حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۶۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

گزارش به کنسول

شنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۰۵ ق.ظ

این کتابِ انصافا مفید و جمع جور، حاوی ده داستان خواندنی است که آن را ده نفر از نویسندگان خوب و نامی معاصر آفریده اند. در میان آنها هم شیعه هست و هم سنی. داستان های تامل برانگیز و تلنگرزا راجع به موضوع مهم وحدت و الفتِ این دو طایفه. مطمئن ام با خواندن آن در نیتِ تقریبیِ خود راسخ تر و در حالِ برائتی‌ِ خود، متعادل‌تر خواهید شد.

 

 

  • حسن مجیدیان

حرکت در مه

شنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۰۳ ق.ظ

اگر دنبال فوت و فن نوشتن و خلقِ یک اثرِ در خور هستید، به این کتاب محتاجید.کتاب مفصلی که نگاهی به کهن الگوها و طبایع دارد و تعریفی خاص از فُرم و درام و سبک و محتوا و پِی رنگ و زاویه دید و ریتم و.... این مجموعه آن همه جامع هست که تا حدودی نیاز آدم برای فهم مسائل کلی و جزئیِ نوشتن را برآورده کند. کار دیدنی ای است در بیش از ۷۰۰ صفحه. شاید نوعی کتاب مرجع به شمار برود برای مراجعه‌ و استعلام و خواندنش یک نفسه، ضرورت نداشته باشد. بهرحال علی رغم ابهت کتاب، اینطور بگویم که شما برای نوشتن و نویسندگی بیش از این که به این دست کتاب ها احتیاج داشته باشید؛ به محمدحسن شهسواری ها محتاجید که از زاویه ی ذهن و نگاه آنها به جهان بزرگ نوشتن و ادبیات و هنر و...بنگرید.

 

  • حسن مجیدیان

جسم پاکترین ها

چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۱۷ ق.ظ

 

 

حرف‌های ما هنوز ناتمام…

تا نگاه می‌کنی وقت رفتن است،

باز هم همان حکایت همیشگی پ

یش از آنکه باخبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود آی…

ای دریغ و حسرتِ همیشگی

 

ناگهان چقدر زود دیر می‌شود! (قیصر امین پور) این‌ها جسم پاک‌ترین انسان‌ها را در بر می‌گیرند و بر دستانی آسمانی خواهند برد، چقدر دلم می‌خواست آنجا بودم و چقدر دلم می‌خواست دستی به تبرک می‌کشیدم...

  • حسن مجیدیان

شماره سوم مجله ی مدام

شنبه, ۴ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

 

اگر سراغِ کتاب های داستان و ادبیات نمی روید؛ ولی دوست دارید گزیده ای داستان های ادبیِ معاصر را بخوانید؛ مشترک دوماهنامه ی ادبیات داستانی مدام بشوید. این مجله در هر شماره سوژه ای را می‌گذارد وسط و مرتبط با آن مطالب و داستان های خوبی را ارائه می‌دهد. ادبیات نمی‌تواند جایش در زندگی ما خالی باشد‌.
 

  • حسن مجیدیان

هشت توصیه برای روزهای آخر ماه شعبان

شنبه, ۴ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

 

سرفرصت و با آرامش و تأمل بخوانید

هشت توصیه امام هشتم برای روزهای آخر شعبان:

اباصلت می‌گوید در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیه‌السلام رسیدم؛ فرمود: ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهی‌های روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی:

۱. زیاد دعا کن.

۲. زیاد استغفار کن.

۳. زیاد قرآن تلاوت کن.

۴. از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی.

۵. هر امانتی که گردنت هست ادا کن.

۶. تمام کینه‌هایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن.

۷. هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن...

۸. و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو: اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ... خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز...

 عیون اخبار الرضا / ج ۲ / ص ۵۱

  • حسن مجیدیان

بهت شهادت سید

شنبه, ۴ اسفند ۱۴۰۳، ۰۸:۰۹ ق.ظ

نیست از این کاروان دلخسته تر

ساربانا لحظه ای آهسته تر...

