رمان اثریا
دارم شب ها این رمان رو میخونم...جالب و خودمونی راجع به جنگ سوریه از زبان یه رزمنده
- ۰ نظر
- ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۷
دارم شب ها این رمان رو میخونم...جالب و خودمونی راجع به جنگ سوریه از زبان یه رزمنده
زهرِ تراکمِ تأیید!
✍مهدی سلیمانیه
✅سالها بود که در دانشکده بودند. تعجب میکردم! اسمشان را گذاشته بودیم: کبوترهای جلد دانشکده. بعضیهایشان درسشان تمام شدهبود، اما باز صبح و عصر در حیاط و بوفه دانشکده بودند. بعضیها هم انقدر درسشان را طول میدادند که در دانشکده بمانند. برخی هم که دیگر ناچاراً درسشان تمام شدهبود، باز تمام سعیشان را میکردند که مقطع بعدی را قبول شوند؛ شاید برای اینکه بتوانند باز به دانشکده برگردند. روابطشان آنجا بود. پاتوقشان آنجا بود. برنامههایشان آنجا بود. از همین نمونه، در کوی دانشگاه و خوابگاهها هم کم نبود. حتی کسی بود که حدود سی سال در کوی دانشگاه ساکن بود. نامش را یادم نیست اما موهایش سفید شدهبود و دیگر به قول دوستان، جزو اموال دانشگاه بود! انگار بیرون رفتن از چهارچوبهای خوابگاه و دانشگاه و دانشکده، ترسناک بود.
✅در مصاحبههایم با برخی طلاب سابق برای پژوهش جدیدی که درگیرش هستم، مدام میبینم که قم و حجره و حوزه، برای خیلیهایشان پناهگاه بودهاست. بهشت بودهاست. یک حباب آرامش. هر جا که میروند، حتی شهر پدری و موطن مادری، در جمع فامیل و اقوام، باز حس میکنند اذیت هستند. حس میکنند مال آن فضا نیستند. حس میکنند غریبهاند. درکشان نمیکنند. در جمع، تنها هستند. سریع میخواهند به قم، به حجره، به حوزه و شبکههای دوستی حوزویشان برگردند.
✅میپرسد: با خودشون چی فکر میکنند؟ چرا کتابهای درسی رو اینطور میکنند؟ مگه نمیدونن مردم، حتی مذهبیترینشون دیگه بچههاشون رو اینطور تربیت نمیکنند؟ دیگه بین دختر و پسر، نمیخان و نمیتونن فرق بذارن! پس چرا این کارهای عجیب رو میکنند؟ میگویم: اثر جمعهای بسته را دست کم نگیر. حلقههای بسته، حبابهای روابط، شبکههای تأییدکننده. سیاستمداران هم درگیر چنین شبکههایی هستند. صبح تا شب معمولاً در همین شبکهها میروند و میآیند. صدای مخالفی نمیشنوند. همه شبیه به هم. از هم داماد میگیرند و به هم عروس میدهند و ازدواجهایشان هم داخل همین جمعهای بسته است. شبکههای واتسآپی و جمعهای تلگرامیشان هم باز با هم است. مدام در تأیید هم. چطور و کجا باید صدای مخالف را بشنوند؟ از دل همین جمعهای یکدست است که سیاستهای کاریکاتوری و پر هزینه متولد میشود.
✅جمعهای روشنفکری، جمعهای دانشگاهی،جمعهای مذهبی، جمعهای حوزوی، جمعهای اصلاحطلبی، جمعهای هنری، جمعهای پولدارها، چپها، طرفداران اقتصاد بازار، سلطنتطلبها، حزباللهیها... اینها همه غالباً همه محصور در خودشان هستند. معمولاً خودشان، خودشان را مدام تأیید میکنند. خودشان، خودشان را میفهمند. خودشان، قربان صدقهی خودشان میروند. خودشان، مدام هویتهایشان را تقویت میکنند. جمعهای بسته، خطرناکند. فقط فرقههای خطرناک نیستند که جمعهای بسته میسازند. هر کدام از ما، اگر تلاش نکنیم، اگر نگاهی مجدد به روابطمان نیندازیم، درگیر جمعهای بسته میشویم. کمکم، زبان دیگر بخشهای جامعه یادمان میرود. کمکم بیمار میشویم. کمکم از واقعیت چیزی که در جامعه است، فاصله میگیریم. پشت این تأییدهای مکرر ِ ظاهراً دوستداشتنی، ایزوله میشویم.
