حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۶۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

لجاجت و تعارض با خود

دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۶ ق.ظ

 

عجیب‌ترین خوی آدمی این است که می‌داند فعلی بد و آسیب‌رسان است اما آن را انجام می‌دهد و به کرات هم! هر آدمی دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود به سر می‌برد و هیچ‌دیگری ویرانگرتر از خود آدمی نسبت به خودش نیست..

 

از کتاب سلوک/محمود دولت‌آبادی

 

  • حسن مجیدیان

شعله ی دل غاشق

دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

گنجشک‌ها که غصه روزی نمی‌خورند

ما می‌خوریم بیشتر از آب و نان، ببخش

باری اگر حرارت دوزخ نصیب ماست

ما را به شعله‌های دلِ عاشقان ببخش...

 

قربان ولیئی

 

  • حسن مجیدیان

یاد پدرم افتادم

دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۰ ق.ظ

از تاریخ این عکس مرحوم پدرم که در خانه ی مادرم، زینت بخش اتاق است، چیزی قریب به ۶۰ سال می‌گذرد! پدر همیشه برای من سوژه ای ناب و البته مرموزی بوده برای مطالعه و تفکر. بسیاری ازآنچه که داریم از روحیات و خلقیات، منبعث از والدین، بویژه پدر است. ما ثمره ی آن رگ و پِی هستیم و من انصاف می‌دهم که اگر بهره ای از خوبی ها دارم از آن مرحوم است که در نوعِ خود آدمی ساکت، اهل مطالعه، صبور آن هم در حدِ حرص درآر، بی اعتنا به حرف این و آن، اهل مطایبه و نقل داستان های تاریخی، تمیز و منظم و اهل دیانت و مسجد و ...بود. بدی های فراوانم همه از خودِ ناجورم است.یکی از چیزهای عجیب او با این که سوادش کم بود این بود که جدول روزنامه را با تبحر و کامل حل می‌کرد و حافظه ی نقل داستانش کولاک بود و در اصلاح ذات البین مهارت و حوصله داشت و محورِ فامیل بود و به هیچ وجه اهل حاشیه و جزئیات نبود. امشب گفتم بگذار یادش کنم و با این متن صلوات و فاتحه ای را از جانب دوستانم، نصیبِ آن مردِ خوب خدا کنم.

خدا پدرهایتان را برایتان نگه دارد.

  • حسن مجیدیان

فاصله حرف تا عمل

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ

من تصور می‌کنم این فرازهای صحبت‌های دیروز رهبر انقلاب، برای نوعِ ماها اهمیت بیشتری دارد. یکی از اختلالات فعالیت های فرهنگی و تربیتی هم همین است. فاصله ی زیاد و آزار دهنده ی تصمیم تا عمل!

 

یک نکته مهم دیگری که در کارهای ما از جمله در مسئله‌ی اقتصاد تأثیر اساسی دارد، سرعت عمل است. ما بطیء حرکت می‌کنیم، کُند کار می‌کنیم، یک فکر سازنده‌ای به ذهن‌مان می‌رسد که باید عمل بشود، فرض کنید مثلاً مسیر شمال - جنوب از باب مثال، از وقتی که این فکر به ذهن ما می‌رسد، تا وقتی که تصمیم می‌گیریم این کار را انجام بدهیم، فاصله‌ی زیادی به وجود می‌آید. در حالی که گاهی اوقات این فاصله می‌تواند به یک‌دهم تقلیل پیدا کند. دیر تصمیم می‌گیریم، بعد که تصمیم گرفتیم، تا شروع می‌کنیم به اجرا، باز فاصله به وجود می‌آید. خب تصمیم گرفتیم، عمل کنید دیگر. وقتی که فهمیدیم، تصمیم گرفتیم، دانستیم که این کار باید انجام بگیرد بلافاصله شروع کنیم به عمل، بعد که شروع می‌کنیم به عمل، تا گرفتن نتایج فاصله به وجود می‌آید. علت این هم عمدتاً عدم پیگیری است، عمدتاً این است. یکی از توصیه‌هایی که این بنده غالباً به مسئولین محترم، مدیران محترم، رؤسای محترم جمهور در این سال‌ها داشتم همین است، پیگیری کنند کارها را. شما یک تصمیمی می‌گیرید، یک اقدامی می‌کنید، به مسئولی مسئولیت می‌دهید، او هم می‌گوید چشم، او هم دروغ نمی‌گوید، او هم به نفر بعدی خودش [می‌گوید] اما وسط کار معطل می‌شود. باید رفت، باید از نزدیک دید، باید کارها را رها نکرد، این فاصله‌ها را باید کم کرد، فاصله بین فکر و تصمیم، بین تصمیم و اجرا، بین اجرا و نتیجه، این فاصله‌ها خیلی زیاد است. ۱۴۰۳/۱۲/۱۸

 

  • حسن مجیدیان

زیر بغل مار!

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ

 

 

 

به دغدغه و دلالت های صحبت رهبری راجع به مساله ی معیشت و تقویت ارزش پول ملی و...در صحبت های دیشب توجه نداریم و دائم دارند این عکس و چیدمان افراد حاضر در حسینیه را تحت عنوان " آرایش جنگی " بازنشر( وایرال) می‌کنند!! ما جماعت حقمان است که همینطور کودن و عقب مانده بمانیم. ما زمان علی ع هم اگر بودیم به جای فهم دردهای او، تو کفِ انگشتر و تیزی ذوالفقار و قُطر بازوی مولا بودیم لابد!

