کتاب "ابوعلی کجاست؟" را از دست ندهید...
بسم الله. تاریخ پر افتخار و خونبار انقلاب اسلامی، فقط منحصر به فاصله زمانی بین سالهای ۴۲ تا ۵۷، حوادث و هیجانات و ترورها و نا امنیها و فراز و نشیبهای سالهای اول پیروزی انقلاب و دفاع جانانه و جنگ تحمیلی ۸ ساله ما نیست. این تاریخ، برگ زرین دیگری هم دارد. از سال ۷۰ تا همین اواخر دهه ۹۰، انقلاب فراز و فرود فراوان داشته است. اتفاقات مهم همچون تحریمها و نبردهای منطقهای و دستاوردهای مختلف علمی و نظامی و فتنههای سیاسی و .... خلاصه ریزشهای تلخ و رویشهای مبارک، در همین سه دهه بعد از جنگ کم نبوده است. نباید از این بخش مهم تاریخ انقلاب (که البته بخش اعظم آن هم هست) غفلت شود.
از راهیان نور و اعتکاف و اردوهای جهادی، تا انتخاباتهای مختلف و پر بسامد و فرآیند عظیم مشارکت سیاسی، تا فقر زدایی و گسترش رفاه عمومی در روستاها و مناطق محروم، تا جهشهای شگفت انگیز و خیره کننده علمی در فناوری های مدرن روز در رشتههای گوناگون هوا فضا، بیوتکنولوژی، نانو، انرژی هسته ای، موشکی و... تا پدیده الهی و الهام بخش«مدافعان حرم» همه و همه شایسته دقت و بررسی و موشکافی و تحلیل است. مفهوم «مدافعان حرم» آن هم در دهه چهارم انقلاب، بیش از معانی امنیتی و راهبردی، مفهومی اجتماعی و فرهنگی و صد البته دینی و الهی است که خاستگاه آن را در آموزهها و معارف بلند دینی و شیعی باید جستجو کرد.
دراین سالها که از سر گذراندیم، عدهایی از عزیزترین و پاکبازترین فرزندان این کشور، جان در راه عهدی ازلی باختند و در غوغای عجیب زندگی آلوده به انواع شوائب، یاری دین خدا و دفاع و حمایت از حریم حرم اهل البیت (ع) و نصرت انقلاب اسلامی و حفظ خاک وطن را فراموش نکردند. این شهدا به فرموده رهبر حکیم انقلاب همچون شهدای با فضیلت دفاع مقدس، ارج و علو و بزرگی دارند.
الحمدالله کتابهای بسیاری در همین یکی دوساله اخیر برای شهدای عزیز مدافع حرم چاپ و معرفی و به لطف الهی استقبال شایانی هم از آنها شده است. دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب هم از این مهم غفلت نکرده و اولین کتاب از سری کتابهای شهدای مدافع حرم را به شهید والا مقام مرتضی عطایی اختصاص داده است. کتاب «ابوعلی کجاست؟» حاصل ۱۰ ساعت گفت و گو با مرتضی عطایی از رزمندگان لشکر فاطمیون است. البته او ایرانی است و بچه محله امام رضا (ع). این مصاحبه در مرداد سال ۹۵ در شهر مشهد ضبط شد تا در کتاب خاطرات شهید مصطفی صدرزاده ( سید ابراهیم) استفاده شود. اما با شهادت او، فرصتی برای چاپ خاطرات ابوعلی پیش آمد.کتاب واقعا خواندنی است. اغراق نیست که بگویم به قدری شخصیت مرتضی دوست داشتنی و جالب است که نمیشود کتاب را در میانه راه رها کرد. او راوی صادقی است که از «خود» نمیگوید. او سید ابراهیم را توصیف میکند اما لابلای حرفها، خوبی و طهارت و بزرگی خودش هم نمودار و مشخص میشود. این کتاب درواقع شرح حال گره خوردگی و بهم پیوستگی مرتضی و سید ابراهیم است. سید ابراهیم فرمانده ابوعلی بوده و به عبارتی معشوق او ...