✅رنج رابطه با یک «دیگری» غیرمشابه را تحمل کنیم: یک دیگری مذهبی، یک دیگری غیرمذهبی، یک غیرحوزوی، یک آدم عادی ِ غیردانشگاهی. غیر همرشتهها، غیر همصنفها. خودمان را به شنیدن صداهای متفاوت و گاه عجیب، عادت بدهیم. جمعهای بسته، خطرناکاند. جمعهای بسته، خون و خشم و توهم ایجاد میکنند. خوبها و متفاوتها، از موسی صدر و شریعتی و سیمین دانشور تا ماندلا و گاندی چنین کردند.
حجتالاسلام محمدرضا زائری معتقد است که در بیان محتوای معرفتی عاشورا در رسانه نباید به تنوع و گوناگونی مباحث انتقاد کرد و حتی نیازمند این تنوع هم هستیم.
خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ، لعیا درفشه: تولید آثار عاشورایی به اشکال مختلف و برگزاری آئینها و مراسم مذهبی در ایام سوکواری شهادت امام حسین (ع) گرچه پیشینهای چندین سدهای در کشورهای مسلمان دارد اما طی بیش از نیم قرن گذشته با ظهور رسانههای جمعی مدرن، این حوزه نیز مانند دیگر شئون زندگی اجتماعی و اعتقادی مردم، تحت تأثیر این پدیده نوظهور قرار گرفت. اما استفاده از ظرفیتهای رسانهای در زمینه ترویج پیام عاشورا در کشور ما مشخصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی جایگاه و شکل و شیوهای متفاوت پیدا کرد و به همان اندازه که چشمانداز تازهای در عرصه عاشوراشناسی و ترویج فرهنگ عاشورایی پیش روی مخاطبان قرار داد، به همان اندازه چالشها و آسیبهایی نیز متوجه آن شد و این موضوع به ویژه با تکثر انواع مدیومهای رسانهای در فضای مجازی در یک دهه گذشته نمود بیشتری پیدا کرد. خبرگزاری مهر طی گفتوگویی با حجتالاسلام محمد رضا زائری بر آن شد تا کارکردهای رسانهای در ارتباط با تولیدات فرهنگی مرتبط با موضوعات عاشورایی و نیز فرصتها، ظرفیتها و تهدیدهای احتمالی در این حوزه را مورد بازکاوی قرار دهد.
حجتالاسلام زائری دانشآموخته فقه و مبانی حقوق اسلامی در مقطع کارشناسی از مدرسه عالی شهید مطهری؛ کارشناسی ارشد فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی و کارشناسی ارشد روابط اسلام و مسیحیت از دانشگاه قدیس یوسف بیروت است.
وی تحصیلات دکتری خود را در همین دانشگاه با دفاع از پایاننامه خود با موضوع «مقایسه شبکههای ماهوارهای دینی اسلامی و مسیحی» به پایان رساند. تحصیل در دانشگاه صدا و سیما در رشته ژورنالیسم تلویزیونی، تحصیل در مرکز آموزش اسلامی فیلمسازی (باغ فردوس)، اشتغال به حرفه معلمی در مدارس تهران، مدیریت انتشار مجله زمزم به دو زبان انگلیسی و عربی و مجله صدف به زبان فارسی برای مخاطبان کودک و نوجوان خارج از کشور، راهاندازی خانه روزنامهنگاران جوان، انتشار نخستین مجله سینمایی کودکان و نوجوانان با نام «نور، صدا، دوربین، حرکت»، عضویت در هیأت داوران جایزه ادبی جلال آل احمد، راهاندازی نشریات همشهری محله، سردبیری روزنامه همشهری، تأسیس مجله کمیک استریپ «جدید»، تأسیس مؤسسه انتشاراتی ترینگل در بیروت و راهاندازی جشنواره باران غدیر برخی از فعالیتهای زائری است که در نزدیک به سه دهه گذشته در کارنامه فرهنگیاش به ثبت رسیده است.
