این روزها و در حال و هوای سالگرد شهید سلیمانی عزیز که احتمالا از عکس و فیلم و صدای آن شهید لذت می برید، خواندن این کتاب را از دست ندهید. کاری دل نشین و خواندنی از احمد یوسف زاده که سالها با حاجی رفیق و همدم بوده. سوره مهر این کتاب را چاپ کرده است.
کتاب در سفر بجنورد از دوستی اهل کتاب به دستم رسید. این یکی دو شب و روز گذشته با آن مانوس بودم. تمام روایت های خبوشان در این کتاب گیرا و خواندنی است. کتاب حال تان را خوب می کند. طرح روی جلدش هم جالب و واقعی است...
مسجد کرامت که در واقع خانهای قدیمی بود، در سال ۱۳۵۱ با عنوان مسجد کرامت در نزدیکی حرم رضوی، فعالیت خود را شروع میکند؛ مسجدی که امام جماعتش، امام جامعه شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «مسجد رهبر» که به تازگی توسط انتشارات راه یار روانه بازار نشر شده، به روایت یکی از اثرگذارترین مساجد کشور در دوران مبارزات انقلاب اسلامی پرداخته است.
مسجد کرامت که در واقع خانهای قدیمی بود، در سال 1351 با عنوان مسجد کرامت در نزدیکی حرم رضوی، فعالیت خود را شروع میکند و با حضور آیتالله خامنهای به عنوان اولین امام جماعت مسجد، به پایگاه اصلی نیروهای انقلابی در مشهد تبدیل میشود. "حسن مجیدیان "در یادداشتی به این کتاب پرداخته که به این شرح است:
رسول خدا(ص) از قول خداوند فرمودهاند: مساجد خانههای من در زمین هستند. همانگونه که ستارگان برای اهل زمین میدرخشند، مساجد نیز برای اهل آسمان نورافشانی میکنند.
مسجد که خانه آباد و طاهرِ خداست، در اسلام نقش بینظیری دارد. مسجد خانهای است جامع و پایگاهی است استوار در همه زمینههای عبادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی و... . نقش محوری این معبد قدسی، از صدر اسلام تاکنون در پیشبرد اهداف و مقاصد اسلامی غیر قابل چشمپوشی است. هویت معنوی و پیوست فرهنگی مسجد، امروز بیش از هر زمان دیگری، مُعاضد و مددکارِ مسائل اجتماعی و فرهنگی است. مسجد، بدیل و جایگزین ندارد و مکانی به حُسن، خوبی، وجاهت و لطافتِ آن نیست. خانه خدا، خانه دیگری است... .
با پیروزی انقلاب اسلامی _که بیشک انقلاب مسجدیها بود_ مسجد جایگاهی را که باید داشته باشد و در طول حاکمیت سیاه پهلویها از دست داده بود، بار دیگر به دست آورد. مساجد زنده شدند و تنِ رخوتزدهشان را به دریای انقلاب زدند. به برکت وجود مساجد، فعالان انقلابی و کنشگران نهضتی در مساجد بهطور عینی و مستقیم در متن انقلاب شرکت جستند و مسجد شد پایگاه ارتباطی مردم با انقلاب. در آن شرایط حساس و نفسگیر که نهضتِ تازه پیروز شده، فاقد تشکیلات منسجم و کارآمد بود، مساجد به طرز معجزهآسایی این نارسایی مهم را جبران کردند و به نیروها، کارها و برنامهها پوشش و انسجام دادند.
مساجد در گوشهگوشه کشور در کوران مبارزات، بهویژه پس از 15 خرداد 42، جان گرفتند و رشد و بالندگی یافتند. مسجد کرامتِ مشهد از جمله آن مساجد پیشرو و پیشگام در امر مبارزه بود. مسجدی نامآشنا در مجموعه مبارزات انقلاب که امامِ جماعتش سیدِ جوان ِ مبارزی بود که کرسی تدریس قرآنش، بیان گیرایش، مشرب و سلوک روشنش، مغناطیسی بود برای ربایش دلهای مستعد و مشتاقِ معارف دینی به سمت مسجد. امام جماعتی که سالها بعد، امامِ جامعه شد و زعیم امت.
توجه به تاریخ این مسجد از آن رو اهمیت مییابد که میدان عملیات تبلیغی و فرهنگی روحانیای بوده که بعدها در میدان بزرگ و بزرگتری همچون ایران و جهان اسلام، عهدهدار زعامت و رهبری شده و همچنین الگوی رفتاری و تشکیلاتی عناصر اصلی و ارکان مؤثر این مسجد، در پیشبرد اهداف انقلاب، بسی مؤثر و نادر بوده. در تاریخ مساجدِ این مرز و بوم و در لیست مساجد مردمی و انقلابی، نام این مسجد را نمیتوان فاکتور گرفت.
امروز در بحبوبهی هجمهها و گرفتاریهای گوناگون فرهنگی و فقدان تاکتیکها و راهبردهای مؤثر، عینی و ملموس در ساحت تبلیغ دینی، خاصه در مساجد، پرداختن به دستاوردهای مسجد کرامت، لازم، واجب و ضروری است.
کتاب خوشساخت و خوشخوان «مسجد رهبر» که در حدود یک دهه زمان برای تحقیق و جمعآوری مستندات، پردازش و تدوین آن، وقت، عمر، دقت و هزینه پایَش صرف شده، اثر مبارک، ستودنی، خوشمضمون و پُرمایهای است که آقایان احمد عسگری، سیدمحمدامیر احمدی طباطبایی و حسن سلطانی میداندار عرصه پژوهش آن بودهاند و آقای مرتضی انصاریزاده، آن را قلمی کرده است. این حوصله، دقتنظر و رفت و برگشتهای لازم در تحقیقات و رویت اسناد و مدارک، کار شاق و بزرگی است که بانیان ساخت کتاب به آن دست زدهاند. هیچ عیبی ندارد که ما در ستایش این کتاب مبالغه و حیرت و شادی خودمان از درک و رؤیت این اثر را نمایان کنیم و آن را روی دست به همه نشان بدهیم! مسجدیها، هیأتیها، کانوندارها، مبلغان، مربیان و... کتاب از کفتان نرود که ضرر کردهاید.
