حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

راجع به مواضع زیبا کلام

شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۳۰ ب.ظ

 

*شمایلِ یک نژادپرستِ غربزدهٔ فارسی زبان!*

مجتبی دانشطلب

دردِ زیباکلام چیست که می‌گوید ترور محکوم است حتی اگر قربانیانش طرفدار جمهوری اسلامی باشند؟ پاسخش یک کلمه است: «نژادپرستی». نکته فقط آنجا است که اینها نژاد غربی را می‌پرستند و به این نتیجه می‌رسند که مذهبی‌ها جنسِ پست (انسان درجه سه) هستند. مطلب زیر مهرماه ۹۹ در مکتوبات منتشر شده: بعضی ایرانی‌ها نژادپرستی دارند اما دقیق‌تر این است که نژاد غربی را می‌پرستند. ذهن‌شان یک سلسله مراتب دارد که بالایش غربی‌ها هستند، وسطش خودشان و پایینش عرب‌ها و افغان‌ها و چینی‌ها و آفریقایی‌ها و...، نسبت به بالا دست احساس حقارت و چاکری دارند و نسبت به پایین دست احساس تکبر و برتری. اینکه گردشگرهای اروپایی در ایران خیلی بهشان خوش می‌گذرد یا ایرانی‌ها در غرب خیلی بهتر درس می‌خوانند و کار می‌کنند بیشتر از اینکه به مهمان‌نوازی یا ساختارِ تحصیلی و شغلی ربط داشته باشد از خودکوچک‌بینی در برابر غربی‌ها آب می‌خورد. ایرانی‌ها حتی به هموطنان خودشان هم آنقدرها خوش‌خدمتی نمی‌کنند. بینِ خود ایرانی‌ها احساس حقارت به شکل تظاهر به غرب‌گرایی ظهور می‌کند، یعنی هر کس ظاهر و ادا و اطوار اروپایی‌ها را بهتر تقلید کند، برتر شمرده می‌شود و آنهایی که آگاهانه پرهیز می‌کنند، پست و حقیر شناخته می‌شوند. دلیل تنفر و خصومت جماعتِ نوکیسه از مذهبی‌ها و آخوندها همین حقارت بومی است. پی نوشت: موضوع فقط شخص زیباکلام نیست، هزاران نفر تأییدش می‌کنند و ایده‌هایش (از خودمقصربینی در استعمار تا پست دانستن مذهبی‌ها) جوانان دانشجو را تربیت کرده تا آنجا که خصومت برایشان معیار شده. مسئله این است که اگر دست اینها به قدرت برسد رفتارشان با مذهبی‌ها چقدر متفاوت از رضاخان خواهد بود؟ بخش طنزآمیز، آزاد بودن نژادپرستی در دانشگاه‌های ایران است. همزمان با اینکه از تهاجم فرهنگی گفتند و دادِ استقلال زدند به غرب‌گراها حقوق‌های چرب و‌ شیرین رساندند تا نوکرِ استعمار (انسان درجه دو) تربیت کنند. حالا که توحش و درندگی علیه خودشان نمودار شده مقصر را بیشتر در خارج می‌بینند نه در وادادن و ندانم‌کاری.
 

  • حسن مجیدیان

آن ها که به خانه ی من آمدند

شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ق.ظ

 

 

هنوز نمی‌دانم داستان این کتاب واقعا برای خودِ نویسنده اتفاق افتاده یا زاییده ی تخیل اوست؛ اما بسیار قوی و خواندنی است. شاید اگر به اجنه و موجودات ناپیدا و آنها که نامحسوس در زندگی ما اثر دارند، علاقه مندید؛ مطالعه ی این کتاب از نشر افق برایتان جذاب باشد. شمس لنگرودی ِ نویسنده؛ کتابی در حال و هوای اجنه نوشته و بعد از آن عده ای ناشناس به او مراجعه می‌کنند که چرا راجع به کسانی که اطلاع نداری کتاب نوشته ای؟ آنها تا خانه و محل کار و همه جا نویسنده را بدون اینکه دیده شوند دنبال می‌کنند و او را به مرز بدبختی و جنون و دربدری می برند و آخر سر هم معلوم نمی‌شود که کی هستند و حرف حساب شان چیست؟ اما همه جا هستند و همه ی زندگی شمس را زیر و رو و دچار سختی و عذاب می کنند. قلم قوی و توصیفات عالی و خودِ کتاب یک دوره آموزش ِ نویسندگی است.

