حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۵۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

سردار ناصر شعبانی و عروج به آسمان...

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۲۵ ق.ظ

فرماندهی از آمل تا کرمانشاه؛

سردار شعبانی که بود+ سوابق

 

 

سردار شعبانی که بود+ سوابق

سردار شعبانی از فرماندهان سپاه عصر جمعهبر اثر ابتلا به ویروس کرونا دارفانی را وداع گفت.

به گزارش خبرنگار گروه سیاسی خبرگزاری آنا، سردار ناصر شعبانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و معاون عملیات سابق قرارگاه ثارالله تهران، در اثر ابتلا به کرونا دعوت حق را لبیک گفت.

سرتیپ پاسدار ناصر شعبانی از اهالی شهرستان شاهرود بود. وی یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران است که تقریباً چهار دهه در این نهاد انقلابی فعالیت داشته است.

نخستین فعالیت رسمی سردار شعبانی ساماندهی نیروهای مردمی، بسیج و سپاه برای مقابله با شورش و کودتا کمونیست‌ها در جنگل‌های آمل بود که حماسه ششم بهمن آمل را رقم زد. سردار شعبانی در آن روزها فرماندهی سپاه آمل را برعهد داشت.

او در همه سال‌های دفاع مقدس مشغول فعالیت درون مرزی و برون مرزی برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در سال‌های پایانی هشت سال دفاع مقدس فرماندهی سپاه منطقه چهارم کشور را برعهده داشت. این سپاه مسئول سپاه‌های استان در کرمانشاه و ایلام بود که مقر اصلی آن در شهر کرمانشاه بود.

همین موضوع سبب شد که سردار شعبانی در مبارزه با ضد انقلاب و گروه‌های کومله و دمکرات در مرزهای غربی کشور فعالیت زیادی انجام دهد. سردار شعبانی در زمان حمله سازمان منافقین فرماندهی بخشی از نیروهای سپاه در عملیات مرصاد را برعهده داشت که شکست منافقین از نیروهای مردمی و سپاه سبب کنیه همیشگی سازمان از این سردار سپاه شد.

او رده‌های مختلفی از فرماندهی در سپاه از سطح فرمانده سپاه شهری تا فرماندهی لشکر و سپاه استانی و منطقه‌ای را طی کرده و همواره افتخارات زیادی برای کشور رقم زد. آخرین مسئولیت رسمی سردار شعبانی معاونت عملیات قرارگاه ثارالله تهران بود. او یکی از اساتید دانشگاه امام حسین(ع) نیز بود.

فرمانده سپاه شاهرود، ارومیه، دامغان، انزلی، گنبد در غائله ترکمن صحرا، فرمانده تیپ نبی‌اکرم(ص)، فرمانده دانشکده پیاده پاسداری امام حسین(ع) و فرمانده نیروی انتظامی در استان سیستان و بلوچستان در کارنامه وی دیده می‌شود.

پایان‌نامه دکتری سردار شعبانی که از دانشگاه امام حسین سپاه دریافت کرد، تحت عنوان «بن‌بست در استراتژی، شکست در تاکتیک» زیر نظر سرلشکر باقری رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران انجام شد.

او در نقل قولی درباره ویژگی‌های سردار سلیمانی گفته بود که یک ژنرال سوری خطاب به حاج قاسم گفت که دکمه روی لباس شما از تمام درجه‌های ما بیشتر ارزش دارد.

  • حسن مجیدیان

آقا معلم...

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۳۸ ب.ظ

  • حسن مجیدیان

قاسم و عمار

يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۴۹ ق.ظ
  • حسن مجیدیان

کوتاه نوشته های تربیتی 7

يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۴۶ ق.ظ

124 هزار پیامبر آمدند و شهادت دادند که تربیت انسان سخت است سخت. برخی از انبیا صدها سال زحمت کشیدند و تبلیغ کردند و بعضا هم عده ی کمی را به راه آوردند. کار تربیتی زمان بر است. وقت می برد. با یک اردو و یک حلقه مدتی هیات آمدن، دانش آموز انسان کامل نمی شود! توقع خودتان را منطقی و متعادل کنید. باید صبور باشی جانم! تربیت به قول اهل فن، تدریجی الحصول است. از اصول مهم حاکم بر تربیت اصل تدریج و استمرار است. یک دانه و یک بذر، یک شبه درخت و ثمر نمی شود. باید پایش صبر کنی و لوازم رشدش را مهیا کنی.