در چهار فصل کتاب که هر کدام با حوصله و ظرافت تدوین شده است، ضمن آشنایی با تاریخچه مسجد کرامت و نقش کلیدی آن در عرصه مبارزات و تبیین فعالیتهای چند جانبه مسجد و... اطلاعات مهم و بهدردبخوری از حضور و نقش رهبر انقلاب در مسجد و روش تفسیری و تبلیغی ایشان بیان شده است. همین اطلاعات، مبنای خوبی است برای الگوگیری و ترسیم خط مشیهای روشنی در ساحت منبر، تبلیغ، مسجدداری، قرآنمحوری، جذب جوانها و... .
تنها تصویر به یادگار مانده از جلسات قرآن آیتالله خامنهای در مسجد کرامت در دهه 50
از امتیازات کتاب، پرداختن به نقش افراد مؤثر در متن فعالیتهای مسجد و سایه نینداختن حضور و شخصیت حضرت آیتالله خامنهای، در روایات است. همچنین پاورقیهای کتاب، خودش دریایی است از اطلاعات مفید که خواندنش ضروری و مکمل متنِ اصلی است. ریزهکاریها و حاشیههای جذابتر از متن، در این کتاب فراوانند. کتاب، چیزی کم ندارد. متن گفتارهای راویان که با همان لحن خودشان در متن کتاب، مذکور شده، خواندن کتاب را شیرین کرده است. کتاب ناخواسته این مطلب را به خوبی نمایانده که باظرفیتتر از مسجد، ما کمتر جایی را داریم که این چنین بابرکت و مؤثر و جوشان باشد.
این کتاب وزین که در همین مدت کوتاه نظر اهل فن، کتابشناسها و دغدغهمندان را جلب کرده است، همچون نگینی بر تارک محصولات و خروجیهای دفتر مطالعات فرهنگی جبهه انقلاب اسلامی(انتشارات راه یار) میدرخشد و شکل و شمایل، فرم و محتوا و روش پردازش آن الگوی جالبی است برای این دست فعالیتها. این کار در حوزه مسجدپژوهی، جزء شاخصها و یک مرجع پژوهشی قابل اعتنا است که معتقدم دستاندرکاران مسجد، بهویژه هیئت امنا و امام جماعت مسجد باید از این کتاب غفلت نکنند.
برعکس کتاب های دیگر، تیترهای جالب و بانمک کتاب بعد از متن و در انتهای صفحه، گوشه ی چپ آمده. این تیترها انگار نوعی جمع بندی بحث و طلیعه ی ورود به صفحه ی بعدی است.
به گزارش مشرق، حسن مجیدیان، فعال فرهنگی درباره کتاب «آدم باش عاشق» چند خط در اختیار مشرق قرار داده است که در ادامه میخوانید:
محبت چیست و عشق کدام است؟ چه ربطی به هم دارند این دو؟ آیا مترادف هم هستند یا مخالف و متفاوت؟ انس و الفت و علاقه را اگر محبت بمانیم آیا عشق، همان محبت افراطی است که برخی گفته اند؟ شما تعریف تان چیست؟
خیلی از فرهنگ ها، عشق را از «عشقه» می دانند که نوعی گیاه است از رسته ی پیچک ها. می گویند پیچک به دور درخت می پیچد و از آن تغذیه می کند. همین اتصال، درخت و ساقه هایش را به مرور خشک و ضعیف می کند. وقتی عشق در دل کسی خانه کرد و دور درخت وجودش حلقه زد، او را مبتلا میکند به ناراحتی ها و سردرگمی ها و حیرت ها و غم و اندوه ها و البته شادی و وجد و سرورها. اما غم و اندوه آن، بیشتر از وجد و شادی است. شاید از آن اولِ آمدنِ عشق، خیلی ها به خیالشان خواسته اند برای آن تعریفی پیدا کنند. دست و پایی زده اند و چیزهایی هم گفته اند. عرفا و اولیاء و شاعران و دلسوختگان، هر کدام به فراخور حال و درک خود، شمه ای از عشق گفته اند و سروده اند و مراتبش را برشمرده اند. اما آخر سر، عاجز شده اند از درک این موجود!
عشق! همین عشقی که نمی شناسیمش، تا همین حالا خیلی کارها کرده و جریان ها به راه انداخته و جان های مرده ای را احیا و زنده هایی را به کشتن داده و خراب کرده و آباد نموده و... خلاصه حسابی در طول تاریخ، گرد و خاک کرده برای خودش!
ز دست عشق در عالم هیاهوست/ تمام فتنه ها زیر سرِ اوست
عشق به این راحتی ها دست از سرِ دل و جان ما بر نمی دارد.
عشق، مساله ی امروز ما نیست که از همیشه و از ازل جریان داشته و چرخ خورده و به دامان ما افتاده و حال و روزش این شده که می بینیم! عشقِ بی در و پیکری که صدتا و هزارتا مدعی دارد و حول و حوشش حرفها و تفسیرها و نگاهها و تنوع و تکثرها و مرام ها و دعوت ها پرسه میزنند. عشقی که امروز مرز آن با محبت و تشخیص ِ عیار درستی و ناراستی آن سخت و مبهم شده. عشقی که با هوس ها و آلودگی ها و شوائب و قذارات درآمیخته شده! چه سخت شده داستان عشق و محبتِ امروزی!
حالا از میان این همه حرف، میان این همه دعوا، «آدم باش عاشقِ» وحید ملتجی، با روایت های تازه ای از عشق، به سراغ ما آمده است. عشقی که از قضا پدرسوخته هم هست!
کتاب خواندنی ِ نویسنده ی خوش ذوق ِ اصفهانی، حرف های ساده ای دارد. کتاب با تو حرف میزند. بنای گفتگو دارد. دنبال حقنه کردن و چپاندن مطالب در ذهن من و تو نیست. میان حرفها و روایت ها از تو هم نظر میخواهد. تو هم میتوانی روایت ها را تکمیل کنی و برای محبوبت نامه بنویسی!
