حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۷۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

نکش آقا نکش

چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۵ ق.ظ

 

نکِش آقا نکِش!

با عُموم کارهای حسن روح الامین موافق نیستم! نه از روی حسادت و بخل و پُزِ روشنفکری و ژِست نقادی! بلکه معتقدم هر شنیده ای و هر صحنه ای را روی بوم آوردن و به آن عینیت بخشیدن؛ نه هنر است و نه لازم. مگر می‌توان صدیقه ی طاهره ای را پشت در کشید؟ مگر زینبِ در بند و علیِ اکبرِ اربا اربا، کشیدن دارد؟ مگر اصلا باید آن فضای ذهنیِ من به وضوح و ظهور و شمایلِ عینی برسد؟

آقای روح الامین هرچه را شنیدی تصویر نکن لطفا. برو کنایی و تلمیحی و حاشیه ای و گذرا نقاشی کن.

 

ولی این دو قابش را با دنیایی از حرف و درد و گریه و... دوست دارم. دمت گرم حسن آقا

  • حسن مجیدیان

سیبی و دو آینه

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ

سیبی و دو آینه

در مقامات و مناقب عارفان فره مند

خیلی با این کتاب حالم خوب بود. هم در روزهای جنگ و هم شب های عزای حسینی، جرعه جرعه میچشیدمش. منی که اصلا کتاب امانت نمی‌گیرم و تا کتابِ دلخواهم را نخرم و به خانه نیاورم؛ آرام نمی نشینم؛ بیست روز یک ماهی شد که این کتاب را از دوستی امانت ستاندم و خواندم و پس دادم! شرح حالی و خاطراتی و نکته هایی از عارفانِ کاردرست تاریخ عرفان و تصوف. بزرگانی همچون:

اویس قرنی

حسن بصری

حبیب عجمی

مالک دینار

بایزید بسطامی

ابراهیم ادهم

فضیل عیاض

بشر حافی

جنید بغدادی

حلاج

شبلی

ابوسعید ابوالخیر و...

تصوف آلوده به تلبیس ها و بازی ها و دکان داری هایی در طول تاریخ شد و الان هم این صوفی و دراویشِ فعلی، غیر از بحث این کتابند! با آن فرقه کاری ندارم. اما شرح احوالات و ریاضات این عرفا خواندنی است و برای ما بی سلوک ها و بی ریاضت ها و بی برنامه ها؛ لازم. شاید هم واجب.

هر کس به فراخورِ ضعف و عقب ماندگی خود در وادیِ سیرِ الی الله، خوب است چنین کتاب هایی را نیم نگاهی لاقل بیندازد.

  • حسن مجیدیان

رساله سیر و سلوک

دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۰ ق.ظ

این کتاب مختصر را در همین روزهای جنگی خواندم. برای آشنایی با مقدمات و کلیات سیر و سلوک الی الله یکی از بهترین و جامع ترینِ کتاب هاست. البته سخت فهم است و خواندنش حوصله و دقت میخواهد و شاید هم دوباره خوانی. این کتاب مورد توجه آیت الله قاضی و علامه طباطبایی بوده است و پاورقی های خوبی از علامه طهرانی دارد.

  • حسن مجیدیان

آن عاشوراهای قدیم

دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۲۷ ق.ظ

 

و ناگهان به خودمان آمدیم و دیدیم دیگر عاشوراهایمان آن عاشورای گذشته نیست! آن عاشورای بی لبخند. بی که لب به آب بزنیم. عاشورای غش کردن در روضه ی ظهر و گودال! عاشورای سینه های سنگین و تنگِ شامِ غریبان! ناگهان افتادیم توی یک عاشورای تر و تمیز و اتو کشیده ی مدرن. دلم برای آن دسته های پابرهنه و گِلِ روی سر و شانه ها تنگ شد!