  • حسن مجیدیان

حاج قاسم

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۴۶ ق.ظ

  • حسن مجیدیان

لا عیش بعد هولاء...

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۴۱ ب.ظ

 

باور ندارم که برای حاج قاسم پست شهادت میذارم.هنوز تو بهت و شوک هستم.هنوز زبونم نمی چرخه بگم شهید سلیمانی..

لالم از حرف زدن. 

غم فراق تو در باورم نمیگنجد...

  • حسن مجیدیان

ای خوش انصاف ها...

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۵۳ ب.ظ

ای شهدا! برخیزید.گویی این جاهمه چیز تمام شده است.

انگارنسل جهاد دیدۀ دیروز به خط پایان رسیده است.می ترسم اگرسراغمان نیایید وکلامی وحرفی برزبان نیاورید ماهم کم کم باورمان شودکه همه چیز تمام شده است.

باورمان می شودکه دیگر ردپایی ازشما پیش رویمان نیست وبایدبادنیای مدرن پیش رفت وپرستیژ داشت وبامحاسن آنکارد وقیافه ای اداری همه چیزمان مثل آدم شود.

اگرشما حرفی نزنید.باورمان خواهدشد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر رانوشید وهمگی گفتیم:«الحمدالله،جنگ خانمانسوز تمام شد.»


ای شهدا! که جوانمردی فقط درذائقه شمابود بیایید ولحظاتی ازخلوت بهشت فارغ شوید وزخم ترکش هارافراموش کنید وازما دلجویی کنید.بعد ازشما ، لباس خاکیمان رااز تن درآوردند.اجازه نداریم مثل آن روزها بگوییم:«التماس دعا» به ما می اموزند که چگونه بخوانیم وبنویسیم!

ای شهدا! آن چه دنیای بی شما وبی امام رابرای ماقابل تحمل کرده است،وجود «خامنه ای» عزیز است.

ای خوش انصاف ها! این جا دیگر بلدوزرهای جهادگران بی سنگر که خاکریزهای صداقت ودرستی رابنا می کردند، خاموش شده است.این جا خیانت به رفیق قاموس فرصت طلبان ورسیدن به جاه ومقام به بهای خاموشی عزت نفس است.

ای شهدا!این جا دیگر ازعروج خبری نیست وهمه درفناشدن دست وپا می زنند.دستهای ناپاک به هم گره خورده تابرنسل جوان امروزی روح بی اعتقادی ودنیازدگی راجریان دهد.دنیای غذب ،کوبۀ هوس رابردلها می کوبد ودراین روزگار مردم پرفتنه ای هستندکه بازبان دین ،مراد دنیا ومسند وبقاء برقدرت خویش رامی طلبند وازتکه تکه شدن پیکرها نردبان صعود می سازند.اگردربرابر مظالمشان کلام حقی بگویی،درمسلخ گاه هوس وهوس هایشان قربانی می شوی.

آری،این جا بازار هزار رنگ بی مهری هاست .ساکنین این جا به جرم بی وفایی محکومند برای همین است که دلمان تنگ شما ست .دیگر یاد شما از چندشب خاطره ،فراتر نمی رود.بسیجی بودن،به همان چندقطره چکان فلج اطفال،خلاصه شده است.گریه وحسرت درفراغ شما ،به جهالت وحواس پرتی یاد می شود.

ای شهدا!به داد مابرسید . این جا ماندن سخت است.قنوت نمازمان رابادلتنگی شما می بندیم ودرسجده بی تاب فرا شماهستیم ودررکوع خمیدگی قامتمان نشان دوری ازشهادت است.این سکوت غربت ،دردناک ترین دردی است که تاب وتحمل رااز وجودمان زدوده است .ماهرگز به چنین صلح سبزی فکر نمی کردیم وتنهاجولانگاه مان میدان های سرخ اندیشه مان بود واینک باز مانده ترینیم. زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به مرگ است ودراین انتظار بی تابیم وبرای وصل به شما لحظه شماریم .اگر چنین نباشیم باید آن قدر بی تفاوت نباشیم باید آن قدر بی تفاوت شویم که همۀ باورهامان رافراموش کنیم تا ما نیز مثل دیگران به نوایی برسیم وازمسیر تملق وچاپلوسی، خادمین درگاه مصلحت اندیشان شویم.