شاید اگر من و شما به ذهنمان فشار بیاوریم نهایتأ ده یا پانزده یا فوقش بیست مطلب راجع به محبت و عشق و حواشیِ آن به ذهنمان بیاید. اما این کتاب هر صفحه اش مطلبی مجزا راجع به عشق و محبت دارد. کتاب ۲۲۶ صفحه دارد. بیش از ۲۰۰ روایتِ درست و درمان و قابل اعتنا در کنار هم چیده شده اند. عشق و این همه حرف؟ عجیب است... این امتیازِ بزرگ کتاب است که در دورِ ملال آور تکرار و تاکید نیفتاده است. کوتاهی عبارات صفحه خودش لطف بزرگی است در حق ما بی حوصله ها!
برعکس کتاب های دیگر، تیترهای جالب و بانمک کتاب بعد از متن و در انتهای صفحه، گوشه ی چپ آمده. این تیترها انگار نوعی جمع بندی بحث و طلیعه ی ورود به صفحه ی بعدی است.
نویسنده تلاش کرده که روایت هایش جامع باشد و وجوه مختلف محبت و زوایای گوناگون عشق را ذکر کند. روی همین حساب روایت ها متنوع و تازه و در عین حال، مکمل و متمم یگدیگرند.
روایت های با موضوعاتی همچون جاودانگی عشق، موضوعیت عشق، رشد با محبت، علائم عشق، حرارت محبت، جوشش درونی محبت، جان دادن برای معشوق، شیرینی محبت، قدرت و عظمت معشوق، اثبات محبت، امتیازات عشق، آهستگی و پیوستگی عشق، سازندگی عشق، کمال محبت، وسعت عشق، هماهنگی عاشق و معشوق، عشق و بی قراری، بی بهره گی عده ای از عشق، برکات محبت، رنج های عاشق، اوصاف معشوق حقیقی، نشانه های محبوب و... .البته نه با این عناوین پر طمطراقی که ذکر شد، بلکه با همان تیترهای نمکیِ گوشه ی چپِ پایینِ صفحه.
آدم باش عاشق را بخوانید و کیف کنید. تا دستتان در محبت و عشق و دلبری و دلستانی پُر باشد! تا اگر خواستید دل بدهید و دل بستانید کمی آدابش را بدانید لااقل!
البته بعید نیست بعد از مطالعه ی فقرات کتاب، سلوک عاشقانه ی ما دستخوش تحول نشود. ای بسا به تأمل و تفکر درباره تصور و ادعاهایمان در این وادی نیاز داشته باشیم. عشق و عاشقی به این راحتی ها هم نیست!
کتاب را انتشارات سروش روانه ی بازار کرده است که البته میتوانست طراحی جان دارتر و عاشقانه تری را برای آن در نظر بگیرد و در لابلای روایت ها از تصاویر و طرح های مرتبط و خلاقانه استفاده کند.
آیت الله جوادی آملی می گوید: کسی که با آبروی مسلمانی معامله میکند، از درون آتش میگیرد؛ نه از بیرون. این شخص دیگر شبها خواب ندارد. هرچه قرص خواب بخورد، باز هم به خواب نمیرود.به گزارش جهان نیوز به نقل از مهر، یکی از راهکارهای رسیدن به حالت توبه، دوری از وسوسهها، خطورات و افکار شیطانی است. سوالی که در این باره مطرح میشود این است که چگونه خود را از وسوسه شیطان برهانیم؟
آیت الله جوادی آملی در پاسخ به این سوال میگوید: ابلیس دشمنی بیرونی است و تا پایگاهی در درون نداشته باشد، نمیتواند به انسان ضربه بزند. کار شیطان صدور سم به درون انسان است. اگر کسی که میخواهد دیگری را با سم از پای درآورد، آن را در جیب شخص بگذارد، تأثیری در وی ندارد یا اگر سم را به او بخوراند و او بالا بیاورد، باز هم اثری ندارد. دستگاه گوارش باید سم را بپذیرد و آن را جذب کند تا پس از ورود به خون، اثر زیانبار خود را به جای بگذارد.
وسوسهها نیز چنین است: هوا، هوس و شهوت رانیهای گوناگون که رقیقترین و سبکترین آن در جوانها و سنگینترین آن در سالمندان، به صورت حب جاه و مقام مشاهده میشود، نشانه تأثیر سم است.
واپسین عقبهای که بزرگان سیر و سلوک از آن نجات مییابند، «مقام خواهی» یا همین بازیهایی است که بسیاری به آن گرفتارند. اگر کسی از تعاریف و القابی که به او میدهند، لذت ببرد، معلوم میشود که سم در او اثر کرده است. وجود مبارک امیرمومنان (علیهالسلام) در عهدنامه مالکاشتر فرمود: شیطان همواره در پی حمله است: وقتی کسی از تو تعریف میکند، باید مواظب باشی، چون در خط مقدم آتش شیطان قرار گرفته ای .
کسی که با آبروی مسلمانی معامله میکند، از درون آتش میگیرد؛ نه از بیرون. این شخص دیگر شبها خواب ندارد. هرچه قرص خواب بخورد، باز هم به خواب نمیرود. هرچه بستر نرم فراهم کند، باز هم خواب ندارد. زمانی انسان بر تشک نرم میخوابد، و زمانی این تشک پر از تیغ است. انسان بر روی این تشک به هر طرف بغلتد، تیغ میخورد. تیغی که از درون انسان بر میخیزد، با قرص خواب برطرف نمیشود.
چه آساید به هر پهلو که گردد کسی کز خار سازد او نهالین
کتاب «مسجد رهبر» شامل تاریخ شفاهی مسجد کرامت، نوشته مرتضی انصاریزاده، توسط انتشارات راهیار منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «مسجد رهبر»؛ تاریخ شفاهی مسجد کرامت، از مساجد تأثیرگذار و کانون مبارزان انقلاب در شهر مشهد، نوشته مرتضی انصاریزاده، بهتازگی توسط انتشارات راهیار منتشر و راهی بازار نشر شده است.
تحقیق و مصاحبههای اینکتاب که از سال ۱۳۸۸ شروع شدهاند، به ترتیب توسط حسن سلطانی، سیدمحمد امیر احمدی طباطبایی و احمد عسگری انجام شدهاند و طی اینمدت با بیش از ۷۰ تَن از مرتبطان مسجد کرامت مصاحبه صورت گرفته و هزاران سند مطالعه شده است.