وی همچنین از سال ۱۳۸۰ تا کنون به عنوان صاحب امتیاز و مدیر مسئول ماهنامه خیمه که ماهنامهای تخصصی در حوزه عاشوراست، فعالیت داشته و همزمان به کار پژوهش در زمینه روابط اسلام و مسیحیت و نیز معرفی آثار مسیحیان به جامعه ایران پرداخته است. از جمله آثار قلمی او میتوان به «اعترافات»، «زندگی حسینی»، «حجاب بیحجاب»، «گاف فرهنگ»، «سبک زندگی»، «تقاطع انقلاب» و «کتاب تنهایی» اشاره کرد. زائری در حال حاضر علاوه بر سخنرانیهای مذهبی و فعالیت مطبوعاتی و تألیف و پژوهش، به تدریس در دانشگاهها و مراکز علمی مشغول است.
به عنوان مقدمه ابتدا بفرمائید کارکرد رسانهها را در رابطه با موضوع عاشورا و بازنمایی تفکری که حاوی نوعی ظهورات اجتماعی نیز هست و توده مردم ارتباطی تنگاتنگ با آن دارند چگونه ارزیابی میکنید و اینکه آیا زبان آثار و آرا عاشورایی که در کشور ما غالباً برآمده از فرهنگ حوزوی است با زبان و ادبیات نسبتاً مدرن رسانهای ما همخوانی دارد؟
تناقضی در این قضیه وجود ندارد چون اولاً کارکردهای رسانه متنوع و متفاوت است و رسانه قالبهای گوناگون دارد ثانیاً موضوع عاشورا و محرم ابعاد متفاوتی دارد. ممکن است هر کدام از اینها در یکی از قالبهای رسانهای بیشتر جا بگیرد و در یکی از رسانهها و یکی از فرصتهای رسانهای بهتر عرضه شود. بخشی از ماجرا جنبه مناسکی و آئینی دارد که طبیعتاً رسانههایی که جنبه اطلاعرسانی و خبری برایشان پررنگتر است به آن میپردازند، بخشی از ماجرا جنبه معرفتی و محتوای فکری و اعتقادی دارد که طبیعتاً برخی رسانههای دیگر ممکن است ظرفیتش را داشته باشند.
مثلاً چه نوع رسانههایی؟
آقای وحید ملتجی نویسنده ی خوش قریحه ی اصفهانی دست به کار جالبی زده است. موضوع عشق و محبت را دست مایه ی کار جدید خود قرار داده است. پرداختن به این موضوع که همه ی ما با آن درگیر بوده ایم و هستیم و خواهیم بود، خیلی پخته و جالب و همه ی جانبه در این کتاب اتفاق افتاده است. چه خوب که این کتاب هم رسانی شود .مخصوصا جوان ها و بچه های دبیرستانی که حتما درگیر این مساله اند، خوب است کتاب را از انتشارات سروش تهیه کنند.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند.
به گزارش مشرق، نامه جانکاه حاجقاسم خطاب به یارهمیشگی خود شهید پورجعفری: قول میدهم که اگر رفتم و آبرو داشتم،بدون تو وارد بهشت نشوم
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند، در هواپیما، ماشین و . . بارها نگاه کردم،جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشتهام.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
حسین عزیز!خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند.
حسین! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی،حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم.
حسین جان!شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر.
حسین!پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط کنی.
حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی.
حسین عزیز!فقط قیامت است که حقیقت ارزش اعمال معلوم میشود و چه زیباست آنوقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی.
اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، کآنوقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند،خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.
حسین عزیزم!سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است.
حسین جان!عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
حسین عزیز!اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
برادر خوبم!اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است.
دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد،عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان.
