حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت های حسن مجیدیان» ثبت شده است

داستان دو گرگ

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۲۰ ق.ظ

روزی روزگاری، یا بر طبق اسطوره‌های سرخ‌پوست‌های «چروکی»، پسر جوانی صاحب یک طبل خیلی زیبا شد. بهترین دوستِ پسر از او می‌خواست که آن را امتحان کند. پسر بسیار ناراحت شد و گفت: «نه!» دوست گریخت. پسر تخته‌سنگی نشست و به فکر رفت. از رنجاندن رفیق ناراضی بود. از طرفی طبل را خیلی دوست داشت و نمی‌خواست با دیگری سهیم شود. بنابراین، پیش پدربزرگش رفت تا چارهٔ مشکل را بپرسد.

پیرمرد گفت: «اغلب احساس می‌کنم دو گرگ در درون من است. یکی خشن و مهاجم و پر از غرور و خودخواهی و دیگری صلح‌جو و بخشنده است. تمام مدت آن‌ها در حال جنگ هستند. تو نیز پسرم این دو گرگ را در درون خود داری.» پسر سؤال کرد: «کدام پیروز می‌شوند؟» مرد پیر خندید: «آن که تو او را بپرورانی.»

(منبع: چگونه خدا مغز شما را تغییر می‌دهد؟، آندرو نیوبرگ، مارک رابرت والدمن، ترجمهٔ شهناز رفیعی، نشر بخشایش، صفحهٔ ۱۷۱)

  • حسن مجیدیان

یک نظر راجع به دوره ات نگذشته مربی

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۰۱ ق.ظ

#نظر_مخاطب

 

سلام شب خوش کتاب را مطالعه کردم سرشار نکات کاربردی در مجموعه داری و کار تربیتی و فنون مربی گری بود که ممزوج با عملیاتی بودن کارهای تشکیلاتی را تداعی می کرد... یک پیشنهاد داشتم و اون هم اینکه سیر مباحث رو کمی میشود سازماندهی کرد مثلاً ابتدا نکات مجموعه داری که تقریبا اواخر کتاب آمده ابتدا بیاید و بعد مواردی که مربی باید رعایت کند و بعد خانواده و دانش آموز را اگه نکته ای بود قید گردد.‌ در کل لذت بردم و برای مربی های مجموعه تهیه خواهیم کرد البته با کمک شما و اثر بخش قطعا خواهد بود... اجرکم عندالله

  • حسن مجیدیان

تجربه ی رنج

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

 

ماهیت کاستی‌ناپذیر رنج که هنگام تجربه‌ی آن دچار وحشت می‌شویم برای این مقدر گشته است که اراده را متوقف سازد، همچنان‌که پوچی عقل را متوقف می‌سازد و غیبت عشق را، تا شاید انسان که بدین ترتیب به نهایتِ قوای بشری‌اش رسیده است بیارامد، بایستد، به بالا بنگرد و انتظار بکشد… هنگامی که در ژرف‌ترین ژرفناهای وجودمان نیاز به ندایی داریم که معنایی بدهد ــ هنگامی که در طلب پاسخی فریاد می‌کشیم و پاسخی به ما داده نمی‌شود ــ آن زمان است که سکوت خداوند را تجربه می‌کنیم… پس از تجربه‌ی این سکوت، برخی همچون دیوانگان شروع به حرف‌زدن با خود می‌کنند. پس از آن هرچه کنند، فقط باید برای‌شان دلسوزی کرد. برخی دیگر که تعدادشان هم زیاد نیست همه‌ی قلب‌شان را تسلیم سکوت می‌کنند.

  • حسن مجیدیان

کوتاه نوشته های تربیتی

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۰۰ ق.ظ

تجربیات، مشاهدات و مطالعات نویسنده در حیطه‌ی تربیت و ارتباط با نوجوانان در طول نزدیک به بیست‌ سال فعالیت در مدارس، مساجد، کانون‌ها و حلقه های تربیتی و فرهنگی مرتبط با قشر نوجوان در این کتاب آمده است. کوتاه‌نوشته‌های این کتاب، عموما در رابطه با مفهوم تربیت، باورهای یک مربی و مفاهیم مرتبط با آن به نگارش درآمده است.

نویسنده تلاش کرده با کمترین توضیحات، بیشترین و بهترین تجربیات و خاطرات عینی، شوق‌آفرینی و امیدبخشی به مربیان تربیتی انتقال دهد.

  • حسن مجیدیان

خیال پروری

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۳۶ ق.ظ

اندکی خیال‌پروری، مانند مقدار کمی داروی مخدر، سودمند است؛ تب عقل را، که گاه حاد می‌شود، تسکین می‌دهد و در روح آدمی نسیم لطیف و خنکی پدید می‌آورد که تند و تیزی تفکر محض را می‌زداید، جاهای خالی و فواصل آن را پر می‌کند، اجزا را به هم پیوند می‌دهد و زوایای اندیشه را از بین می‌برد. اما خیال‌پروری بیش از اندازه آدمی را غرق می‌کند. بدا به حال آن ذهن فعال که خود را وامی‌گذارد تا یکسره از تفکر به تخیل فرو افتد! می‌پندارد که به آسانی برمی‌خیزد و باز همه چیز به حال اول برمی‌گردد. اما اشتباه می‌کند!

 

از کتاب بینوایان ویکتورهوگو

  • حسن مجیدیان

تغافل

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۳۱ ق.ظ

 

عارفی را گفتند: فلانی پشت تو بد گفته و به تو دشنام داده!

گفت: حتی می‌تواند در غیابم، مرا شلاق بزند!