علاوه بر ۴ فصل کتاب که زمینههای شکلگیری و فعالیتهای مسجد کرامت را بررسی و تبیین میکند، تصاویر، اسناد و اَعلام نیز در سه فصل، ضمیمه کتاب شده است و در مجموع، میتوان اینکتاب را اثری در حوزه «مسجدنگاری» معرفی کرد.
در پیشگفتار اینکتاب که اولین اثر انتشارات راهیار در رده تاریخ شفاهی «مساجد انقلاب» است، درباره نسبت مسجد و انقلاب اسلامی چنین میخوانیم:
«نسبت انقلاب اسلامی با مسجد اما، به تمام معنا ویژه و منحصربه فرد است. مسجد در انقلاب ایران هم رسانه است، هم مرکز تربیت نیرو، هم نهاد سازماندهنده اجتماعی و هم محور بسیج سیاسی. هم محل اخذ رأی در انتخابات است و هم پاتوق اعزام به جبهه جنگ. خدمات متقابل مسجد و انقلاب در ایران، فهرست مفصلی دارد که حتی گزارش آن هم در یک کتاب نمیگنجد... مطالعات صورت گرفته درباره نهاد مسجد در ایران و خصوصا در دوران انقلاب اسلامی، بسیار کمتر از آن چیزی است که ضرورت و ظرفیت داشته است.
«مسجد رهبر»، گزارشی است از شکلگیری و فعالیتهای «مسجد کرامت» مشهد، در نزدیکی حرم مطهر امام رضا(ع). این مسجد را که بعدها امام جماعتش، رهبر انقلاب اسلامی شد، میتوان از جهات گوناگون نمونهای ممتاز از الگوی فعالیت مسجدی در منظومه معرفتی آرمانی اسلام ناب معرفی کرد. «مسجد رهبر»، از یک سو این الگو را توضیح میدهد و از دیگر سو، مسیر رشد مشهد انقلابی را از چند دهه پیش از انقلاب اسلامی روشن میکند؛ مسیری که در آن، برخی دشواریها و پیچیدگیهای آمیختن سنت و روشن فکری، توده و نخبگان، دینداری و مبارزه آشکار شده است.»
در بخش دیگری از مقدمه این کتاب که قسمت قابل توجهی از آن به فعالیتهای آیتالله سیدعلی خامنهای در دهه ۵۰، در مشهد مقدس اختصاص دارد، درباره نقش رهبر انقلاب در مسجد کرامت آمده است:
«آیتالله خامنهای، امام مسجد «امام حسن(ع)» و سپس «کرامت»، نقطه تلاقی همه جریانهای در ظاهر متباینی است که زیر پرچم اسلام انقلابی و در فشار سنگین مکاتب و روشهای رقیب، به یکپارچگی و شکوفایی رسیدند و مسجد رهبر، آیینهای کم نظیر است که این همافزایی معرفتی اجتماعی را منعکس میکند. پیوند ناگسستنی معرفت، آرمان، عمل، اخلاق و مبارزه در این الگو، تصویری ممتاز از ظرفیتهای بینظیر جامعه دینی را شکل میدهد و علت تابآوری آن در برابر فشارها و توطئههای دشمنان را پیش چشم میگذارد. هنر رهبری دینی در احیا و به اوج رساندن این نهاد سنتی در خطر انحطاط، چنان برجسته و شوقانگیز است که مطالعه سطرسطر این تکاپوی پیگیر و پُرابتکار را شیرین و دلنشین میکند.»
آیتالله خامنهای، هم درباره حضورشان درباره مسجد کرامت در دیداری که سال ۶۳ با اعضای حزب جموری اسلامی داشتند، چنین میگویند:
«آن روز مسجد کرامت، بزرگترین مسجد شبستانی مشهد بود. یعنی توی مساجد محلهی مشهد مسجد بزرگتر از مسجد کرامت نبود. آن چنان جمعیت پر میشد توی این مسجد که جای یک نفر آدم هم واقعاً نبود. بعد از نماز مغرب شروع میکردم به درس، سخنرانی نبود. درس بود. حالا میگویم چه کار میکردیم. آن قدر جمعیت زیاد میشد که قبل از آنی که من شروع بکنم - وسط نماز در مسجد را میبستند که دیگر نمیشد کسی وارد بشود. جمعیت متراکمی جمع میشد برای اینکه درس را گوش کنند، حالا درس چی بود؟ بنده آنجا هم حدیث، هم اعتقادات و هم نهجالبلاغه تدریس میکردم؛ با تخته سیاه. خود شیوهی کار برای مردم جاذب بود. حالا یک عده البته میآمدند تماشا کنند از این چند هزار آدم مثلاً. اما یقیناً درصدی هم میآمدند واقعاً یاد بگیرند و آموزش ببینند و یادداشت میکردند. توجه کردید؟ من امتحان کردم دیدم که شیوه درس گفتن اگر چنانچه با ابتکار، با نوعآوری، با انگیزش، با بیان خوب و با عمدهتر از همه، «محتوا» همراه باشد، توی آن یک چیزی باشد، همینجور لفاظی نباشد، جاذبه پیدا خواهد کرد.»
اینکتاب با ۵۴۴ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۵۰ هزار تومان منتشر شده است.
بازنشستههای بیکار، جوانان جویای نام، خل و چل ها و رزمنده های مُقاتلِ جنگنده همان چهار گروهی هستند که در فصل نهم از آنها ذکر خیری شده است!
به گزارش مشرق، حسن مجیدیان، نویسنده و فعال فرهنگی در مطلبی نوشت:
جنگ سوریه که آرام آرام شعله ور شد و نمایهها و نشانههایی از ویرانگری و یاغی گری گروههای مسلح تکفیری، علنی و پدیدار شد، ذهنهای کنجکاو بسیاری به این سمت رفت که حقیقت این جنگ چیست؟ مسلحین و تکفیریها چه کسانی هستند؛ داعش و النصره چیستند و ماهیت و انگیزهشان چیست؟ بچه ها و رزمندگان ما آنجا چه میکنند؟ چطور میجنگند؟ اصلا سوریه چه مختصاتی دارد؟ حلب و حماء و حمص و کفریا و لاذقیه و رقه و ریف دمشق و داریا و درعا و جاده خناصر و اثریا و... چه جور جاهایی هستند و...