  • حسن مجیدیان

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

يكشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۸ ق.ظ

خوب یا بد، آدمی نیستم که عُموم رفقا را فراموش کنم. معمولا ولو در مجازی سراغشان را می‌گیرم، حتی اگر سال‌ها ندیده باشم شان. این روحیه اگر مذموم یا ممدوح باشد برای من ضررها و مخاطرات و آسیب ها هم البته کم نداشته! این روحیه برخاسته از تبار یا تربیت یا ژن یا کودکی یا تاثیر دوستان یا مطالعات و یا هر چه که باشد؛ در من هنوز زنده است. البته کم جان تر از گذشته. چندی پیش یکی از رفقای خوب و صمیمی را بعد از ۱۸ سال دعوت کردم منزل. با همه ی صمیمیت و برادری با همه ی باهم بودن ها در نوجوانی و جوانی، ولی ۱۸ سال بود که ندیده بودیم همدیگر را. خودمان هم از این دوری متعجب بودیم! در مورد رفقای نزدیکتر البته تکلیفی دیگر دارم و از حال و احوال شان غافل نیستم. از میان آنها هم خب به طور طبیعی با تعدادی رابطه ای روزانه دارم. عنایت اقبالی که_ بدون اغراق_ مجموعه ای از تلاش و خستگی ناپذیری و محبت و ادب و...هست؛ تا مرز شهادت رفت و ماند! سخت ترین روزهای من بود. بوضوح در خودم دیدم که طاقت داغش را ندارم. گریه ها کردم. حالم بد بود. تصور روزهای بدون او برایم سخت و مبهم بود. حالا اما مانده. هرچند ما را بلاتکلیف گذاشته. ولی فعلا رو به بهبودی است! دعایش کنید. رفقا هرکس گفت که من تنها زندگی میکنم؛ حرفش را باور نکنید. آدمی تنها نیست و بی دوست و رفیق و بی ارتباطات‌ اجتماعی می پوسد و چروک و مانده می‌شود. هرچند خودش خبر نداشته باشد. قدر همین دوستی ها را بدانیم. بِداریم رفقایمان را. عهده دارِ بی کس و کارها باشیم. همه ی ما در معرض مرگ و نیستی و رفتن هستیم. نشود که رفقا بروند و حسرت بخوریم. تا بجنبیم؛ فرصتمان تمام شده. من به شوخی و جدی به خدا گفته ام که بعد از سلامتی عنایت چیزی از تو نمیخواهم. خدایا اگر عنایت ماند، من را ببری راضی ام. من نباشم ولی امثال عنایتِ بدردبخور، سالها بمانند..

  • حسن مجیدیان

سلیقه در تشییع

يكشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۴ ق.ظ

 

آنهایی که دست اندرکار تشییع امروز بودند و طراحی تریلی های حامل پیکر شهدا به عهده شان بود؛ دقت کردم و دیدم فهم و سواد فرهنگی بالایی دارند. تریلی کودکان شهید در جلو بود و تزئین تریلی ها و چینش تابوت ها هر کدام تابعِ یک معنایی بودند. آنها از همین فرصتِ تشییع هم برای انتقال پیام استفاده کرده بودند. دست شان را میبوسم.

  • حسن مجیدیان

قطعه پنجاه

يكشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

 

آن وقت ها که شهید عبدی و شهید سیفی را سال ۱۳۷۷ در قطعه ی پنجاه دفن کردند؛ آن جا آن قطعه تقریبا خالی و متروکه بود. بعدها و در جریان بحث دفاع از حرم، بسیاری ها از شهدای مدافع، آن جا آرام گرفتند. فردا هم سردارِ پرافتخارمان حاجی زاده میهمان آن خاک معطر است. حالا قطعه ی پنجاه قطعه ی مهمی است. قطعه ای شاخص. مثل آسمانی پُر از ستاره. حالا پاتوقِ شب جمعه های عاشقان است. من هم دوست دارم اگر شهید شدم در قطعه‌ ی ۵۰ به خاک بروم. تا یار که را خواهد.