راست ش من فکر میکنم ما داغ سید و بهت بزرگ شهادت او را فرستاده ایم آن پسِ نهانخانه ی ذهن و قلبمان تا بعدا به آن فکر کنیم و بعدها در سوگ او بنشینیم. الان اصلا به هر دلیلی نمی‌خواهیم برویم سمت فهم و هضم این مسأله. مثل مادر شهیدی هستیم که هنوز به انتظارِ پسرِ مفقودش، خانه را آب و جارو می‌کند. ما و یا لااقل خودِ من در این مدت حسی گنگ و مبهم و ناباورانه از شهادت سید حسن نصرالله داشته ایم و من که دائم با خودم میگویم: باور نکن! مگر می‌شود نصرالله نباشد بین ما؟ چه بدانم! هنوز آدم نمی‌تواند حول و حوش این داستان، چیزی بگوید و بنویسد.

  • حسن مجیدیان

تاریخ فلسفه کاپلستون جلد دوم

شنبه, ۴ اسفند ۱۴۰۳، ۰۸:۰۷ ق.ظ

 

چندی پیش همین‌جا، جلد اول تاریخ فلسفه را معرفی کرده بودم. جلد دوم را هم به ضرب و زور و با مطالعه ی تدریجی تمام کردم. البته جلد دوم این مجموعه ی ۹ جلدی شاید خواندنش خیلی ضرورتی نداشته باشد. اما من گفتم نصفه رهایش نکنم. اما برای ما گریزی از فلسفه نیست. گریزی از فهم و نگاه و دستگاهِ فلسفی نیست. هر کس از ما که دغدغه‌های بلند و درد مردم و اداره ی جامعه و تربیت نسل کنونی و آینده و مشاغل اجتماعی و فرهنگی و تربیتی و آموزشی دارد و...نیاز به خرد و اندیشه و تفلسف دارد. نیاز به فهم کلی و درست از هستی و نسبت ما با این هستی بزرگ و معماگون دارد. فلسفه یک ژست و کلاس و چیزِ دهان پُرکن نیست. بلکه نیاز و ضرورتِ زیستِ امروزِ ماست.

 

  • حسن مجیدیان

تشییع سید در لبنان

شنبه, ۴ اسفند ۱۴۰۳، ۰۸:۰۴ ق.ظ

چرا تشییع سید حسن نصرالله در ایران برگزار نخواهد شد؟

در جهان مقاومت، تشییع پیکر رهبران، یکی از ماندگارترین ابزار تولید قدرت است. برای جریانی که تکیه اش نه بر ایمان عمومی است، عهد جمعی حول یک پیکر که تجسمی از زیست آرمانی بوده، منحصربفردترین الگو برای ترسیم جهت حرکت در آینده و بروز دادن سرمایه های اجتماعی است. هیچ رفراندومی از این خلوص، تاکید و شفافیت برخوردار نیست.

تشییع پیکر سید مقاومت در ایران انجام نخواهد شد. این رخداد به هر دلیل و اقتضایی که بوده، چه خوب که این سرنوشت غیرمنتظره رقم خورده است. لبنانی بودن وداع سید، دقیقا تثبیتی‌ برای ماموریت تاریخی اوست. سید تمام هویتش، توسعه فرهنگ انقلاب اسلامی در مختصاتی بود که سوژه و جریان ایرانی بدان دسترسی نداشت.

ارتقای ایده مقاومت از جغرافیای ایرانی و بسط آن در جهان عرب و اهل سنت، شاید مهم ترین پروژه عمری سید بود که با دقت و ظرافت آن را به پیش برد. از این جهت مهیا نبودن شرایط برای تشییع پیکر جناب سید در ایران، که به نوعی می توانست به یک پایان بندی ایرانی برای هویت ایشان منجر شود، به طور کلی منتفی و با یک تمرکز کاملا لبنانی صورت خواهد پذیرفت و این تقدیر در ترسیم مناسبات آینده مقاومت دستاوردی متناسب با رسالت آگاهانه سید خواهد داشت.