آن اوایل دسترسی پاسخ به این سوالات خیلی راحت نبود. با وجود حضور مستشاری رزمندگان ایرانی و حتی شهادت این عزیزان، هنوز آن چنان که باید اخبار دقیق و مستند از تحولات این جنگ تمام عیار، در دسترس نبود. شهادت هادی باغبانی مستند ساز جوان ایرانی اولین بهانه برای حضور رسانهای هنرمندان متعهد جبهه انقلاب در پهنه نبرد سوریه شد. بعد از این بود که آرام آرام و با احتیاط بسیار، سروکله مستندسازان با انگیزه ما در سوریه پیدا شد. مستندها که ساخته و پرداخته شدند آرام آرام کتاب ها هم آفتابی شدند. بیشتر کتاب ها برای شهدای مدافع حرم بود با همان قالب های روایی همیشگی که البته عمومشان بسیار خواندنی و جذاب هستند.
اما جای قالبی مثل رمان که دست نویسنده بازتر و امکان مانور روایی بیشتر است، خالی بود. حالا «اثریا» ی نیما اکبرخانی از سوره مهر سر در آورده است تا ما را با رزمنده ای در دل معرکه همراه کند. رزمنده ی راوی کتاب، از قضا دهان گرمی هم دارد و خوب خواننده را با خودش به گوشه گوشه جنگ می برد. یک جاهایی هم بی اعصاب است و تفاوت شوخی و جدی اش نامعلوم!
اثریا منطقه ای است در جنوب شرقی استان حلبِ سوریه که جاده استراتژیک آن به سمت رقه، نقش راهبردی در جنگ با مسلحین و معارضین داشت. نام کتاب هم برگرفته از همین مکان مهم و یادآور درگیری های جاده اثریا_خناصر است.
اکبرخانی در ۱۱ فصل که خیلی هم طولانی و حوصله سر بر نیست، ما را مهمان معرکه ای می کند که درش ترس و آشوب و تردید و نفرت و شوق و افتخار موج می زند. در فصل های انتهایی با ترسیم خوبی که نویسنده از اتمسفر حاکم بر درگیری ها ارایه داده، انگار خودت داری شانه به شانه رزمندگان میجنگی و درگیر جو واقعی جنگ هستی و انگار خودت پشت موشکی و انگار چاقوی آن داعشی زیر گلویت بازی بازی میکند و...
بچه رزمنده های این کتاب، واقعی ترند از کتاب های دیگر. من فصل دمشق که گروه ها و دسته هایی که در موضوع سوریه درگیر بوده اند، معرفی و رونمایی میشوند را نشانه ی هوش و ذکاوت و واقع بینی نویسنده ی جوان اثریا میدانم که کلیشه های رایج را به چالش کشیده و حرفش را راست و درست زده. جسارتش دوست داشتنی است و ای بسا به مذاق عده ای از محتاط ها و مصلحت سنج ها و سیاست بازها خوش نیاید و حال اینکه به نظرم خواننده ی امروزی خوشش می آید.
بازنشستههای بیکار، جوانان جویای نام، خل و چل ها و رزمنده های مُقاتلِ جنگنده همان چهار گروهی هستند که در فصل نهم از آنها ذکر خیری شده است!
اثریا را بخوانید. خیلی وقتتان را نمیگیرد. اما حسابی درگیرتان میکند. زبان نوشتار هم محاوره ای و خودمانی است و کار خواندنِ کتاب را راحت کرده. اما ای کاش طرح جلدی قوی تر برای این کتاب کار میشد که گویاتر بود. خیلی ها نمیدانند اصلا اثریا یعنی چه؟ لذا طرح جلد باید به کمک فهم ذهنی خواننده بیاید. ان شا الله آقای نیما اکبرخانی در آثار بعدی اش بیشتر بدرخشد و از مدار جسارت و آزادگی خارج نشود...
محمدجان سلام. شهادتت مبارک برادر. چه ناز بودی. حسودیم شد به تو. شهادت چقدر به تو می آید. همان وقت هم که بودی بوی شهادت می دادی. خوش به حالت. چه خوب رفتی. با زخم. با جراحت. با خون. عاقبت بخیر. در جوانی.
مهمان جدید قطعه ی 50 سلام ما را به شهدا برسان. شهید محمد محمدی چه آهنگ خوشایندی دارد. مثل شهیدمحمد عبدی. راستی به او سلام برسان.ببوسش.به محسن سیفی هم. به همه ی همقطاران با معرفتت که سراغ ما را نمیگیرند و...
حجتالاسلام دانایی در نشست بررسی کتاب «همپای صاعقه» ضمن اشاره به هنر شهید همت در فرماندهی نیروهای تهرانی گفت: اینکتاب درس مدیریت برای مدیران و درمان دردهای اخلاقی از جمله منّیت ماست.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: بررسی آثار مستند مربوط به حضور لشگر ۲۷ محمدرسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس، یکی از پروندههایی بود که سال ۹۷ با نام «جنگ بیتعارف» در سرویس فرهنگ خبرگزاری مهر باز شد و تا امروز ادامه داشته است. در این پرونده، بهترتیب کتابهای «شرارههای خورشید» و «ضربت متقابل» را بررسی کردیم و حالا نوبت به کتاب «همپای صاعقه» رسیده است.
