حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کورش علیانی» ثبت شده است

تن و جان آدمی

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۱۲ ب.ظ

من فکر میکنم کورش علیانی چون زبان شناس است؛ تک تک جملاتش مهم و قابل اعتناست. مقاله های کوتاه اجتماعی و اخلاقی وی که در اوایل دهه ی نود و با اقتضائات و موضوعات آن دهه نگارش یافته است؛ هنوز هم جزء مسائل جامعه ی ماست. دقت های خوبی و راهکارهای ساده و همه فهمی برای چاره جوییِ معضلات جامعه در این کتابِ مختصر ارائه شده است که حتما برای والدین، کارشناسان، رهبران اجتماعی و حتی نوجوانان مفید و راهگشاست. تن و جان آدمی را انتشارات آرما چاپ کرده است.

  • حسن مجیدیان

تطبیق با وضع کنونی

دوشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۱۴ ب.ظ

 

سال ۱۳۶۸، هنوز آلمان دو تا بود، و من عضوی از تیم المپیاد ریاضی ایران بودم که برای مسابقات جهانی به آلمان غربی رفتم. غژ و غژ چرخ پیر زنگ‌زده‌ی بلوک شرق درآمده بود و کم و بیش نهضت‌های ملی‌گرا، نژادپرست، و فاشیست در اروپا در حال سر برآوردن بودند. مردم اروپایی گیج و خسته دنبال یک وصله‌ی هویتی می‌گشتند که برهنگی ذهنیشان را بپوشاند و دو گروه بهترین مشتریان ایدیولوژی‌های فاشیستی و نژادپرستانه بودند: پیرانی که سعی می‌کردند خاطرات طلایی زمانی دور را به یاد بیاورند و نوجوانان نادان بی‌تجربه. یکی دو روز مانده به مسابقات، در التهاب شدید رقابت، با دو نفر از دوستان به پارکی در برانشوایگ رفتیم که کمی آرام بگیریم. پارک پر درخت و پر فراز و نشیب کاملا خلوت بود و ما سه نفر هیچ کس را جز خودمان آن‌جا نیافتیم. که خب چه بهتر، آرامش نیاز داشتیم و این هم آرامش. بعد از ده پانزده دقیقه قدم زدن از دور صدای فریاد شنیدیم. سه نوجوان کله طلایی سه نوجوان کله سیاه دیده بودند و فریاد می‌زدند. چیزی نگفتیم. دور بودند. اول آرام آرام نزدیک شدند، کم‌کم سرعت گرفتند، و از زمانی شروع کردند دویدن. ترسناک بود. البته هنوز زنده‌سوزی ۱۹۹۳ زولینگن رخ نداده بود، اما به هر حال خبرهایی از حمله‌های نژادپرستانه می‌شنیدیم. ما هم شروع کردیم تلاش کنیم مودب و متین باشیم و از آن‌ها فاصله بگیریم. من حتی سعی کردم لبخند بزنم که خب خیلی دور بودند و فایده‌ای نداشت. البته که اگر نزدیک بودند هم شاید فایده‌ای نمی‌داشت. در نهایت واقعا فاصله کم‌تر شد چاره‌ای نداشتیم جز دویدن و فرار کردن. ما که شروع کردیم بدویم فریادها و سرعت آن‌ها هم یکباره افزایش یافت. ترس و التهاب آن روز را نمی‌توان نوشت. یا من بلد نیستم بنویسم. پس خودتان لطفا تصور کنید. و در میان آن ترس و التهاب (که بنا شد لطفا خودتان تصورش کنید) یک جا کم آوردیم، از نفس افتادیم، یکی ایستاد، و در حالی که نفس‌نفس می‌زد تکه چوبی را از زمین برداشت. ناگهان همه چیز عوض شد. آن‌ها هم ایستادند. به شاخه‌ی خشک توی دست رفیق ما چشم دوختند، صدایشان فرو نشست و تبدیل به غرغر شد و بعد از مدتی مسیرشان را کج کردند و رفتند. ممکن بود چنین نشود. ممکن بود سراغمان بیایند. منظورم این نیست که تا شاخه را برداری آن آدم‌خوارها راه خودشان را کج خواهند کرد. منظورم این است که برداشتن شاخه تنها راه است. اگر همچنان فرار کنی و از نفس بیفتی و از پشت بهت برسند، هیچ چیز آن‌ها را از کشتنت باز نخواهد داشت. لزومی دارد با وضع کنونی تطبیق کنم؟

 

کورش علیانی

 

  • حسن مجیدیان

درباره ی جواب ایران

شنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۴۷ ق.ظ

 

اول کار بگویم که من هیچ دست‌رسی خاصی به اخبار و اطلاعات ندارم. آنچه می‌گویم خبر نیست. اطلاع نیست. تحلیل و حتی تصور است. برآیند ذهنی شخص من از اوضاع میدان و اطلاعات در دست‌رس همگان است. من گمان می‌کنم پاسخ حتما در کار خواهد بود. گمان می‌کنم این پاسخ بسیار سنجیده و با جزئیات بسیار دقیق خواهد بود. گمان می‌کنم کاملا غیرمنتظره خواهد بود. گمان می‌کنم احتمال این که بارها قبل از اجرا و در مراحل اولیه با مشکلاتی مواجه شود کم نیست. گمان می‌کنم نتایج این پاسخ کاملا غیرقابل برگشت خواهد بود. و در نهایت گمان نمی‌کنم این پاسخ شباهتی به عملیات وعده‌ی صادق خواهد داشت.

