آیا با وجود حاج قاسم، بقای سوریه ممکن بود؟
آیا با وجود حاج قاسم، بقای سوریه ممکن بود؟
جریان مقاومتی که امروز با آن مواجه هستیم حاصل پایهریزی گام به گامی است که با حضور در کارزارهای متوالی در جغرافیای افغانستان، بوسنی، لبنان و ... تکوین یافته است. مقاومت ذاتاً یک جریان سلبی است، سلبی بودن نقص مقاومت نیست، امکان وجودی آن است. مقاومت، هوشمندانه انتخاب کرده است که نظم خود را در کورانِ یک تعامل سلبی با نظم آمریکایی برپا کند. اقتضای سلبی بودن آن است که فرآیند رشدش وابسته به مختصاتی خواهد بود که اکنون با آن درگیر شده است. هرچه آن درگیری وسیع تر و پرچالش تر باشد، استکمال سریع تر و قوی تر خواهد بود. راهبردِ؛ "فرصتی که در تهدیدها وجود دارد در خودِ فرصت ها نیست" مبتنی بر همین شاکله وجودی است.
مقاومت تا پیش از ۷ اکتبر، عمدتاً ماهیتی ایستا و بازدارنده دارد. این کارکرد برخاسته از دو مقطع بزرگ یعنی نبرد ۳۳ روزه در ۲۰۰۶ و جنگ ۲۰۱۱- ۲۰۱۶ با فتنه داعش بوده است. در مقطع ۲۰۰۶ مقاومت با از سرگذراندن خطر وجودی حزب الله، برای اولین بار طعم به شکست کشاندن طرح سلطه را چشید و با اراده برآمده از آن به تأسیس و تکثیر هسته های مقاومت پرداخت. در همین هنگامه با پیشامد داعش در ۲۰۱۱، وضعیت آشفته سوریه و عراق به سان یک فرصت بزرگ این امکان را فراهم آورد تا هسته های مقاومت به جریان مقاومت مبدّل گردد.
امّا در روند این سیر تکوّن و در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و مهم تر از آن در حوادث پساطوفان الاقصی، بلوغ این هسته ها، استعدادی را فراهم کرد تا مقاومت پا به دوران و در نتیجه کارکرد جدیدی بگذارد و به جبهه مقاومت به معنای واقعی کلمه تبدیل شود. مقاومت در دوران پساطوفان الاقصی، از مقاومت ایستا یا بازدارنده خارج و به ساحت مقاومت پویا، فعال و مهاجم وارد شده است. جریان مقاومت با پیشرانی جناح فلسطینی خود را وارد مرحله ای کرده است که به جای درگیر شدن با نیروهای نیابتی و پروژه ای نظام سلطه، اینبار مستقیماً با نقش اول امریکا و عناصر شناسنامه دار آن وارد منازعه نفس گیر شده، به حدّی که چنین تقابلی از جنگ دوم به این سو، هرگز سابقه دار نبوده است.
حضور مقاومت در وضعیت فعال و مهاجم، هزینه ها، دستاوردها و در عین حال اقتضائات خاص خود را در میدان پدید آورده که یکی از برجسته ترین آن ها، جابجایی قدرت در سوریه است. ماجرای سقوط دولت سوریه، را می توان از مناظر مختلفی تحلیل نمود. وجودِ نارسائی های مدیریتی، نادرستی های برنامه ای و کم کاری های میدانی که از دهه نود تا به امروز گریبان گیر سیاست های ما در سوریه بود و منجر به از دست رفتن سرمایه حاکمیتی این کشور برای مقاومت شد، غیرقابل انکار است اما باید متوجّه ریشه و مبنای واقعی تحوّل بود. همه کمبودهای معیشتی، زیرساختی و افتضاحات مدیریتی حزب بعث، وسوسه های القا شده و فشارهای تحمیل شده در جهان عرب، برقراری مناسبات جدید ژئوپلیتیک در غرب آسیا و از همه مهم تر، طراحی های تحسین برانگیز امریکا برای انتقام سرزمینی از مقاومت، همگی در جای خود ضریبی از تأثیر دارد اما خاستگاه اصلی این رخداد را می باید در پدیده دیگری پی جوئی کرد و آن؛ گام نهادن مقاومت در افقی فراتر از گذشته است.
در این دوران اساساً مقاومت با ورژن حزب بعثی اش – با همه خدمات و پشتیبانی هایش- کشش و وسع همراهی با سایر ساحات را ندارد. مقاومت در روند تطوّر خود وارد صورتی شده است که لازمه آن همراهی حلقاتی است که زیرساخت فکری و اجتماعی لازم برای حضور در این لایه بدیع را داشته باشند. دولت بشار خدمات بی نظیری برای مقاومت رقم زد که همه سران عرب روی هم رفته نداشته و نخواهند داشت، اما سقف استعداد او تا همین پلّه از استکمال مقاومت بود...
لذا آن چه در میدان نیروهای قدرت، دولت اسد را از چارچوب مقاومت خارج نمود، تمام شدن انرژی او در دوندگی پابه پای مقاومت در دوران جدید بود. مقاومت در یکسال گذشته به جهت قرار گرفتن در مرتبه ای تهاجمی و استثنائی، درخواست هایی را روی میز گذاشت که او به جهت عدم برخورداری از یک جامعه مقاوم، امکان اجتماعی برای اجابت کردن آن را نداشت. از این رو تصور آن که سایر متغیرها، همچون بود یا نبود شخصیتی چون حاج قاسم به عنوان معمار جبهه مقاومت، موجبات سقوط دولت سوریه را فراهم آورده، روایت واقع بینانه ای به نظر نمی رسد.
مهدی افراز
عذرخواهی می کنم چند بار مقاله و جملاتش را خواندم بسیار شیک و کادو پیچ شده است اما اگر بخواهیم به سیاق هموطنان لرمان خیلی اصطلاحا لری در موردش صحبت کنیم ماله کشی تمام عیار بر شکست ها است.
این یعنی چی که ما در یک کاری موفق نباشیم بعد رندانه بیاییم با توجه به نتایج که به دست آوردیم بگوییم نه ما الان همینو می خواستیم و برنامه ما عوض شده و رفتیم در ساحت دیگری 😂😂
این فکر که خطا ها و اشتباهات اعتراف نشوند و این باعث ریزش نیروها می شود از اساس اشتباه است وقتی می توانیم خودمان و اهدافمان را بازسازی کنیم که خطاها و اشتباهاتمان را بپذیریم و ضعف ها را بشناسیم وگرنه اینکه ما در پیش گرفتیم آب در هاون کوفتن است و شکست از پی شکست را در پی خواهد داشت.
معلوم است که اگر امثال حاج قاسم و سید حسن و خیلی های دیگر بودند شاید خیلی از این اتفاقات پیش نمی آمد و یا اگر هم پیش می آمد آنها بازی بهتری انجام می دادند.