با رسیدن نوبت به کتاب «همپای صاعقه» یعنی اولینکتاب کارنامه عملیات لشگر ۲۷، اولینمقاله را درباره این کتاب، بهمنماه ۹۸ در قالب ششمینمطلب پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» در خبرگزاری مهر منتشر کردیم و سپس مطالب دوم و سوم را بهترتیب در سیزدهم و بیست و چهارم اسفند ۹۸ روی خروجی قرار دادیم. بهاینترتیب ۳ مقالهای که درباره «همپای صاعقه» منتشر شدند، به این ترتیباند:
طبق روالی که برای بررسی دو کتاب «شرارههای خورشید» و «ضربت متقابل» در پیش گرفتیم، درباره «همپای صاعقه» هم ابتدا مقالات و نوشتههای تحلیلی را منتشر کردیم و سپس گفتگو با گلعلی بابایی نویسنده و گردآورنده، جعفر جهروتیزاده یکی از فرماندهان دوران جنگ و راویان امروز و حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا دانایی از راویان و مبلغان دفاع مقدس را در دستور کار قرار دادیم. برگزاری میزگرد سوم با محوریت «همپای صاعقه» از زمان شیوع کرونا، تا روز شنبه ۱۲ مهر ۹۹ به تعویق میافتاد. اما در نهایت این جلسه نیز برگزار و گفتگو درباره «همپای صاعقه» انجام شد. اما پیش از برگزاری این جلسه، ۲ عنوان دیگر از مطالب پرونده «جنگ بدون تعارف» منتشر شدند که درباره حضور حاجقاسم سلیمانی در سالهای دفاع مقدس و پس از آن، و همچنین جنگهای دریایی ایران و آمریکا در خلیج فارس بودند:
«همپای صاعقه» برای اولینبار در سال ۱۳۷۹ چاپ شد و میزگرد ما همزمان با بیستمین سالگرد تولد این کتاب انجام شد. بازه زمانی مورد بررسی در این کتاب، از تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسولالله با محوریت احمد متوسلیان، محمدابراهیم همت و محمود شهبازی آغاز میشود و با عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس ادامه پیدا میکند تا در لبنان و با شهادت احمد متوسلیان و ۳ ایرانی دیگر همراهش در آن کشور به پایان برسد. بازه زمانی مذکور از دیماه ۱۳۶۰ شروع شده و به تیرماه ۱۳۶۱ که متوسلیان بهاصطلاح در لبنان ناپدید شد، ختم میشود. درباره شهادت احمد متوسلیان نیز پیشتر مطلب تیر خلاص به پرونده دیپلماتهای ایرانی / حاج احمد شهید شده است! را منتشر کردهایم.
البته حجم سوالات و گستردگی بحث مانع از آن شد که بخشی از موضوعات، در جلسه مطرح شوند. بهعنوان مثال، حیا و شرم حسین قجهای از رزمندگان یا آزردگیاش از جا ماندن پیکر شهدا و مجروحین در خط مقدم، اکبر حاجیپور درجهدار انقلابی سابق لشگر گارد شاه که در لشگر ۲۷ تبدیل به فرمانده گردان عمار شد، محمدحسین مردی ممقانی مسئول بهداری، ولیالله همت برادر شهید محمدابراهیم همت، سرگرد مسعود منفرد نیاکی فرمانده لشگر ۹۲ زرهی و بنیانگذار قرارگاه نصر، حسن باقری، محمد اویسی که سال ۶۲ در جریان سیل جاده چالوس به شهادت رسید، شهید ناصر صالحی معاون گردان بلال که در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس، بهدلیل ترس و زمینگیر شدن نیروها خود به سمت سنگر شیلیکای دشمن حملهور شد و ضمن خاموشکردن آن با نارنجک، به شهادت رسید و … همگی از موضوعاتی بودند که میخواستیم در این جلسه درباره آنها صحبت کنیم اما کمبود زمان و فشردگی کار اجازه این کار را نداد و ناچاریم در مقدمه مطلب، به ذکر نامی از آنها بسنده کنیم.
کتاب «همپای صاعقه»
آنچه در ادامه میآید، قسمت اول از میزگرد بررسی کتاب «همپای صاعقه» در بیستسالگی آن است که با حضور ۳ محور ثابت میزگردهای پیشین و همراهی جواد کلاته عربی مدیر بخش ادبیات نشر ۲۷، عصرگاه ۱۲ مهر در دفتر مؤسسه پژوهشی نشر ۲۷ بعثت انجام شد:
* جناب بابایی ابتدای بحث میخواستم درباره روند تکوین و تکمیل کتاب «همپای صاعقه» بپرسم. چون کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ با این کتاب شروع شد. بحث تحقیق و پژوهش و در نهایت چاپ کتاب هم از پاییز ۷۵ تا بهار ۷۹ طول کشید. این بازه زمانی ۳ سال و نیم چگونه گذشت؟
بابایی: جرقه اولیه تولید این کتاب سال ۷۵ زده شد؛ زمانی که قرار بود کنگره سرداران و ۳۶ هزار شهید استان تهران برگزار شود. آنجا تصمیماتی درباره بخش ادبیات گرفته شد که تمرکز تصمیمات هم بیشتر روی شخصیتها بود. یعنی برای شهدای شخصیت اولویت اول چند کتاب، برای اولویت دوم چند تا و برای اولویت سوم چند کتاب تولید شود. مثلاً در زمینه اولویتهای اول، شهید همت و حاج احمد متوسلیان را داشتیم. در اول ویت دوم که شامل جانشینان لشگر، رئیس ستاد، فرماندهان تیپ و فرماندهمحورها بودند، حدود ۳۰ شهید داشتیم که بنا شد برای آنها هم زندگینامه نوشته شود و در نهایت اولویت سوم که فرماندهگردانها و مسئول واحدهای لشگر بودند و حدود ۱۵۰ تا ۱۸۰ نفر میشدند.
خب، کار شروع شد. بعضی از کتابها بهاصطلاح استارتشان زده شد و حتی به زمان اختتامیه کنگره در سال ۷۶ هم رسیدند ولی این کارها ما را راضی نکرد.
* این ما یعنی…؟
من و حسین بهزاد؛ که کار زندگینامهنویسی را انجام میدادیم. دیدیم نمیشود. یعنی با این فعالیتها، کار به اصطلاح در نیامد. درنتیجه حسین بهزاد طرحی را پیشنهاد داد و گفت بهجای اینکه بیاییم برای تکتک نفرات کتاب بنویسیم، بیایم تیپ ۲۷ را سوژه کار قرار دهیم. بهتعبیر او تیپ را سوژه قرار دهیم که وقتی داریم نحوه تشکیل، سازماندهی و ورود به عملیات را شرح میدهیم، آدمها خودبهخود در آن ورود میکنند و شخصیتها پرداخت میشوند. این طرح به آقای محقق که رئیس ستاد بود، ارائه شد و ایشان هم قبول کرد. بهاینترتیب بود که جرقه کار کارنامه عملیاتی زده شد و در یک فرایند سهسال و نیمه این کار را انجام دادیم. خود کتاب تا آن زمان سابقه نداشت و برای اولینبار بود که اثری در مختصات آن انجام میشد. یعنی تجربه مشابهی پیش از آن انجام نشده بود که برای یکیگان، کارنامه عملیاتی نوشته شود.