سید حسن برای ما صرفا دبیرکل حزب الله لبنان یا زبان ناطق مقاومت یا فرمانده میدانی پروژه هدم اسرائیل نبود. ایشان یک جاذبه انسانی و یک توجیه اخلاقی برای انقلابی بودن بود. سید قله ای بود که دلخوش کردن به حرکت در دامنه هایش می توانست انگیزه یک عمر مجاهدت باشد. همه مقلّدان خمینی بی شک یک نصرالله درون دارند که شدیدا محتاج آنند تا با مشارکت در یک بدرقه تاریخی حضور آن را در وجود خود تثبیت و در پیکره امت شعله ور کنند.

امروز اما با تحمیل و تقدیر شرایط، این اتفاق در ایران صورت نخواهد گرفت و از قضا وضعیتی فراهم است تا این بار ما ایرانیان نه متن که حاشیه و نه میزبان که مهمان و نه مقصد که مسیر باشیم. حضور تبعی اما پررنگِ مردم ایران در مراسم بدرقه و خاکسپاری اسطوره های مقاومت در بیروت با همه دشواری هایش، ضمن تکمیل طرح مأموریتی جناب سید، می تواند محملی باشد تا در روزهایی که طراحی ها برای انسداد تعاملات میان جوامع مقاومت به حداکثری ترین سطح رسیده، درهم کوبنده این اراده ها نیز باشد.

 

مهدی افراز

  • حسن مجیدیان

دلنوشته شهید برای امام زمان عج

يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۰۶ ق.ظ

دلنوشته ی شهید محمد عبدی راجع به صاحب الزمان روحی فداه

 

تمام عُمر دویدیم و آخر چه؟ به کجا رسیدیم؟ پی چه کسی می دویدیم و گریه میکردیم و آیا به او رسیدیم؟ خدایا همین قدر می دانم که اگر مقصد را می شناختیم و مسیر دوست را طی میکردیم، حتما به آن‌جا رسیده بودیم. سالها دنبال صاحب‌ الزمان دویدیم و گریه کردیم ولی ای خدا مرا ببخش همه اش خواب و خیال بود. در تمام این مدت مثل کودکی رفتار کردم که با مشتی اسباب بازی سرگرم شده است. چرا او را ندیدیم؟ چرا او را درک نکردیم چرا؟ چرا او را در آغوش نکشیدیم؟ حتما اشتباه کردم. آری حتما اشتباه کردم و در طی طریق گمراه گردیدم. اما شما را به خدا مرا این گونه رها نکنید. پس از عمری دوندگی نکند مثل حیوانی پست و دون مایه، جان دهم. اما عزیزم آبرویم را بخر. نگذار دیگران بفهمند. همان طور که در طول حیات آبرویم را حفظ کردی. خدایا از زندگی بیزارم. چرا مرا نمی بری؟ آخر از دست این بنده ی سراپا تقصیر تو چه کاری بر می آید، دیگر هرچه بلد بوده ام؛ کرده ام. چه می‌دانم جهاد اصغر یا اکبر. سعی خودم را کرده ام. دیگر چه باید بکنم. بیا از سرِ ما بگذر. مرا هم ببر پیش آن‌هایی که عقده دل خود را برای تو گفتند و تو آن‌ها را خریدی. مرا هم بخر و ببر. التماس میکنم....