اشعار مرتضی در فراق مصطفی واقعا خواندنی و برآمده از جان دردمند و روح بی تاب اوست. مرتضی عطایی از دیار خراسان بوده و شغل آزاد داشته است. درس آنچنانی نخوانده است اما از ادب و معرفت بی بهره نیست. اشعار او را که در انتهای کتاب بخوانید، ذوق و هنر وافر او را میبینید؛ اشعاری رسا و مضمون دار و پر از درد و داغ. بعد از شهادت حسن قاسمی دانا که به عنوان «اولین شهید مدافع حرم در مشهد» تشییع شد، مرتضی هوایی میشود که به سوریه برود و از پای نمینشیند تا پایش به سوریه باز شود. او بعنوان یک فرد افغانستانی و با پاسپورتی که سالها پیش توسط رفیق افغانستانیاش برای مشرف شدن به حج آماده کرده بود، به سوریه اعزام میشود. بماند که چقد برای اعزام دردسر کشید، بماند که چندین بار لو رفته بود که ایرانی است و بماند که با چه سماجتی بالاخره مسافر پرواز دمشق میشود و در آنجا سید ابراهیم را پیدا میکند و تا دم شهادت از او جدا نمیشود.
ورود ابوعلی به گردان عمار لشکر فاطمیون فصل تازه ایی از مقاومت وجهاد را برای او رقم میزند. او که از لحاظ آموزش و تاکتیک نظامی در بسیج کار کرده و مهارتهای لازم را پیدا کرده بود، خیلی به کار سید ابراهیم میآید و در نهایت جانشین او میشود. از فصول درخشان کتاب، نبرد «تل قرین» است. عنوان این فصل «سنگر را حفظ کنید» است. آن جمله معروف رزمنده مدافع حرم که: «عقب نشینی در کار نیست، سنگر را حفظ کن» که احتمالا در برنامهها و کلیپها دیدهاید و شنیدهاید، صدای همین مرتضای ماست که در بحبوحه غلبه تکفیریها بر «تل قرین»، فریاد کرده و صدایش درتاریخ دفاع از حرم ماندگار شده است. در عملیات «تل قرین» خیلی از خوبهای لشکر فاطمیون مثل ابو حامد، فاتح و مهدی صابری شهید شدند.
اما از فرازهای تلخ و درس آموز کتاب نبرد «بصرالحریر» در منطقه درعا است. بچههای لشکر در این نقطه شهید فراوان دادند و در عملیات هم موفقیتی نداشتند. سردار شهید حاج حسین بادپا در همین عملیات آسمانی شد. سختی کار و شدت نبرد را در این فصل از کتاب با همه وجود حس میکنید. من این کتاب را از بهترینهای این حوزه میدانم. روایتهای ابوعلی صادقانه، دقیق و پر از حوادث شنیدنی است و به دلیل ترسیم مختصات نبرد و ذکر جزئیات قابل توجه است. صفحات کتاب را که تورق کنی و به حرفهای ابوعلی دقت کنی، انگار در معرکه نبرد حضور داری و نفس میکشی و میجنگی. این کتاب را بخوانید و کیف کنید؛ ببینید که امثال مرتضی و سید ابراهیم کجاها بودند و افق نگاهشان و وجهه همتشان چه بود و ما چگونه ایم؟! آنها حقیقتا از اولیاء مقرب خدا بودند. مرتضی عطایی بالاخره مزد جهادش را در «محور لاذقیه» گرفت و به قول خودش «مثبت سید ابراهیم» شد. ۲۱ شهریور۹۵ در روز عرفه با تیری در گلو...
در این کتاب میخوانیم: «در عملیات بصرالحریر گردان ما حدود ۱۲۰ نفر بود که تنها ۲۷ نفر از آنها زنده برگشتند. اوضاع به قدری وخیم بود که پیکر شهدا و حتی مجروحهایمان را هم نتوانستیم برگردانیم. دشمن نه نفر اسیر از ما گرفت که پنج نفرشان را به شهادت رساند و چهار نفر از آنها در ماه رمضان سال ۹۵ با اسرای مسلحین معاوضه شدند. یکی از این اسرا، حیدر محمدی بود که بعد از آزادی به مشهد آمد و من هم به دیدن او رفتم. چنددقیقهایی در بغل هم گریه میکردیم و بعد یک دل سیر باهم صحبت کردیم. مسلحین همان عکس شاخص فاطمیون را که من هم در آن بودم به او نشان داده بودند و گفته بودند: «ابوعلی کجاست؟» میگفت: ابوعلی، دیگر به منطقه نرو. اگر رفتی اسیر نشو که برایت نقشه ها دارند!»