی خواستیم.
ما ملزم نیستیم که بگوییم، حزبالله تونل حفر کرده است
سید حسن نصرالله در پاسخ به سوالی درباره عملیات کشف تونل اسرائیل گفت، ما ملزم نیستیم که بگوییم، حزبالله تونل حفر کرده است. ما همیشه تمایل داریم که ابهام سازنده را در پیش بگیریم. حتی اسرائیل ادعا میکند که حزبالله عامل حفر تونل است اما تاکنون دلیلی برای این ادعا ارائه نکرده است... البته که تونلهایی هست بوده. حالا چه جدید چه قدیمی. و برخی را کشف کردهاند. حال جدای از اینکه چه زمانی حفر شده، قبل از جنگ 2006 یا بعد آن یا اینکه چه کسی حفر کرده، به هر حال این تونلها هست و نکته در این است که اسرائیل آن را دیر کشف کرده است و این شکست دستگاه اطلاعاتی اسرائیل بود. یکی از این تونلها عمری در حدود سیزده یا چهارده سال بود. یعنی ارتش، سرویس اطلاعات و دستگاههای آنان این را کشف نکرده بودند هر چند که رسانههای اسرائیلی از تونلها صحبت کرده بودند.
نصرالله گفت که «موشه یعلون در اثنای عملیات سپر شمال گفت، ما از دو سال پیش از این تونلها خبر داشتیم و برخی شهرکنشینان گفتند که آنها دو سال پیش سوالهایی درباره این تونلها از مقامات پرسیده بودند. سوال ما این است که آیا سران اسرائیل به شهرکنشینان دروغ میگویند؟».
نتانیاهو به ما خدمت کرد!
دبیر کل حزبالله توضیح داد: این مسئله [عملیات سپر شمال برای کشف تونلها] ترس و هراس را وارد دل همه شهرکنشینان [اسرائیلی] کرد. آنها قبل از این عملیات میگفتند تونلی در کار نیست و تنها نگرانی سقوط موشکها بود، نتانیاهو با این کار رسانهای بزرگ روی تونل -که اصلا نیاز به این کار رسانهای بزرگ نداشت- ترس و هراس را به دل شهرکنشینان وارد کرد. نتانیاهو با عملیات سپر شمالی در جنگ روانی به ما خدمت کرد چرا که شهرکنشینان را بشدت ترساند و آنها از این به بعد صدای هر چکشی را بشوند با ترس خواهند گفت که صدای چکش میشنوند.
برای مقابله با تهدیدات اسراییل، استفاده از همه ابزارهای قدرت حق ماست
وی تاکید کرد: اگر تصمیم بگیریم که وارد الجلیل شویم، صهیونیست ها هرگز نخواهند فهمید که چگونه وارد خواهیم شد.
سیدحسن نصرالله با بیان اینکه بخشی از نقشه ما در جنگ آتی، ورود به الجلیل است، یادآور شد: ما بیشک از سالها پیش قدرت ورود با الجلیل را داریم اما تصمیم آن بستگی به شرایط [جنگ احتمالی] دارد. برای مقابله با تهدیدات اسراییل، استفاده از همه ابزارهای قدرت حق ماست.
دبیر کل حزبالله گفت: پس از جنگ سوریه، مساله آسانتر شده و برای دیوارهایی که بنا می کنند، راه حلی پیدا کردیم از همین رو به دشمن اجازه نمی دهیم که قواعد درگیری را به ما تحمیل کند و یا آنها را تغییر دهد.