* با شکلی که در کتاب هست!
بله؛ به این ترتیب که از لحظهنگاریها، نوار مکالمات بیسیم و جلسات فرماندهان استفاده شود؛ بهعلاوه مصاحبههای تکمیلی که بعداً گرفته شدند. الحمدالله کتاب درآمد و مورد توجه قرار گرفت.
* آقای بهزاد سر این کتاب سکته کرد. درست میگویم؟
بله. البته زیاد راضی نیست در این باره صحبت کنیم.
* پس سکته به خاطر فشار کار این کتاب بوده!
دقیقش، این است که بهخاطر پیادهکردن یکی از نوارها بود. نوار مورد اشاره ساعاتی از مرحله دوم عملیات را شامل میشد.
کلاته: فتحالمبین؟
بابایی: نه. مرحله دوم بیتالمقدس. همانشبی که فرمانده گردان عمار شهید علیاصغر بشکیده بود. فرمانده اصلی این گردان، شهید حاجیپور بود که در مرحله اول مجروح شد و رفت. در مرحله دوم شهید بشکیده فرمانده گردان بود. اینها داشتند به سمت دژ مرزی میرفتند. همانمقطعی هم بود که آتش دشمن خیلی زیاد بود. چون دشمن فهمیده بود از کجا میخورد. آن شب بهقدری آتش زیاد بوده که بچهها کُپ میکنند. محمود شهبازی که جانشین تیپ بوده، پشت بیسیم به بشکیده تشر میزند که «چرا بچههایت را نمیفرستی بروند؟» بشکیده هم گفته بود «چه جوری بفرستم؟ این بچه کُپ کرده! چسبیده به زمین! با تیر بزنمش؟» بهزاد وقتی داشت این دیالوگها را با این شور و حرارتشان پیاده میکرد، به قول خودش دچار یکحالت سکته شد.
او معمولاً شبها کار میکرد و صبح که من میآمدم، نتیجه را با هم کنترل میکردیم. صبحش آمدم، دیدم سیگارش را روی دستش گذاشته است. گفتم «عه! چرا دستت را میسوزانی؟» گفت «نه. نمیسوزد!» گفتم «بابا، دستت!» گفت: «نه نمیسوزد!» و ماجرا را گفت. دستش حس نداشت. و در ادامه گفت «دیشب یکطرف بدنم بیحس شد.» تا مدتها این وضعیت را داشت و به مرور بهتر شد.
* کار «همپای صاعقه» را با هم شروع کردید یا وقتی حسین بهزاد کنار کشید و خودش را از دایره تولید خارج کرد، شما وارد شدید؟
نه. اصلاً قرار نبود من باشم. من بهعنوان مسئول کار در لشگر فعالیت میکردم. بهزاد کارها را با من هماهنگ میکرد. مثلاً وقتی طرح میداد، با هم پیش آقایان محقق یا کوثری میرفتیم؛ تا مقطعی که یکی از گوشههایش همیناتفاق پیادهکردن مکالمه بیسیم و بیحسی دستش بود. در آن مقطع گفت «من دیگر نیستم!»
* یعنی جایی که پژوهشهای ۹ فصل اول کتاب انجام شده بود!
بله. و به بهزاد گفتم «بابا، حداقل بیا این بخش را تمام کن، بعد برو!» او هم وقتی حرفی میزند، دیگر دوم ندارد. من از اینجا به بعد وارد شدم و کار را تا پایان ادامه دادم.
* چاپ اول کتاب، سال ۷۹ بود اما تا سال ۸۵ تجدید چاپ نشد. علتش چه بود؟
این کتاب یک مهجوریتی داشت. یعنی تا پیش از زمانی که تقریظ آقا بیاید، چندان دیده نشد. هرچند که مردم از آن استقبال کرده بودند. مثلاً در راهیان نور میدیدم که در پادگان دوکوهه که کتاب را به تعداد زائران برده بودند، تمام میشد...
کلاته: چون تا بهحال کتابی به این سبک ندیده بودند.
بابایی: ولی کتاب در آن تشکیلاتی که ابتدا چاپش کرده بود، چندان مورد توجه نبود. تا اینکه تقریظ آمد.
* و یک بازنگری هم روی متناش انجام شد.
بله و شد ویراست دوم؛ نسخهای که شهرداری چاپ کرد.
کلاته: فرهنگسرای پایداری.
بابایی: بله، فکر کنم زمان شهرداری آقای قالیباف بود که آقای خضرایی فرمانده لشگر ۲۷ شد. به واسطه آشنایی این دو، ما به فرهنگسرای پایداری معرفی شدیم و کتاب توسط این فرهنگسرا چاپ شد.
* در مقدمه کتاب شما از تلاش شبانهروزی برای آمادهکردن کتاب صحبت کردهاید. عجلهای بود که کتاب به یک بازه زمانی خاص برسد؟
نه. عجلهای نبود.
* پس احتمالاً منظور این است که کار روی آن، روز و شبتان را پر کرده بوده!
بله. پر کرده بود.
* کتاب دوم هم با اسم «ضربت متقابل» سال ۸۶ منتشر شد. اما کتاب سوم را میخواستم بپرسم که «زمینهای مسلح» نام داشت و هنوز منتشر نشده. ما الان «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل» و «شرارههای خورشید» را داریم و از نظر زمانی، «زمینهای مسلح» باید کتاب سوم کارنامه عملیاتی میبود که هنوز منتشر نشده. چند روز پیش هم که «کوهستان آتش» منتشر شد. سرنوشت «زمینهای مسلح» چه شد؟
ما زیاد روی ترتیب جلد اول و دوم و سوم، حساسیت نداشتیم. یعنی بعد از «ضربت متقابل» گفتیم کتاب بعدی با ترتیب زمانی اتفاقات میشود «زمینهای مسلح». چون بعد از عملیات رمضان، به عملیات مسلم بن عقیل (ع)، والفجر مقدماتی و والفجر یک میرسیم که کلاً جنگ با زمین بود. یعنی جنگ با طبیعت و زمینی بود که دشمن آن را مسلح کرده بود. ولی چون مدارک و مستنداتش تکمیل نبود، و در عوض مستندات «شرارههای آتش» که درباره عملیات خیبر بود، تکمیل شده بود؛ سراغ چاپ «شرارهها» رفتیم. الان هم که «کوهستان آتش» کتاب پنجم مجموعه و چهارمین جلدی است که چاپ شده است.