حسین!می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن،نه ترس از از مقام و مکان. تو می دانی!چون پاره ای از وجودم بودی،ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم کن و در دعایت رهایم نکن.
انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام.
خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی
۱۰ / ۸ /۱۳۹۵ سفر حلب
یکی از مقالات بلند شهید آوینی همین کتاب عالم هیچکاک است که در نقد و معرفی آثار و تفکر این فیلم ساز نوشته شده است. کتاب خواندنی است واقعا...
هوالشاهد...
آقای عبدی تو از یادم نمیروی...همین!
این کتاب را دلسوزان فرهنگ بخوانند
وقتی کتابی را در حوزه مهم و خطیر و پرچالش فرهنگ به دست میگیریم، عموما با توجه به سابقه ذهنی و منشورات این حوزه، انتظار داریم با انبوهی از اصطلاحات و عبارات سطح بالا و پرطمطراق و نظریات کلان و احیانا پیچیده و غیرقابل فهم برای همگان، مواجه شویم اما «به اضافه مردم» روحالله رشیدی اینچنین نیست. جزوهای ساده، کوتاه، آسانفهم و البته کاربردی است، با ذکر مثالهایی که همه ما در محله، مسجد، مدرسه، کانون و هیأتمان، با آن درگیریم. سادگی و روانخوانی این کتاب، وجه امتیاز و مایه خوشحالی است. کافی است کتاب را بردارید و یک ساعته از آن فارغ شوید.
جان مطلب کتاب، این است که اگر فرهنگ و مسائل ریز و درشت آن، آغشته به فهم، اقبال، پذیرش و حضور «مردم» شود، مسائل اساسی فرهنگ در مسیر رشد، بالندگی و نتیجهزایی قرار میگیرد. هرجا مردم پای کار آمدند و روی خوش به مسألهای نشان دادند و همت، دغدغه، توان، مال و جانشان را پای کار آوردند، آن مسأله و واقعه را پیش بردند و به مقصد رساندند. مگر داستان انقلاب عظیم اسلامی ما غیر از همین بود؟
10 اصل اساسی مدنظر مؤلف که «مردممحوری»، «مشارکتپذیری»، «گروهمحوری»، «هنرمحوری»، «عملیاتمحوری»، «کار اجتماعی به جای کار جمعی»، «فرصتمحوری»، «مسجدمحوری»، «اولویتمحوری» و «عدالتمحوری» است، اگر تمام اصول حاکم بر یک حرکت فرهنگی را ذکر و احصا نکرده باشد، به یقین آنچه را که لازمه مدیریت، فهم و اداره یک تشکل دینی، انقلابی، فرهنگی، اجتماعی و... است، یکجا و خلاصه برای ما تشریح کرده است. میتوان بقیه محورها را هم در دل همین 10 اصل کشف کرد و گنجاند.
یادآوری تجربه شگفت و ماندگار دهه شورانگیز 60 با ذکر خاطرات عینی و مثالهایی که در ذهن اکثر ما نقشی از خاطره و تقدس دارد، از امتیازات فصول کتاب و نمونهای است برای اصل مهم «ما میتوانیم» در روزهایی که در آن به سر میبریم و با مخاطرات فراوان و سهمگین فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و... روبهرو هستیم و دست به گریبانیم.
از مدتی که کتاب روانه بازار شده است، جمعی از اهل فرهنگ و کار تشکیلاتی و حتی یکی، دو تن از بزرگان عرصه فرهنگ را دیدهام که از کار با شگفتی و رضایت نام بردهاند. یک چنین کتاب ذیقیمتی، جای تبلیغ و همرسانی دارد و بسیار مناسب است که فعالان عرصه فرهنگ بویژه دلسوزان پهنه فرهنگی انقلاب در نمایاندن و معرفی و حتی مباحثه محورها و ایدههای کتاب، دست همت برآورند.
