قهر کنیم با امام رضا یا آشتی باشیم؟
بعضی ها خیلی باحالند. مثلا راحت و خودمانی با اهل بیت علیهم السلام حرف میزنند. فراتر حتی گاهی با لحنِ تهدید با ایشان حرف میزنند و حتی با امام قهر هم میکنند و تا امام پا پیش نگذارد، هوای آشتی به سرشان نمیزند!!
من خودم چند صباحی با یکی از شهدای نسبتا معروف قهر کردم. بهش گفتم اصلا دیگر باهات کاری ندارم. خب از شهید انتظار داشتم که گره گشایی کند و او هم اصلا به کتف و بالش نبود درخواستِ من! اما بعد به خودم گفتم : آخه این کارهای لوس چیه که آدمی به سن و سال تو با شهید قهر کنه و... . خلاصه با شهید آشتی کردیم و بهش گفتیم ببخش و غلط خوردیم و از این حرفها!
امروز یک متن خواندم از قهر یک خانم نویسنده با امام رضا! خانم توی حرم بوده. نوزادش توی حرم تشنج میکند و بدحال میشود. خانم با ترس و ناراحتی از حرم می آید بیرون و به امام رضا میگوید: لطفا منو دیگه حرمت دعوت نکن!! چند سال بعد سرِ تولد بچه ی دومش و سختی زایمان، کسی به او پیام میدهد که ذکر یارئوف را بگو و از امام رضا مدد بگیر. خلاصه خانم نویسنده یاد داستانش با حضرت می افتد و گریه میکند و با امام رضا آشتی میکند و از این حرفها!
نمیدانم این رفتارها اصلا از کجا آمده؟ بابا تو با امام رضای ما که سالها نقش مهربان ترین امام را قشنگ و عالی و بی نقص انجام داده قهر میکنی؟ با امامی که ذره ای از رئوفیت و دلسوزی کم نگذاشته و بارِ ما بیخودها و بیهوده ها را به دوش گرفته؛ بازی قهر و آشتی راه میاندازی؟
عاشق اما این طوری نیست. عاشق مودب است. آدم است. اصلا هیچ انتظاری هیچ انتظاری هیچ توقعی هیچ توقعی هیچ چشمداشتی هیچ چشمداشتی ندارد. مزد نمیخواهد. رسیدگی نمیخواهد. حتی معشوق ضایعش بکند؛ کیف میکند. در بلا هم لذت میبرد. اصلا اگر افتاد توی ناز و نعمت؛ فکر میکند از چشم معشوق افتاده! عاشق میسوزد و کیف میکند و دوام میآورد و باز خودش را مقصر میداند و ساحت معشوق را از عیب مبرا میداند و...
عاشق همه ی هستی اش را میدهد! سر میدهد. تن میدهد. استخوان سینه میدهد. توی گودال می افتد. سرش را روی نی میبرند و سرود رضا برضائک تسلیما لامرک میخواند و...
عشق شیری است قوی پنجه و میگوید فاش:
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ی ما