خود حاجی زاده
- ۱ نظر
- ۱۰ آذر ۰۴ ، ۱۴:۱۰
شماها تشییع شهدای گمنام در روز شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها را از کِی یادتان هست؟ میدانید و در جریان هستید که هرسال مصادف با روز شهادت خانم، شهدا تشییع میشوند و بیشترشان هم گمنامند؟ من از اواسط دهه هفتاد و شاید مثلا سال ۱۳۷۵ را یادم هست که توی تهران از دانشگاه تهران تا معراج شهدا پشت تریلی های حامل پیکرها میدویدیم و خسته هم نمی شدیم! شاید از همان سال های اول تفحص شهدا این جریان مبارک راه افتاده باشد.
الان به ذهنم خطور کرد که بالاخره این پیکرها( در واقع استخوان ها) تا ابد زیر خاک که نمیمانند؟ بالاخره تو بگو هزارتا دوهزارتا بیشتر و کمتر، این تفحص و پیکرها یک جایی تمام میشوند دیگر؟ بعد هم روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، تشییع نخواهد بود و از تریلیِ و تریلی های همیشگی حامل پیکرها هم خبری نیست دیگر! و چه فضای بزرگی از شور و نشاط و تربیت، تمام خواهد شد. تشییع ها خیلی سازنده است. اقشار مردم باهاش ارتباط میگیرند.
شهدا مال همه اند. آن روز که تشییع های فاطمیه تمام شود چه کنیم؟ الان و تا این سفره ی بابرکت جمع نشده چه کنیم؟
این کتاب، خاطرات سردار احمدعلی گودرزی از یکی از مقاطع جنگ است. ایشان الان فرمانده مرزبانی فراجاست به نظرم. جنگ سختی و ریزه کاری زیاد دارد. یک خط را مثلا در منطقه ی زبیداتِ جنوب بخواهی تثبیت کنی و تلفات ندهی و راه دشمن را ببندی و... حسابی حواس جمع و حوصله میخواهد و کلی دردسر و مکافات کمرشکن دارد. آقای گودرزی یک لُر اصیل و تربیت شده و میهن دوست و کاردرست است. کتاب را که بخوانید متوجه همان سختی های فوق العاده ی جنگ که عرض کردم میشوید. با سختی و با بند بند گوشت تن و اعصاب و روان و هستی شان؛ این مملکت را حفظ کردند بچه رزمنده ها.
کتابی میخوانم راجع به آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی. ایشان یک وقتی تقریرات درس امام را با اجازه ی ایشان آماده ی چاپ میکند. اما سعی میکرد کسی متوجه نشود که این کارها، کارِ ایشان است. میگفت: "یک چیزهایی هم برای خدا باقی بماند و اسمی از آدم وجود نداشته باشد."
خدا وکیلی ما چی؟ یک متنی مقاله ای یک دستگیری ای یک صدقه ای گریه ای هم برای خدا انجام بدهیم و صدایش را هم در نیاوریم! پناه بر خدا از جهان جدیدِ خودافشاگری که بهش مبتلاییم!
تقلیل دادن آدم ها به چند صفت و وصف، کار درستی نیست! آدم ها پیچیده اند. و این بهترین وصفی است که من راجع به آنها یافته ام. پیچیدگی آدم ها حیرت انگیز است. اصلا عجیب است. یک موردش مثلا این چنین است و این را حتی گاهی در خودم هم میبینم که همین آدمِ پیچیده ممکن است با نزدیک ترین و صمیمی ترین دوستش و حتی محبوبش، سرِ مسائل ساده رودربایستی داشته باشد، اما یک باره روح و جانش را و حتی نهفته هایش را برای یک آدمِ جدید؛ واگویه و عریان کند.
این که در مورد آدم ها و پیچیدگی ها و ارتباط و ربط اجتماعی مینویسم، چون میبینم همه ی زندگی همین هاست. بقیه جنبی است. عَرض است. ما داریم توی پاتیلِ بزرگ روابط اجتماعی روابط دو نفره روابط چند نفره و... همین طور میچرخیم و میچرخیم!