گفتنی است چاپ سوم کتاب 144صفحهای «به اضافه مردم» هم در حالی که کمتر از 2 ماه از انتشارش سپری میشود، با قیمت 16 هزار تومان و به همت انتشارات «راه یار» روانه بازار نشر شده است و علاقهمندان برای تهیه این کتاب، علاوه بر کتابفروشیها میتوانند از طریق سایت Ammaryar.ir اقدام کنند. نسخه الکترونیکی کتاب نیز از طریق سایت و برنامه کتابخوان «طاقچه» در دسترس قرار دارد.
عزت نفس خوب این بچهها، مقاومت و پوست کلفتی شان در مصائب و مشکلات، مهارت و اعتماد به نفسشان در ارائه ایده ها و... از نقاط درخشان کتاب است.
گروه فرهنگ و هنر مشرق - کتاب آرزوهای دست ساز را که دست می گیری، بیش از همیشه این مفهوم عالی در ذهن انسان تداعی و پررنگ می شود که «لیس الانسان الا ما سعی». آرزوها و رویا و تمناها بیش از آن که دست یافتنی باشند، دست سازند! این پیام اصلی کتاب است که اگر بخواهی و همت پیشه کنی، مانع و رادعی پیش تو نیست و آرزو و رویایت در دستان توست...
یکی از محصولات متفاوت انتشارات راه یار، همین «آرزوهای دست ساز» است. سوژه، چیزی است که کمتر کسی سراغ آن میرود. اساساً وقتی صحبت از تاریخ شفاهی می شود، با توجه به سابقه ی ذهنی ما و محصولاتی که در این حوزه دیده ایم، ذهنمان می رود به سمتِ تاریخ جنگ و انقلاب و خاطرات رزمندگان و شهدا و... . و حال اینکه موضوع «پیشرفت» در عرصه های علمی هم جزیی از تاریخ مبارک انقلاب اسلامی و کشور ماست. از این جهت پرداختن به این مقوله، بکر و نشان از هوشمندی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی دارد.
«آرزوهای دست ساز» قصه ی الگو گرفتنیِ بچه هایی است که رشد و نموشان ریشه در فرهنگ انقلاب و مکتب امام دارد. این را از تقیدشان به نماز، پرداخت خمس سود شرکت، پرهیز از مال حرام و قرارداد شبه ناک، وجدان کاری، مشارکت در امور جهادی، تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیری و... در جای جای کتاب، به عیان می توان دید.
طرح روایت کتاب، که با ورود دانشجویی کار آموز به شرکت، پی ریزی شده است، در نوع خود جالب است. همین قالب توانسته زوایای مختلف فعالیت ها و موفقیت های بچه ها را خوب پوشش دهد.
فرازهایی از کتاب انصافا جسورانه است. مخصوصا آنجا که از شرکت ها و مدیرانی نام می برد که منافع و مطامع دنیایی و پول و حق ماموریت و سفرهای خارجی خود را بر همه چیز ترجیح می دهند، حتی به بهای نابودی انگیزه ی پاک جوانان و زمین خوردن ایده ها و تشکیلات آنها. این درد بزرگی است که کتاب، از کنار آن به راحتی نگذشته و به نظرم پته ی آقایان را خوب روی آب ریخته!
مسؤلان بالادستی لطفا کتاب را ببینند و بفهمند اوضاع از چه قرار است!
در عین حال از آقای کاظمی نامی هم در مجموعه ی ناجا نام برده شده است که حتما یکی از قهرمانان کتاب و عامل امید و ثبات و رشد بچه های شرکت، هموست. کاش امثال کاظمی ها در بدنه ی مدیریت کشور باشند و تکثیر شوند. هرجا که مدیران فهیم و انقلابی به تور این بچهها خورده اند، کار بلند شده و جلو رفته و هرجا که مدیران دنیایی و مادی و محتاط و محافظ کار و منفعت طلب، جلوی راه بچه ها سبز شده اند، گند زده اند به کار و بار و حال و احوال بچه ها!
عزت نفس خوب این بچهها، مقاومت و پوست کلفتی شان در مصائب و مشکلات، مهارت و اعتماد به نفسشان در ارائه ایده ها و... از نقاط درخشان کتاب است. هر کدام از بچه های شرکت کارشان را خوب بلدند و دانش لازم در حیطه ی وظایفشان را دارند.