 کورش علیانی

  • حسن مجیدیان

کتاب متاستاز اسراییل

شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۰، ۰۲:۰۴ ب.ظ

بسم الله

امروز گرفتم که بخوانمش. میدانم که ضرر نخواهم کرد. با دقت و فراست و تعهدی که کورش علیانی در این حیطه دارد حتما دست پر کتاب را خواهم بست. شما هم ببینیدش...

  • حسن مجیدیان

کتاب روایت و ذهن نویسا

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ق.ظ

بسم الله

کتاب خواندنی "روایت و ذهن نویسا" را انتشارات سوره ی مهر از کورش علیانی با سر و شکل جدید، تجدید چاپ کرده است. پیشنهاد میکنم که حتما ببینیدش. اگر علاقه به موضوع " روایت" دارید نگاهش کنید...

  • حسن مجیدیان

کتابی که با خواندنش دلتنگ میشوید....

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۱۴ ب.ظ

از آن روزها که به همت نویسنده توانا جناب «کورش علیانی»، مجموعه‌های «یادگاران»، «به مجنون گفتم زنده بمان» و... توسط موسسه وزین و پربرکت «روایت فتح» انتشار می‌یافت، سال‌های زیادی نگذشته است. بعد از کارهای ماندگار و متبرک شهید سید «مرتضی آوینی»، عموما این موسسه را با همین مجموعه‌های چاپ شده می‌شناختیم.

اما انصافا در این سال‌ها «روایت فتح» با چاپ خاطرات مربوط به شهدای مدافع حرم، اوجی دوباره گرفته است. شاید تا به آن‌جا که من دیده‌ام نزدیک به 15 اثر از مجموعه مدافعان حرم، چاپ و عرضه شده باشند. اکثر کتاب‌های این مجموعه هم خوب و روان و صمیمی و خواندنی هستند. یکی از همین خوب‌ترین‌های این مجموعه، کتاب «دلتنگ نباش» است. کتاب شهید عزیز و جوان با تقوا و عنصر هنرمند و رزمنده زبده سپاه یعنی آقا «روح الله قربانی». این کتاب بعد از تمجید رهبر عزیز، آمد در صدر پرفروش‌ها. من هم رفتم سراغ کتاب و شب‌ها و روزهایی با «روح الله» و احوالاتش مأنوس بودم.

چقدر خوب بود. چقدر دلچسب. چقدر حسرت خوردنی. چقدر خجالت کشیدم از خودم! بر عکس بقیه کتاب‌های این تیپی، دوست نداشتم کتاب تمام شود؛ دوست نداشتم «روح الله» شهید شود! گاهی ترک موتور او می‌نشستم، گاهی با او پیاده از دانشگاه امام حسین (ع) به سمت لواسان راه می‌افتادم، گاهی به همراهش در مجلس آقا مجتبی تهرانی بودم، گاهی بالاسر مزار «رسول خلیلی» در قطعه 53 گریه می‌کردم. گاهی شب‌ها با او بالای ساختمان ممنوعه دانشکده می‌نشستم و به درد دل‌هایش با مهران گوش می‌دادم و گاهی... آری کاش «روح الله» می‌ماند تا در همسفری با او، امثالِ من هم به جایی می‌رسیدیم.

جوان‌های خوب و با دغدغه که در پهنه وسیع کشور و در جبهه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و... مشغول هستند و دارند مجاهدت می‌کنند و زحمت می‌کشند، حتماً به الگوهایی مثل «روح الله» نیاز دارند. امام راحل به بزرگان می‌فرمودند که وصیت نامه شهدا را بخوانند، زندگی و مشی و سلوکشان که جای خود را دارد. رهبر عزیز ما هم همیشه و همواره به ادبیات مقاومت و پایداری و زندگینامه شهدا عنایت و اهتمام ویژه داشته اند و بیشترین تقریظ‌هایشان مربوط به این حوزه است. من و شما حتما نیاز داریم که این کتاب‌ها را از دم دستمان دور نکنیم. دائم مراجعه کنیم و سرمشق بگیریم. از امثال «روح الله» چقدر نور و هدایت می‌توان گرفت.

 عجیب پشتکار داشته و در یادگیری و آموزش و حساسیت به کار، سرآمد بوده. خواستگاری رفتنش، محبت و هم‌زیستی با همسرش، رسیدگی به پدر عزیز و رنجورش، اهتمامش به مجلس وعظ آقامجتبی تهرانی، تقیّدش به تقوا و نماز اول وقت و لقمه حلال، شوقش به زیارت امام رضا (ع) و تخصص و جسارت و شهادت طلبی‌اش؛ همه برای ما در‌ ها و آموختنی‌های بزرگ دارد. «روح الله قربانی» یعنی اگر در پی چیزی باشی به آن می‌رسی. یعنی اگر جهت درست و الهی انتخاب کردی و همت و پشتکار را چاشنی عملت کردی، حتما به مقصودت می‌رسی.

 یک نقطه نورانی در زندگی کوتاه این شهید هست و آن مادر محترم و نورانی اوست. مادری که دوست داشته «روح الله» یا طلبه شود یا شهید. او را از کودکی «شهید روح الله» صدا می‌زده. او را قوی و مردانه بار آورده. این مادر والامقام، وقتی «روح الله» 15 سال داشته، به جوار رحمت حق رفت اما آثار تربیت او و یادش همیشه با «روح الله» بود. ما بیشتر از همه مدیون مادران زجر کشیده شهدا هستیم.

 کتاب «دلتنگ نباش» چهاردهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم است که به قلم خوب خانم «زینب مولایی» نوشته شده است. امیدوارم که توفیق خواندنش را پیدا کنید که خواندن این کتاب‌ها توفیق و نصیبی است از رحمت خدا.

  • حسن مجیدیان