  • حسن مجیدیان

رمان برف گرم

شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ق.ظ

 

 

اخیرا این رمان جالب را خواندم. داستان مربوط به خطه ی لرستان و یکی از روستاهای آن منطقه است. رودابه دختری است سرراهی که در سبدی در کنار آب پیدا می‌شود و در این روستا رشد می‌کند و با امیر ازدواج می‌کند و حسن از ازدواج آنها حاصل می‌شود. رودابه زنی ساکت و پُر خیر و برکت و متفاوت در میان مردمان روستاست. اما امیر به خاطر تحولات اجتماعی زمانه و ....دلش در گروِ مهر دختران شهری است. وقتی امیر به شهر رفته، رودابه بر اثر مریضی فوت می‌کند و به خاطر برف سنگین، خاکسپاری رودابه به تاخیر می افتد و به قول مردم روستا، زمین پیکر او را قبول نمی‌کند. روز خاکسپاری امیر شکسته و متنبه از شهر بر می‌گردد اما موقع تدفین رودابه اتفاقی عجیب در قبرستان می افتد و.... گویش لُری کتاب از شیرینی های کتاب است. این کتاب هم بلاشک حکایت تک تک ماست که در دام عادات ناپسند و عقاید خرافی و بی مهری نسبت به عزیزان و اطرافیان، گرفتار شده ایم. چنین رمانی؛ تلنگر و درس زندگی است برای ماها. کتاب را انتشارات سوره مهر چاپ کرده است.

  • حسن مجیدیان

شهید سید رضی

چهارشنبه, ۶ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۰۹ ق.ظ

صبا آورده از شام بلا اخبار غمباری

که غلتیده‌ست در خون جسم پاک کهنه‌سرداری

 

روانه شد حبیبی بعد عمری سوی محبوبی

رسیده میثمی دلخسته پای چوبه‌ی داری

 

جدا شد از سپاه قدس، مردی نامدار امشب

به وقت جنگ علمداری، علمدار وفاداری

 

بخوان چاووش‌خوان، آواز وصل دوستداران را

که رفته در پی یاران پاک خویشتن، یاری

سیده فرشته حسینی

 

  • حسن مجیدیان

شهدا برای همه

دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۴ ق.ظ

 

دیروز در کرج هم تشییع شهدای گمنام بود. چه جمعیتی! چه شور و حالی. حالا حالاها مانده تا ضعیف الایمان هایی مثل من به عظمت و جایگاه شهدا ایمان بیاورند. شهدا نبودند؛ خیلی چیزها را نداشتیم. همین ملت و مملکت را آنها حفظ کرده اند. برای من در تشییع دیروز، پیوند آن‌هایی که ظاهرا نسبتی با این تشییع نداشتند و داخل در آن نبودند؛ جالب بود. آن خانواده ای که از پنجره ی خانه شان شهدا را می دیدند و گریه می‌کردند، آن کاسبی که جلوی مغازه اش ایستاده بود و چشم ش تَر بود، آن جوانی که نمی‌دانست امروز تشییع شهداست و به یکباره به مسیر تشییع خورده بود و با بُهت و تعجب از جمعیت فیلم میگرفت و.... بله شهدا متعلق به همه هستند و دل از همه ی اقشار بُرده اند.

 

  • حسن مجیدیان

اسم تو مصطفاست...

دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۸ ق.ظ

 

خیلی نمیتوانم راجع به کتاب شهید صدرزاده چیزی بنویسم. بلد نیستم. فقط می‌گویم اگر نخوانده اید و نخوانیدش، ضرر کرده اید. از قضا آنها که کارمند نیستند و مثل ماها زندگی روتین و مکانیکی ندارند و آزاد و رها مشغولِ کار و فعالیت هستند، این کتاب خیلی برایشان کارگشاست. آنها هم که در مسجد و بسیج و هیأت و کار با نوجوان و تعامل با همسر و خانواده ها هستند که خب واجب است این کتابِ جالب و متبرک را خوب بخوانند. خانم ها هم البته مخاطب اصلیِ خاطراتِ همسر شهیدند. شهید صدرزاده، صدر جدول است با اختلاف بسیار از امثال من. آدمی غیرقابل پیش بینی و جاهایی دیوانه و مجنون، با عرضه و با دل و جرأت و بچه پُررو(بمعنای مثبت کلمه)، با شعور، بامزه،دلسوز و.... خانمش هم انصافا پا به پای او آمده تا مصطفایش را تقدیم اسلام و انقلاب کرده. همین دیگر. هرچه تعریف کنم کم است. کتابی را که تمجید و تحسینش را رهبرعزیز کرده؛ مگر کم کتابی است؟؟

