حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قطعه 50» ثبت شده است

تا شهادت هست

شنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۴، ۰۸:۰۷ ق.ظ

 

راستش فکر نمیکردم بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها این طور رونق بگیرد که شب های جمعه اش جای سوزن انداختن نداشته باشد. اواخر دهه ی هفتاد و اوایل هشتاد که بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها پاتوق مان بود؛ اوجِ کار پنجشنبه ها بود که مادران شهدای جنگ بودند و عده ای مثل ماها و شستن قبور شهدا با شلنگ های بلند. یک سالن دعای ندبه و یک فروشگاه فروش عکس شهدا و دیگر چیز خاصی نبود. قطعه ی ۵۰ هم نیمه لخت بود! فضای غالب فضای شهدای جنگ و ارادت به آنها و شهید پلارک و قطعه ی سرداران و... بود و حتی بسیاری اوقات از غروب پنجشنبه، درهای ورودی بسته می‌شد و خبری از پاتوق های شبانه نبود! من از بهترین اوقات عمرم همان بهشت زهرا رفتن ها با موتور از تهرانپارس بود که هنوز هم ملکوتش در شامه ام مانده!

اما کجا ورق برگشت؟ بعد از داستان دفاع از حرم و جنگ سوریه و عراق. یکهو بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها جان گرفت و قطعه ۵۰ کامل شد و شهدای بعد از جنگ افتادند سرِ زبان ها و بعد هم شهدای جدیدِ جنگ ۱۲ روزه و شهید باقری و حاجی زاده و... مزار شهید سجادزبرجدی!

این ها همه از آن کارخانه ی آدم سازی انقلاب، آب می‌خورد! مادامی که شهادت هست؛ این نهضت هست. حالا شکل و شمایل بهشت زهرای تهران به اقتضای شهادت های جدید و اقبال مردم؛ سروشکل دیگری شده و شب های جمعه اش دیدنی و خواستنی شده.

آیا برای ما هم آنجا جایی مقدر شده؟ کاش در همان قطعه ی ۵۰ باشد. قُرب دوستانمان...

  • حسن مجیدیان

زیارت آقای مربی

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۴۶ ق.ظ

یکی از لذت بخش ترین صحنه ها برای من این بود که سر مزار شهید؛ بچه هایی را دیدم که او را ندیده بودند؛ اما میشناختندش و دوستش داشتند! نسلی که دهه ی ۸۰ بدنیا آمده؛ مربیِ شهیدِ دهه ی ۷۰ را تکریم می‌کند. این خیلی لذت بخش است. دم آن مربی که با این مربی بچه ها را پیوند می‌دهد، گرم!

  • حسن مجیدیان

قطعه پنجاه

يكشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

 

آن وقت ها که شهید عبدی و شهید سیفی را سال ۱۳۷۷ در قطعه ی پنجاه دفن کردند؛ آن جا آن قطعه تقریبا خالی و متروکه بود. بعدها و در جریان بحث دفاع از حرم، بسیاری ها از شهدای مدافع، آن جا آرام گرفتند. فردا هم سردارِ پرافتخارمان حاجی زاده میهمان آن خاک معطر است. حالا قطعه ی پنجاه قطعه ی مهمی است. قطعه ای شاخص. مثل آسمانی پُر از ستاره. حالا پاتوقِ شب جمعه های عاشقان است. من هم دوست دارم اگر شهید شدم در قطعه‌ ی ۵۰ به خاک بروم. تا یار که را خواهد.

وقتی رفیقم کتاب همیشه مربی را به سردار حاجی زاده داده بود؛ ایشان گفته بود: بگو نویسنده ی کتاب بیاد ببینیمش. قرار بود بروم پیشش. جنگ شد و سردار رفت...

 

 

  • حسن مجیدیان

شعر روی قبر شهید محسن سیفی

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۸ ق.ظ

بسم الله

 

روی قبرم بنویسد حسینی بوده است
بنویسید ز یــاران خــمـینـی بـوده است
بنویسید که او جا مـانــده بود از قافله
سرپرست قافله ساقی عشقش بوده است
بنوسید حسین بن علی (ع)* او را خــریـد
زان سبب راس تنش چون او پر از خون بوده است
بنوسید زهــــرا (س) محسنی دیگر خرید..
زیــن سـبـب او سـید آل محمد بوده است
بنوسید کعبه نیست جز سنگ و کلوخ
بنویسید دلــش بیت*الحرامش بـوده است

 

نمیدانم کی این شعر رو گفته. چون خطا و بی وزنی تو شعر هست. اما نوشته ی سنگ قبر شهید محسن سیفی این شعر شده..

بهشت زهرا س  قطعه 50   ردیف 36  شماره  25

 

خدایا توفیق از توست

  • حسن مجیدیان

قطعه 50

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۸ ق.ظ

بسم رب الشهدا

بروید و سری به شهدا بزنید. بهشت زهرای تهران به خدا که قطعه ای از یهشت خداست. چقدر حال میدهد تنفس در مزار شهیدان. خاک آن جا مهربان است. واسطه قرار بدهید این آبرو دارها را پیش خدا.

مخصوصا بروید قطعه 50. شهدای مدافع حرم آنجا هستند. بروبچه های فاطمیون افغانستان هم.شهدای گمنام هم. بچه های آتش نشان هم و...

و مربی خوب ما شهید محمدعبدی هم ....

  • حسن مجیدیان

بچه های شهدا

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ق.ظ

  • حسن مجیدیان

دورافتاده....

يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۹ ق.ظ

حقمان است اگر غم زده و سرد شدیم

یا که از مزرعه ی سبز خدا طرد شدیم

ما چرا عابر پس کوچه ی عادت شده ایم؟

دور افتاده ز دامان شهادت شده ایم؟

لب فروبند که مرغان غزلخوان رفتند

مرگان باد خدایا که شهیدان رفتند...

امروز رفتم قطعه ی 50 کنار خاک مهربان محمدعبدی که معلم و رفیق و عشق و علاقه ام بود....حال خوشی داشتم!

  • حسن مجیدیان