 

پنبه نهیم گوش را

از هذیان این و آن...

  • حسن مجیدیان

نگاه شهید به شعر و موسیقی

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۳۰ ق.ظ

 

صبح بعد از صبحانه در حیاط حسینیه دور هم نشسته بودیم. ضبط صوت روشن بود و افتخاری می‌خواند: {یارا یارا گاهی، دل مارا، به چراغ نگاهی روشن کن...} یکی از بچه‌ها از راه رسید و گفت: آقا این چیه گذاشتید؟ اینکه آهنگه. محمد جواب داد: این داره در مورد امام رضا می‌خونه. -یعنی چی؟ یارا یارا چه ربطی به امام رضا داره؟ +امام رضا مگه یارا یارا نیست؟ مگه جانا جانا نیست؟ پس کیو میگه به نظرت؟ اینجوری به شعر نگاه کن داداش. از امام رضا مگه یارتَر داریم؟ از امام رضا جان تَر هم مگه هست؟!

سیره شهید محمد عبدی؛ کتاب همیشه مربی

  • حسن مجیدیان

محسن سیفی، شهید گمنام و بی یادکرد

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۴۳ ق.ظ

گاهی می‌بینم از تاریخ یک نوشته بیش از ده سال گذشته! آن وقت چه حالی داشتیم وقتی می‌نوشتیم و می سرودیم؟ فکر این روزها و تنهایی و گرفتاری و حیرت ها را داشتیم؟ همین نوشته ها چه خوب باشند و چه ضعیف، تاریخچه ی زندگی ما هستند. تاریخ ما هستند. بگذار در تاریخ بماند که از محسن سیفی یاد کردم. خیلی جوان بود. اصلا شاید نوجوان. نرسیده به دروازه ی ۱۹ سالگی. آن همه کوتاه که اصلا نشود راجع به او چیزی گفت و شنفت!

وقتی دوستش محمدعبدی در ایرانشهرِ سیستان و بلوچستان در مبارزه با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر، شهید شد، محسن هم بدو بدو راهی سیستان شد که یک وقت از رفیقش جا نماند! فکر کن ۱۹ سال داشته باشی و احساس جامانده گی از قافله کنی. بابا وایسا یه کم زندگی کن. وایسا یه کم زندگی رنگ و روی تو و قد و قواره ات رو سیر کنه! نه! میخواست برود. تاب ماندن نداشت. اصلا نیامده میخواست برود. زود هم رفت. رفت پیش محمد عبدی. سه چهار ماه بعد دوم خرداد ۱۳۷۸ تو همون دشت سمسور همان جا که محمدعبدی شهید شده بود، شهید شد. شهید گمنام و مظلوم و بی یادکرد و فراموش شده ی روزگارِ کج مدارمان را یاد میکنم. محسن سیفی را. ببین چه راحت خوابیده. ببین چه خونی از سرش رفته!

  • حسن مجیدیان

ره نمای طریق

شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۳۴ ق.ظ

 

من پیشنهاد میکنم که اگر حال و حوصله ی مطالعه ی کتب مختلف را ندارید؛ لااقل ره نمای طریق؛ پرسش هایی برای زندگی بهتر از محضر استاد محمدعلی جاودان را کنار دست تان داشته باشید. این کتاب البته ۷، ۸ سالی هست که چاپ شده و رهبر انقلاب هم از آن تمجید کرده اند. مجموعه ی پرسش های اخلاقی، عبادی، تحصیلی، مطالعه‌، اعتقادی،قرآنی،تاریخی، ازدواج و خانواده و...در این کتاب با جواب های پخته و عالمانه ی استاد جاودان، مطرح و مواجه شده اند. به این کتاب به عنوان نوعی کتاب مرجع می‌شود عنداللزوم مراجعه کرد و طبیعتا یک نفسه خواندن آن، کار هرکسی نیست و ضرورتِ فوری ندارد. این کتاب مخصوص پدران و مادران و مربیان و معلمان و طلبه هاست و حتی افراد دیگر.

  • حسن مجیدیان

کشکول میرزا جوادآقا

شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۳۳ ق.ظ

 

این کتاب در نوع خودش جالب و خواندنی است. مجموعه ی گفتارهای به هم پیوسته ی دوستان و مرتبطانِ شهید مدافع حرم جواد کوهساری از مشهد؛ که به خوبی کنار هم چیده شده است. نمونه ی یک بچه هیاتی و بسیجی فعال در فضای جامعه که آخرش به در و دیوار می‌زند و به عراق می‌رود و شهید می‌شود. در رمان هایی که معرفی می‌کردم؛ روی این نکته تاکید داشتم که قهرمان ها و چهره های داستان؛ بازنمایی زندگیِ خودِ ما هستند. کتاب های شهدا هم همین گونه اند. همین کتابِ جالبِ کشکول میرزا جوادآقا را که می‌خوانی انگار فیلم یا روایت زندگی و فعالیت های یکی از همین دوستان نزدیک و صمیمی ات در اداره و مسجد و بسیج و کانون و فرهنگسرا و هیات و مدرسه و محله و...است. الا اینکه هنوز قرعه ی شهادت به نامشان نخورده! همین رفقای فعال و همین ها که امروز، عهده دارِ مسئولیت های شهدا شده اند؛ اگر ماندن را نخواهند و اگر به سوژه ی رفتن و نماندن، فکر کنند؛ آن وقت آن وصال هم نزدیک خواهد بود. کتاب شهید کوهساریِ فعال و دلسوز و دونده و ریسک پذیر و یکجانَشین را انتشارات راه یار منتشر کرده است.

  • حسن مجیدیان