با توجه به اینکه عمده ی روایت ها مربوط به نضج و شکل گیری و رشد شرکت است، خوب بود که به فعالیتهای دو سه ساله ی اخیر شرکتبا توجه به اینکه دانش بنیان ها روی بورس افتاده اند بیشتر پرداخته می شد.
کتاب خوش ساخت، خوش خوان و کم حجم است و وقت چندانی برای مطالعه نمیگیرد. حدود 150 صفحه متن دارد اما انرژی و برکت این سطور فوق العاده است.
ضمائم، اسناد و عکس های آخر کتاب هم، قابل ملاحظه است.
نه فقط شرکت های دانش بنیان و مجموعه های علمی و فنی و دانشجویی، بلکه خوب است مجموعه های فرهنگی و تربیتی کشور هم سری به «آرزوهای دست ساز» بزنند و یاد بگیرند. جهاد همین است دیگر!
به لطف الهی این کتاب در همین روزها به چاپ پنجم رسیده است که جای خوشحالی و تقدیر دارد.
والسلام.
*حسن مجیدیان
کتاب دختر تبریز، ارزشمند و دوست داشتنی است و در ردیف کتاب هایی که هر از گاهی باید دوباره به آن مراجعه کرد و درس گرفت و کیف کرد!
به گزارش مشرق، آنها که اهل دقت در اوضاع و احوال زمانه هستند، به نیکی و فراست در می یابند که جایگاه کار تربیتی و ارتباط با بچه های نوجوان کجاست و چه اهمیتی دارد. بزرگان ما تاکید کرده اند که در دراز مدت هیچ چیز به اندازه ی تعلیم و تربیت اهمیت ندارد ولو اینکه مسائل دیگر مدتی سایه بیندازند و مشغولمان کنند! کار تربیتی و ارتباط با دانش آموزان و همراهی و همنفسی با بچه های مردم، به قصد تربیت و رشد و محافظت از آن ها کار سترگ و ستودنی است که هم شأن و هم رتبه ی با کار و دغدغه ی انبیاء و اولیاء و خوبانِ خداست. هر چه در عظمت و علو کار معلم و مربی بگوییم کم است و حقیر.
ما بعد از انقلاب و شدت گرفتن جریان مبارک دینی و اسلامی در محافل و مساجد و مدارس و... کم نداشتیم و نداریم عناصر گرانقدر و عزیزی که بار معلمی و مربیگری را بر دوش کشیده و در ورطه ی سخت و سنگین تربیت نسلِ بعد از انقلاب، از جوانی و راحتی خود گذشتند و نسلِ نوخاسته ی متخلقی را پرورش دادند و بالا آوردند. مربیان تربیتی و پرورشی مدارس از ویژه های این عناصر خدوم بودند و هستند.
جریان پرورشی در مدارس اگر چه از دهه ی شصت در مدارس نضج گرفت اما اوج بالندگی و شکوفایی آن مربوط به ده ی هفتاد است که بعد از جنگ و هجمه ی بی امانِ فرهنگی و اخلاقی دشمنان، ضرورتش بیشتر و حساس تر شد. دیدیم که عناصر کج فهم! _شاید هم زرنگ اما مریض! _در دولت اصلاحات چگونه دست گذاشتند روی این نقطه ی حساس تا حذفش کنند و حذفش هم کردند. اما الحمدلله پس از مدت کوتاهی دوباره این معاونت به آغوش مدرسه برگشت. من و ما خیلی مدیون معلم های پرورشی مدارس مان هستیم و الا تکلیف بقیه ی معلم ها که معلوم بود! این عزیزان که کنزهای نهفته ی انقلاب ما هستند باید از مهجوریت و غربت به درآیند. نشود که آنها بروند و گنج عظیم دانش و تجربه و مهارت آنها هم با ایشان خدای نکرده به خاک برود!
انتشارات ِ با دغدغه ی راه یار چه خوب این نقطه ی حساس را فهم کرده و نشسته پای جمع آوری خاطرات شفاهی این عزیزان. باید دست مریزاد و بارک الله گفت به راه یاری های نازنین!