محمد عبدی سوم رمضان ۱۳۷۷

  • حسن مجیدیان

یک تجربه

يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۰۵ ق.ظ

خیلی دوست داشتم یک تجربه ای را با دوستان به اشتراک بگذارم ولی حوصله ی نوشتن طولانی ندارم. فقط میخواهم بگویم که اگر واقعا و از جان، امام زمان علیه السلام را بخواهیم شدنی است. و نشانه ها و علائم آن خواستن و لطف و محبت شان دیده می‌شود. من دو تا تجربه دارم. شاید مقبول شما نشود و محلی بهش ندهید، ولی من احساس میکنم که اگر میخواستم می‌شد. وقتی نوجوان بودم خیلی به حضرت صاحب الزمان روحی فداه فکر میکردم. خیلی کتاب می‌خواندم راجع به ایشان. هدیه ی اعمال و نوشتن نامه و مراقبت و رعایت یک سری مراقبات و خلاصه خداوکیلی فکر و ذهنم ایشان بود. هم می‌دیدم که چقدر رقیق و خوب شده ام و دنیا را نمی‌بینم و هم گشایش و مهر حضرت را احساس میکردم. حتی خوابی واضح از ایشان دیدم و یقین کردم بر من اشراف دارند. این حال و هوا برای دوران دبیرستان و قبل از دانشگاه و ایام بعد از شهادت آقا محمد عبدی بود. اما خب، وقتی سیل معاصی و عفونت ها و بی مبالاتی ها و... آمد، تمام آن داشته ها را شست و برد. بعد از آن هیچ فهمی و تقربی به آن ناحیه مقدسه نداشتم و ندارم و مثل خیلی ها در مورد ایشان غالبا حرف مفت و ادعای پوچ دارم.

تجربه ی دوم همین اخیر بود. دوستی در قم از من خواست که تلاش کنم کتابی برای حضرت رسول روحی فداه بنویسم. خب من بنا به دلایلی که نوشتنش لازم نیست؛ ایشان را از میان معصومین، ویژه دوست دارم. حضرت رسول برای من، تمامِ عشق است و همه چیز است. بعد از آن پیشنهاد شروع کردم به مطالعاتی. چیزهایی در کاغذ برای ایشان می‌نوشتم. با افرادی راجع به ایشان گفتگو کردم. شب ها داستانی را در ذهنم شکل میدادم و می بافتم و جلو می‌بردم و خوابم می برد. همان روزها، احساسِ عنایتی از ایشان داشتم و آیات و علائمی از همان توجه و اشراف. حتی شبی خواب دیدم که حضرت در یکی از جنگ هایشان به من ماموریتی دادند. آن قدر آن رویا واضح بود که حد نداشت. شبی هم من همراه ایشان از غار ثور به مدینه میرفتیم و من هیبتی عربی داشتم و شقیقه هایم هم موی سپید داشت. حالا شما میخندید لابد و می‌گویید حاجی اینها که گفتی همه اش خواب بود و قابل استناد نیست و... بله قبول! ولی خوشا خوابی که آن حضرت درش باشد تا دیگران. ولی آن احساس قلبی و حالِ معنوی را که نمی‌توان منکر شد. مگر اینکه مرا خالی بند فرض کنید! نویسنده ی کتاب " پس از بیست سال" که راجع به مولا امیرالمومنین سلام الله علیه است میگفت: آن قدر راجع به معاویه غرق تحقیق بودم که صبح گوشی ام زنگ خورد و دیدم روی صفحه نوشته شده" معاویه در حال تماس..." یعنی معاویه داشت بهش زنگ میزد

خلاصه این علامت غرق شدن طرف در یک مسأله ای بود. بگذریم خواستم بگویم که اگر کسی حقیقتا در پی حضرت باشد و فکر و ذکرش آقا باشد و تلاش کند و مراقبت کند؛ شک نکنید که این مساله در دسترس است و خودِ طرف با قلب و روحش و حتی در ظواهر زندگی اش، عنایات و اشراف حضرت را خواهد دید. من از تجربه ام گفتم. خواه بپذیرید یا نه. اما دیدم نوشتنش خالی از فایده نیست.

یا صاحب الزمان ادرکنا و اغثنا

  • حسن مجیدیان