دارم زندگی میکنم
دوستی می پرسید: «توی این وضعیت، چیکار می کنی؟!» گفتم: «زندگی می کنم و همان کارهایی را انجام میدم که انجام میدادم و باید انجام بدم؛ با کمی، چاشنی و مخلفات بیشتر.» گفت: «یعنی چی؟!» گفتم: «یعنی دارم کتابمو می نویسم که باید می نوشتم. به کسانی که با کمی احوالپرسی، حالشون بهتر میشه، زنگ میزنم و حالشونو می پرسم و سعی می کنم دلگرمی خودمو بهشون منتقل کنم و آرامش را. آنهایی را هم که فکر میکنن، لازمه چند روزی تغییر محیط داشته باشن، به خونمون دعوت می کنم که بیان تا پیش هم باشیم؛ همین.» واقعا این روزها هم تمام می شود و فقط یک تجربه زیستی برایمان باقی می ماند و خاطراتی که یا ما باید از دیگران مرور کنیم یا شاید هم، دیگران از ما. هر باشد، ان شاالله خیر است دیگر... هم مثل دوران دفاع مقدس، شیشه های خانه را چسب می زنیم، هم زندگی مان را می کنیم و هم، به دنبال انجام درست تکلیفهایی هستیم که در مقابل محیط اطرافمان داریم؛ حتی زیر رفت و آمد پهبادهای دشمن و صدای پدافندهای سلحشوران سپاه و ارتش خودمان و... مگر نه اینکه تا خدا نخواهد، برگی از درخت نمی افتد! خب تدابیرمان را به کار می بندیم و دعاها و توسل هایمان هم توی لیست برنامه هایمان هست و بعدش هم، زندگی که باید در جریان باشد دیگر .... مهم، موضع گیری هایمان در چنین شرایطی است که کدام طرف ایستاده ایم! طرف جبهه خودی یا طرف جبهه دشمن! بقیه اش حل است، دیگر... فقط حواسمان باشد، نه از خباثت دشمن خارجی غافل باشیم و نه از توطئه های دشمن و نفوذی های داخلی؛ همین.....
زهره یزدان پناه قره تپه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۴