  • حسن مجیدیان

پدر رسید به پسر

شنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۴۹ ق.ظ

 

پدر شهید مرتضی عبداللهی شهید شد. درجاتش عالی. او را اگر می‌خواهید بشناسید از کتاب هواتو دارم که شرح زندگی پسرِ شهیدش هست؛ بشناسید. پسر همچون ثمری است که خبر از رگ و ریشه ی خود می‌دهد. پدر ِ یک شهید، حالا خودش به درجه ی شهادت رسیده. این واقعا خیلی حرف است و هزاران درجه و اجر و رتبه اینجا خوابیده. خوشا به سعادت این پدر که اول پسر را راهی وادی شهادت کرد و بعد هم خودش واصل و لاحق شد. تبریک و تسلیت به برادر عزیزمان مهدی عبداللهی. میراث دارِ پدر و برادر شهیدش. چه حسرت برانگیز. خدا اجر و صبرش را افزون کند...

  • حسن مجیدیان

مشغول نشوی، مشغولت میکند!

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۷:۱۶ ق.ظ

 

مشغول نشوی؛ مشغولت می‌کند!

قطب محیی در نامه ای می نویسد: شنیده ام که حسینِ منصور در کشتی بود، پیوسته عرق چینی که داشت می درید و باز می دوخت تا بیکار نباشد و می گفت: "هی النفس التی ان لم تشغلها شغلتک ( این نفس به گونه ای است که اگر تو آن را مشغول نکردی او تو را مشغول خواهد کرد)

" احسن التراتیب ص ۸۶

  • حسن مجیدیان

اینطوری میهمان خدا رو تحویل میگیری؟

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۷:۱۵ ق.ظ

یکی از بهترین اتفاقاتِ من با محمد، در ماه مبارک رمضان بود. اولین سالی بود که باید روزه میگرفتم و مکلّف شده بودم. سحر اول، حسابی خواب بودم که مامان آمد بالا سرم. هر چه مادرانه صحبت کرد و نازم را کشید از رختخواب بلند نشدم! بابا آمد و هر چه حرف زد و التماس کرد، بلند نشدم! گفتم: "من نمیتونم روزه بگیرم. ولم کنید" .دوباره خوابیدم. محمد آمد بالای سرم گرفت نشست. من هم ابداً قصد بلندشدن نداشتم. بسته بودم که پا نشوم! خوابم میآمد شدید. گفت: "حسن جون داداش! وقتی یه مهمون از در میاد تو ادب چی حکم میکنه؟ چیکار باید بکنی؟" گفتم: "داداش وقت گیر آوردی اولِ صبح؟ مهمون کجا اومده؟ کِی اومده؟ ساعت چهارِ صبحه ها؟" گفت: "نه. تو جواب منو ندادی! الان ماه مبارک اومده. ماه رمضون ماه خداس. از طرفِ خدا اومده درِ خونه ی ما. چیکار داری میکنی؟ گرفتی خوابیدی؟ این طوری این مهمونِ عزیز رو تحویل میگیری؟" همین یک جمله کافی بود. عین فنر از جا پریدم! مامان و بابا و خواهرها همین طور حیران مانده بودند که چی شد و چه اتفاقی افتاد!

 راوی: حسن عبدی، برادر شهید/ کتاب همیشه مربی، صفحه ی ۶۴

 

  • حسن مجیدیان

مشق تازه کاران

شنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ۱۲:۴۹ ب.ظ

 

گرچه ممکن  نیست با تکرار آسانش کنند

حیف باشد غم که مشق تازه‌کارانش کنند

 

تازه راضی کرده‌ام دل را به دین‌داری ولی

بیم از آن دارم که دین‌داران پشیمانش کنند

 

ساختن با خانه فرسوده دل بهتر است

گر بنا باشد که در تعمیر ویرانش کنند

 

گرچه این گنجشک دیگر با قفس خو کرده است

می‌زند بر میله سر وقتی هراسانش کنند

 

 

عشق را آموزگار زهد منکر شد، چه شد؟

برملاتر می‌شود رازی که کتمانش کنند

 

بستن میخانه از هر خانه‌ای میخانه ساخت

می تراود نور چون در شیشه پنهانش کنند

 

بادها هرگز نمی‌فهمند گیسوی رها

دلرباتر می‌شود، وقتی پریشانش کنند

 

می‌کشم رنجی که هرگز مستحقش نیستم

در حساب روز محشر کاش جبرانش کنند

 

غزل جدید فاضل نظری در کتاب «نیست» که روز پنجشنبه رونمایی شد

  • حسن مجیدیان

فقط تعجب و افسوس

شنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ۱۲:۴۵ ب.ظ

 

 

حقیقتا من از سیاست سر در نمی آورم. پیچیده است انصافا و پُرنوسان! اما در اتفاق دیروز که تبدیل به سوژه ی خبری امروز شده به نظرم، هم زلنسکیِ نادان حسابی تحقیر شد و هم ترامپ با نمایشِ خوی آمریکایی، ذات تمدن شان را برملا و رسوا و بازنده کرد و هم پوتین با دمش گردو می‌شکند و هم حقانیت رهبر حکیم ما معلوم تر شد و هم می‌توان کلِ این مشاجره را سیرک و ساختگی دانست. از این پدرسوخته ها همه چی بر می آید! فقط تعجب از آنها که دلبسته ی اینها هستند! و فقط افسوس که بلد نیستیم این واضحات را برای مردم تبیین کنیم!

  • حسن مجیدیان