* آقای جهروتی، یکی از شخصیتهای مهم در ۳ کتاب «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل» و «شرارههای خورشید»، شهید عباس کریمی است که من احساس میکنم کمی مهجور و مغفول مانده است؛ نه در کتاب بلکه بین مخاطبان و شنوندگان خاطرات. کریمی در برههای معاون بود، در برههای دیگر پس از شهادت شهید همت فرمانده لشگر شد و در عملیات بدر هم که به شهادت رسید. او از نیروهای مهم اطلاعات عملیات لشگر ۲۷ بوده. صحبتِ با شما را با یاد حاج عباس کریمی شروع کنیم.
با چه واژگانی قدر و قرب کتاب و عظمت زنان روستای صدخرو سبزوار را بتوان توصیف و تبیین کرد؟ چگونه باید گفت و نوشت تا قدر این کتاب و منزلت این دست از بانوان این سرزمین دانسته شود؟
به گزارش مشرق، درباره کتاب شریف «نان سالهای جنگ» نوشتن هم آسان است و هم سخت. آسان از آن جهت که کتاب، روان و دور از پیچیدگی و تفصیل ِ اضافی است و فهمش برای هر دلِ منصف و آزاده ای، ساده و قابل هضم است. داستان این کتاب خط روشنی دارد با نتیجه ای معلوم . موضوعش هم آن چنان عجیب و دور از نظر نیست. برای ما که در سپهر انقلاب، معنای حقیقی ِزن را فهمیدیم و درک کردیم و با دمِ مسیحایی امام خمینیِ بزرگ، تفسیری دیگرگونه از زن بودن و مادر بودن یافتیم، کتاب مبین همان معرفت و شناخت ِ ماست!
سخت از آن جهت که چطور و با چه واژگانی قدر و قرب کتاب و عظمت زنان روستای صدخرو سبزوار را بتوان توصیف و تبیین کرد؟ چگونه باید گفت و نوشت تا قدر این کتاب و منزلت این دست از بانوان این سرزمین و حسن سلیقه ای که ناشر در انتخاب سوژه داشته است، دانسته شود؟
کتاب نان سالهای جنگ که نمایانگر گوشه ای از مجاهدت ها و از جان گذشتگی های زنان فهیم و شریف ما و بیانگر شور و شیدایی مردمان ما در مواجهه با جنگی سخت و جگر خراش است، با شیرینی و اختصار پیش روی مخاطبان مشتاق قرار گرفته است...
این کتاب که در مجموعه ی «گنج» اولین اثر در موضوع «پشتیبانی جنگ» است، مصاحبه و تحقیقش با «محمد اصغرزاده» بوده و تدوین و نگارشش با «محمود شم آبادی». کتاب مقدمه ای کوتاه و خواندنی دارد که پیش از مطالعه ی صفحات بعدی، خواندنش مفید و لازم است. فصول ۱۴ گانه ی کتاب عناوینی جذاب و روشن دارند. عباراتی همچون «مشت و خون»، «جنگ و جهاد»، «کلوچه های تنوری»، «شیرین مثل عسل»، «رشته روی طناب»، «خیاط باشی»، «میل، قلاب، کاموا» و...
در صفحات کتاب حتی خاطرات سه خطی یا چهار و پنج خطی هم پیدا میشود. همین اختصار، همین موجز گویی، همین سرعت خوانش صفحات، همین پرهیز از فلسفه بافی و شعارگرایی، همین از زبان شیرین و ساده ی زنان روستایی روایت کردن و... از محسنات و امتیازات کتاب است. کتاب زور نزده که چیزی را به ما بقبولاند. بلکه آیینه وار آن روزهای ناب و آن صفا و مجاهدت ها را در گوشه ای دور از این آب و خاک روایت کرده است.
«هیچ وقت به نان های جبهه دست نمی زدیم، می گفتیم اگر برای خودمان برداریم حلال نیست. دو تا نان هم غنیمت است بفرستیم جبهه ها». «روز نان پختن همه دستی میرساندند. نشد به کسی رو بیندازم و رویم را زمین بزند. حتی آنها که با انقلاب میانه ای نداشتند می آمدند پای کار...». «توی حیاط برق داشتیم اما همه جا را روشن نمیکرد. از ماشین شوهرم نور میگرفتیم. یکی دو بار که شبانه نان پختیم آردش از خودمان بود. بیشتر از دستمان نمی آمد. و الا دوست داشتیم برای امام از جانمان بگذریم»
این ها گوشه هایی از خاطرات زنان روستای صدخرو سبزوار است. شیرین و خواندنی. پر از تصاویر خوشایند و خواستنی. شرافت، نجابت، بی توقعی، سختکوشی، زمان شناسیِ زن های روستایی تابلو و نموداری است از علو و عظمت زنِ مسلمان و انقلابی. قربان خدا بروم با این بندگان نمونه و بی ادعایش.البته نقش شوهران شریف این زن های مجاهد را هم در لایه ی زیرین این خاطرات به خوبی میتوان ملاحظه کرد.
کتاب خنده دارد و گریه. عبرت دارد و سرمشق و یکی از بهترین کتاب هاست برای معرفی مادران این سرزمین. در دنیای عجیب و پیچیده و پر از قیل و قال امروزی، که تمدن رو به زوال غربی، زن را به حضیض ابتذال و عفونت کشانده و با هیمنه ی رسانه ای خود به آن ضریب میدهد و چشم و دل ها را پُر از مرض و سیاهی میکند و ذهن ها را بیمار و مشوش و.. ما چرا امثال این کتاب را سرِ دست نگیریم و به دنیا نشانش ندهیم؟ چرا ما به این کتابِ کم حجم اما پُراعتبار فخر و مباهات نکنیم؟