توفیق داشتم که کتابِ خوش خوان و روان ِ «دختر تبریز» را دو سه روزه و با اشتیاق بخوانم. خاطرات خانم صدیقه صارمی این دختر مجاهد و پرتلاش و پر دستاورد ِ تبریزی را به نظرم هرکسی که با مدرسه و کانون تربیتی و مسجد و بچه های نوجوان و حتی جوان و دانشجو ارتباط دارد، باید دست بگیرد و بخواند. یقین دارم که هرکس کتاب را بخواند به همین مطلب اذعان میکند.
کتاب به لحاظ فرم و محتوا در حد و اندازه ی مقبول است الحمدلله. فرم روایت، شیرین و روان و بدون دست انداز است. قلم خانم مهدی زاده دور از پیچ و اطناب و خودنمایی و اظهار فضلِ اضافی است. محتوا هم جالب و مغتنم و درس آموز است. فراز و فرود خوبی دارد. اشک دارد و سوز. خنده دارد و سوژه. کلماتِ ترکی اش چه صفایی داده به کتاب. شخصیت های کتاب همه دوست داشتنی اند. اصلا کتاب، آدم را عاشقِ آذری هایِ عزیز میکند!
پدر و مادرِ خانم صارمی از قهرمانان این کتاب هستند. یاد شهیدان، یاد امامِ عزیز، سختی های جنگ خاصه پشت جبهه و فضای بیمارستان و امدادگری، عشق به آموختن سواد و دانش و دلسوزی برای محرومین و از پاننشتن و پیش رفتن در صفحه به صفحه ی کتاب موج می زند. مسؤولین ما و مسؤولین تبریزی اگر کمی ذوق و سلیقه داشتند، تندیس این زنِ قهرمان را در شهرشان بر می افراشتند!
خانم صارمی نمونه ی جالبی است از دختران انقلابیِ خوش فهمی که کار را در زمانِ مناسب ِ آن به نحو شایسته انجام دادند و از تهدیدها، فرصت ساختند. ایشان حقیقتا خستگی ناپذیر بوده و جایی از کتاب نیست که ببینید این زن از پای نشسته و خسته شده! حتی در بحبوحهی تظاهرات و کتک خوردن از ماموران رژیم شاه. حتی در مجروحیت در جبهه. حتی در پیاده روی های طولانی و مشقت زا در سرکشی های به روستاها در ماموریت های نهضت سواد آموزی و...
مگر در روز تشییعِ حضرت امام خمینی ره که چه کسی آن روز و با آن خبرِعظیمِ کمر شکن، از پای نیفتاد و به خاکِ غم ننشست؟
دخترِ تبریز را نه فقط خانم ها که مردان ما هم ببینند، بد نیست. انتشارات راه یار هم در «کتاب سازی» با سلیقه است و هم در «قوت و درستی محتوا» حساسیت به خرج میدهد الحمدلله. جا دارد به خاطر نشر چنین اثر ارزشمندی به همه ی عزیزان خداقوت و تبریک گفت. امیدوارم همتی شود و با وسواس و حوصله ی شبکه ی توزیعِ ناشرِ محترم، کتاب به دست خیلی ها که محتاجِ کتابهای این چنینی هستند، برسد.
یک نکته هم اینکه شاید بشود در مصاحبه های دیگری با خانم صارمی، از ایشان در خصوص ریزه کاری های تربیتی همچون: جذب، ارتباط، رشد، محتوا، قالب، برخوردها، تنبیه و تشویق ها، روش ها، چالش و درد سرهای مربی گری، مقایسه نوع ِ بچه های دهه ی شصت با دهه ی هفتاد و... هم سوالاتی کرد که کمی به کتاب جنبه ی کاربردی هم بدهد.
با این حال این کتاب، ارزشمند و دوست داشتنی است و در ردیف کتاب هایی که هر از گاهی باید دوباره به آن مراجعه کرد و درس گرفت و کیف کرد!
این کتاب به لطف الهی و استقبال مخاطبان به تازگی به چاپ چهارم رسیده است.
* حسن مجیدیان