  • حسن مجیدیان

چیدن یال اسب وحشی

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۳ ق.ظ

 

تمام این کتاب را در مترو خواندم. فهم عموم داستان ها حال و حوصله میخواهد. و برخی از آنها یک جور دلگرفتگی و تاریکی دارند. اما دو داستانش بد نبود. یکی من سوپرمن را دوست ندارم و یکی هم اول با سگها رفیق شو. دردآور بودند برخی داستانهای کناب. 

  • حسن مجیدیان

ایستگاه گورخوان

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۱۷ ق.ظ

 

این کتاب را در ایستگاه های مترو تهران خواندم. چند داستان تامل برانگیز و بعضا با پایان باز و عموما دردآور. 

بد نبود.

 

  • حسن مجیدیان

ناتا

دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ

انتشارات پُرکار و متعهد شهید کاظمی، کتابِ خوب کم چاپ نکرده؛ اما به نظرم ناتا از بهترین ها باشد. اتفاقا حالا که ایام فاطمیه هست، فرصت خوبی برای خواندن و حظ بردن از صفحات و کلماتی است که رایحه ی دل انگیزِ خانه ی علی و فاطمه علیهم‌السلام را در خود دارد. کتاب برای من خنده و گریه را توأمان داشت. ناتا دختری از خطه ی آفریقاست که برای بردگی و کنیزکی سر از حجاز و بازار عکاظ و یثرب و در نهایت خانه ی سعدبن عباده ی خزرجی در می آورد و نامش می‌شود " جاریه" . داستانِ کتاب از زاویه ی نگاه و روایتِ جاریه و خوله( دختر سعد) وضعیت آن روز عربستان و تحولاتی عظیمی که با آمدن اسلام و پیامبر در مناسبات اجتماعی و روابط انسانی پدید آمد را روایت می‌کند. عادات و رسومات منحط مردم جاهلی، وضعیت بغرنج زنان و بردگان و کنیزان، خلق و خوی اشراف، عظمت اسلام، مهربانی و بزرگی و وسعتِ جان و دلِ رسول‌ خدا، جوانمردی و فداکاری و جایگاه مولا امیرالمومنین، مهربانی، مادری، صفای نفس، دلسوزی برای امت، مظلومیت و تنهایی، لطماتِ جانکاه و جگرفرسای خانم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، خوبی برخی اصحاب مثل مالک پسر سعد و در نهایت تحول و رشد روحی ناتا و سرنوشت رشک برانگیز او در این کتاب به خوبی نمایانده شده. کتاب را بدهید نوجوان ها بخوانند. ضعیف الایمان ها و ضعیف الاراده ها بخوانند.نا امیدها هم. دختران نوجوان هم. بسیار کتاب معرفت زا و امید افزایی است. حضرت زهرای این کتاب، همان فاطمه ی آیات و روایات است. کتاب را حقیقتا می‌ستایم.

  • حسن مجیدیان

اعترافات کاتب کشته شده

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۹ ق.ظ

برای آشنایی اجمالی با تاریخ صدراسلام و دسایس معاویه ی ملعون و مقتل کوتاه کربلا و حوادث روز عاشورا، این رمان کار را ساده کرده است. به نظرم مثلا نوجوان جماعت که حالِ خواندن کتب جدیِ تاریخی را ندارند، این رمان را بخوانند که اطلاعاتش مستند است. فکر کنم کاتب اعظم شخصیتی خیالی باشد که نویسنده با خلق آن و از زبان پسرِ کاتب بخشی از تاریخ را روایت کرده. کتاب را باید با توجه خواند؛ چرا که در لابلای کتاب روضه ی سیدالشهدا علیه‌السلام آورده شده است. قبلا عرض کرده بودم که رمان نمایانگرِ شخصیت ها و زوایای روحی و درونی آنهاست. به شخصیت های کتاب مثل پسر کاتب، پیشکار، برادرزاده ی ابن ملجم، برادرِ ابوشعثاء، نعمان و...که بنگریم؛ خودمان را در آنها کم و بیش پیدا می‌کنیم. البته دور از من و شما باشد که مثل آنها شویم. ان شاالله ما از شیعیان و محبان اهل‌ بیت علیهم السلام باشیم.

 

  • حسن مجیدیان