وقتی رفیقم کتاب همیشه مربی را به سردار حاجی زاده داده بود؛ ایشان گفته بود: بگو نویسنده ی کتاب بیاد ببینیمش. قرار بود بروم پیشش. جنگ شد و سردار رفت...

 

 

  • حسن مجیدیان

این روزها هیچ کاری کوچک نیست

يكشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ

این روزها هیچ کاری کوچک نیست! آدم‌های توانمند بسیاری را می‌شناسم که به دلیل روحیه‌ی #کمال_گرایی عمری را به مُعطّلی گذرانده‌اند. آنان دست به هر کاری که بردند، نتیجه‌ را مقایسه کردند با نمونه‌ی برتر آن و ناامید شدند. لذا زمانی نگذشت که دست از تلاش کشیدند و شدند حسرت‌بَر! غرض این‌که این روزها می‌بینم خیلی‌ها که احساس می‌کنند باید حرکتی انجام بدهند، به دلیل همین کمال‌گرایی افراطی نمی‌توانند قدم از قدم بردارند. تصور آنان این است که یا کاری نکنیم، یا که باید کارستان باشد! ضروری است به این گروه از هم‌وطنان تذکر داد که آنچه در ذهن دارید، به‌دست نیامدنی است در این زمان کوتاه. پس بیایید برای غلبه بر این روحیه، دست به #کارهای_کوچک_و_خُرد بِبَرید؛ حتی کارهای بسیار کوچک و بسیار خُرد! (و البته که در شرایط حاضر هیچ‌کاری خُرد و ناچیز نیست!) فداکاری فقط بذل جان نبوده و نیست. حتی بخشیدن یک صندلی در مترو به شخصی کم‌توان، می‌تواند احوال جمعی کوچک را مُتحوّل کند! و بعد اگر دنبال کنیم این جمع خوشحال را از مترو تا خیابان و کوچه و خانه، خواهیم دید که چه معجزه‌ای شده! پ.ن: چند روز پیش به دوستی گفتم این گل‌های پراکنده را ببین در این دشت؛ هر یک قُوت یک جاندار است! و مجموع این گل‌ها و آن جانداران، #حیات جاری در این دشت را شکل می‌دهند.

 

علی اصغر عزتی پاک

  • حسن مجیدیان

گردش نسلی سپاه

يكشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۴، ۱۰:۰۵ ق.ظ

 

در خبرها آمده بود: سردار مجید خادمی فرمانده سازمان اطلاعات سپاه پاسداران شد.

بببینید سپاه یک نهاد جالب و عجیب و در عین حال افتخارآفرین است در نوع خود... ذخیره دارد برای روز مبادا. انگار تیم الف و ب و حتی ج داشته باشد! در خبرها خواندم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا ده رده فرماندهی در سطوح بالا در نظر گرفته است. این کم مطلبی نیست. اما مجموعه های فرهنگی و تربیتی و هیئات چی؟ آنها در خیلی موارد؛ قائم بر فرد و تک محور هستند. راس مجموعه نباشد؛ تنه و بدنه ی مجموعه هم دچار ریزش و تزلزل می‌شود. گردش نسلی و تربیت جایگزین؛ مشکل حادّ مجموعه های فرهنگی است. آیا ما برای همین یکی دو سالِ بعد؛ جایگزینی برای سخنران و مداح و مربی مجموعه ها داریم یا نه؟ افراد نیمکت نشینمان را چیده ایم؟

کاش از سپاه یاد بگیریم!

  • حسن مجیدیان

خداحافظ آقای سپر

يكشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۴، ۱۰:۰۳ ق.ظ

سرنوشت آدم‌ها یک کتاب عجیب و خواندنی است. کسی چه می‌داند کجا و روی کدام خاک خونش می‌ریزد و تنش به خاک می افتد؟ عمری سپرِ بلای سیدحسن در لبنان باشی و عاقبت بدون او، در خاک ایران بهمراه پسرت شهید شوی! آن هم بدست پلیدترین های عالَم که صهیونیست‌ها باشند!

شهادتت مبارک ابوعلی

  • حسن مجیدیان