آن هایی که میخواستند دنیا را فتح کنند و مردِ بیابانگرد را به شهر برگردانند و کلی بچه مچه را حولِ این آرمان دورِ خودشان جمع کرده بودند و له له میزدند برای تکثر جمع شان، حالا عینهو خیامِ خوش باشِ دم غنیمت شمارِ بدبین به زندگی شده اند و دست از جاه طلبی های خامِ نوجوانی و جوانی شان برداشته اند و پوچیِ زندگی ساده اما بیرحم را درک کرده اند و پف کرده اند به فتیله ی آرمان هایشان!
آدمی زاد خیلی پیچیده است. در وصف نمیگنجد. آدمی زاد را ساده وصف و توصیف نکنیم!
اگر حال داشتید آخرین یادداشت بنده را توی روزنامه جام جم امروز ببینید. راجع به کتاب" و کسی نمیداند در کدام زمین می میرد"
https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/275329
کتاب «وکسی نمیداند در کدام زمین میمیرد»ازخانم مهزاد الیاسی بختیاری؛ به زعم این کمترین، از ویژههای نشر اطراف است. در توضیح این کتاب؛ ناشر متذکر شده که کتاب هم سفرنامه است وهم نیست! چرا؟ چون بههرحال، بستر روایتهای خانم کولهگرد،سفروجابهجایی است وازطرفی تنها یک سفرنامه نیست؛چون نگاهی نیمچه فلسفی و انسانشناسانه - با توجه به تحصیلات نویسنده - به اتفاقات پیرامون و جهان و آدمهای آن دارد. تلفیق روایت و اندیشه، کتاب از شرح وقایع سفری صرف خارج و تبدیل به معجونی از روایات و تأملات کرده است.
سفر هیچهایکی که از آن به رایگانسواری نیز تعبیر کردهاند، یک گونه سیر و سیاحت بیحدومرز با محوریت کوله است. کوله چنین سفری آنقدر محل توجه و اعتبار است که حتی نویسنده بهجد در فصلی عنوان میکند که در پی عشق به کوله جادار و باوفایش، در فکر ازدواج با آن بوده است. هیچهایکها را در فصلی مشبع و کارشناسانه باید تحلیل کرد که به نظر میرسد؛ سادگی و پیچیدگی و بیپروایی آنها، سوژهای ناب برای پژوهش و نقد و نظر است!
فوقالعادگی این کتاب قابل کتمان نیست. جاهایی از ایران خودمان، کاتماندوی ناشناخته، هرات و بامیان اسرارآمیز و پرمخاطره، تفلیس همسایه، آتن تاریخی، قونیه پرمعنا و...هرکدام درون خود وصفی،حالی،حادثهای وتأملی دارند که نویسنده با حوصله به ذکر حال و احوالاتش در آنها پرداخته است. کلمات در جای خود، گاهی تعابیر شاعرانه و مسجع، حجم قابلتوجهی از کلمات و جملات درستودرمان، زاویه نگاه انسانشناسانه، کمی شوخطبعی، امیدواری، میل به یادگیری، صداقت و صراحت در گفتار و البته خودافشاگری نویسنده و اعترافات واقعبینانه و اشاره به امیال و توان و استعداد خود، کتاب را بسیار خواندنی کرده. کتابی که مثل برنجی دمکشیده، به کام و ذائقه مخاطب مزه کرده و لذتها را برایش مکشوف میکند. سفرنامه اینطوریاش خوب است! روایت نویسنده برخلاف سنت مرسوم سفرنامهنویسی، نوعی نگاه نو و معاصرانه از سفر است. فصلهای مختلف کتاب، انگیزههای نویسنده از سفر را که گاهی فراتر از وضع موجود و گاهی درک لذت جهان و گاهی هیجانطلبی و گاهی کنجکاوی و گاهی انزواطلبی و... تا خوب نمایانده است. چیزی که در کتاب، برای خود من گیراتر بود؛ آدمها بودند. آدمها عجیب، ساده، پیچیده، خطرناک، دلپذیر و قابل تحمل نیستند و... . آدمهایی که الیاسی با آنها دمخور و معاشر شده، شخصیتپردازیشان، خوب و قابل فهم از آب درآمده. این آدمها، همینها هستند که ما در شهر و دیار و خانهمان با آنها مواجه و درگیریم. از این جهت کتاب را میستایم که روایتش از انسان امروزی، روایتی روشن و قابل فهم است و گرهگشایی دارد. با همه اینها و با اذعان به اینکه هیچ اثری بیعیب و نقص نیست و لابد خود نویسنده همچنین ادعایی ندارد؛ رها کردن متن اتفاق و اندکی پرگویی در یکی دو فصل هم از ایرادات کتاب است. البته کتاب در مجموع و با توجه به حجم سفرها، کمحجم است و مقبول و خود فصلها هم عموما خالی از آببندی و اطناب و تأویل است. من میخواهم آنچه را که کتاب در خودم ایجاد کرد را صادقانه بنویسم وآن اینکه چپیدن در خانه و تمرگیدن در شهر و کوله نبستن و دل به راه نسپردن، اینچنین امثال من را ابتر و راکد و درجازده کرده. سفر است که آدم را میسازد. هجرت است که آدم را دگرگون میسازد. راه است که آدم را راه میاندازد. با این حال شاید همین دست سفرهای دور و دراز و چند ماهه نویسنده، این نکته را هم به خواننده یادآور شود که خانه و سکنی و مأمن هم چیز بدی نیست. سفر با همه قیمتش، ارزش خانه را هم یادآور میشود. در آخر اینکه در خانه یا سفر، آن روز که فرصتمان تمام میشود؛ کاش خوب و پاکیزه برویم. با اینکه کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد...
گزارش خبری شبکه یک سیما از کتاب ناتا
سِتّی
روایتی داستانی از حضرت معصومه سلام الله علیها
فکر میکنم ستی مخفف سیدتی و معادل و به معنای بانوی مجلله و با کرامت باشد. در واقع عنوانی احترام آمیز برای بانوان. این کتابِ مختصر و در عین حال پُرمایه، روایتی داستانی و ادبی از سفرِ پرماجرای خانم فاطمه ی معصومه سلام الله علیها از مدینه تا ساوه و قم است. طبیعتا چنین چیزهایی در تاریخ آن چنان با جزئیات و شاخ و برگ، ثبت و ضبط نشده است. نویسنده با بهره گیری از خط داستانی و بکارگیری هنر تصویرسازیِ زنده و جان دار، از فراخوانی امام رضا علیهالسلام به مرو و راهی شدن خواهر در پی برادر و حوادثی که کاروان بانو را در ساوه زمین گیر کرد و توصیفاتی جزئی از افراد و شخصیت های کنار بانو و قمی های در انتظارِ ایشان؛ کتابی خواندنی خلق کرده است که به نظرم هر کسی دل در گرو مهر رضا و معصومه سلام الله علیهما دارد؛ خوب است که برای خواندش وقت بگذارد و کیف کند و تقربی به آن حضرات بیابد. کتاب کوتاه است. مثل عمر کوتاهِ بانویمان فاطمه ی معصومه که جان ها فدایشان...
کتاب خوب و خواندنیِ عایده را چند روز پیش خواندم. یک مجموعه ی خوب از زبان مادر شهید علی عباس اسماعیل؛ از شهدای جوان حزب الله لبنان که در سوریه به شهادت رسیده است. کتاب، شناخت خوبی از فرهنگ مردم لبنان بویژه اهالی جنوب، وضعیت ابتداییِ شکل گیری حزب الله و فعالیت های خانم عایده و تربیت علی از کودکی تا شهادت را خیلی شیرین شرح داده. کتابی که برای همه خواندنش مناسب است. بویژه برای خانم ها و دخترانِ نوجوان. این شهید ۱۸ ساله بوده و با آمادگی و اطمینان برای شهادت رفته و کرامات جالبی هم دارد. کتاب را که بخوانید متوجه میشوید که برکات امام خمینی و نهضت او تا کجاها رفته و اثر گذاشته...
خدا رحمت کند علی خلیلی را. فاطمیه، رفقا یادش میکنند که جوان و نحیف به شهادت رسید. آدم ِ دردمندی بود. میگفت: هیچ کس به فکر آدم نیست. هیچکی پشت آدم نیست. فقط خدا. فقط خدا هست! لابد توی همان دوره ی سختِ بعد از جراحت چشمه های فراوانی از مسئولین و دوستان و ... دیده بود که چنین درکی پیدا کرده بود. رحمت بر او. راست و درست میگفت. آدم ها بیرون از دایره ی وجودِ ما هستند و با محدودیت ها و گرفتاری هایشان؛ کجا میتوانند وجودِ ما را پُر کنند؟