ای شهدا! مادرروزگار فقرمحبت نگاه مان لبریز ازیاد والتماس به شماست.اگرخوب گوش کنید ،خواهید شنید که دل شکسته مابهترین آوازی است که درفراغتان شب وروز می نوازد.پس ازشما ،تحمل این روزگار سخت است.صبرمان، بهانه ای است که مارابه سکوت مرگ آوری دعوت می کند.کامیابی های دنیا،مقدمۀ فراموشی ازذکرخداست وپایانش بالبخند شیطان مأنوس است.

ای شهدا! صبر مابرای شماست هرچند به فنا وفراموشی جان ماباشد.یادتان نرود درهنگامۀ خلوت وجلوت ، دستی بردلهای رنجور ما برآورید.

خداحافظ ای شهدا ، ای گلبرگ های خونین شلمچه ، ای لبهای سوختۀ فکه ، ای گلوله های تشنه ، ای تشنگان فرات شهادت ،شمارفتید وما ماندیم وراه ناتمام……

الاحقرمحمد عبدی(فرازی از دلنوشته شهید عبدی)

  • حسن مجیدیان

عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۵۶ ق.ظ

اامروز 10 دی شدم 37 ساله.عمر بی حاصل و کسالت باری که تنها نقطه ی روشنش شاید همین کسوت مربی گری و معلمی و بودن در میان بچه های خوب مسجدی و هیاتی باشه. افسوس که قدر همین رو هم خوب نمیدونم.

عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی

ای پسر جام می ام ده که به پیری برسی

چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند

شاهبازان طریقت به مقام مگسی...

  • حسن مجیدیان
حمید حسام در مراسم رونمایی از کتاب جدید خود گفت: سردار همدانی نام خانوادگی فرزندان خود را تغییر داده بود و تا روز شهادت ایشان، همکاران فرزندش نمی‌دانستند او فرزند شهید همدانی است.

چرا شهید همدانی نام‌خانوادگی فرزندانش را تغییر داد؟

به گزارش جهان نیوز، نشست بررسی ساختار و تدوین کتب خاطرات شهدای مدافع‌ حرم با محوریت کتاب «خداحافظ سالار» و مراسم رونمایی از کتـاب «هفتاد و دومین غواص» جدیدترین اثر حمید حسام با حضور این‌نویسنده و جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات انقلاب و دفاع مقدس، عصر دیروز یکشنبه ۸ دی در کتابفروشی به‌نشر در شهر مشهد برگزار شد.

در ابتدا محمد خسروی راد دبیر این‌نشست، با ذکر تاریخچه ای از فعالیت‌های حمید حسام در حوزه ادبیات دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم گفت: حمید حسام کارشناس ادبیات فارسی دانشگاه تهران، حضور فعالی در هشت سال دفاع مقدس داشته و از معاونت ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس تا تالیف ۱۴ عنوان کتاب در حوزه ادبیات دفاع مقدس همچون «وقتی مهتاب گم شد»، «فقط غلام حسین باش»، «غواص ها بوی نعنا می دهند»و ... این جانباز دفاع مقدس را به شخصیتی تبدیل کرده که در حوزه نویسندگی و ورود به تاریخ شفاهی ادبیات دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و حوزه مدیریت فرهنگی عملکرد شاخصی داشته باشد.

وی افزود: پرداخت به تاریخ شفاهی دفاع مقدس به‌طور جدی پس از پایان جنگ از حدود سال ۶۸ آغاز شد. نگاه اولیه بر مبنای ثبت آثار بود که این خاطرات از میان نرود، بنابراین در آن‌زمان بخشی از قصه‌نویسان کشور به این سمت رفتند و تاریخ را با جذابیت‌های عناصر داستانی درآمیختند و از این محصول کاری را تولید کردند که برای مخاطب عام جذاب باشد. به‌همین‌دلیل از همان‌ابتدا در مرکزیت این ایده دو گروه شدند، عده‌ای که برای جذاب شدن اثر به دخل و تصرف در آن می‌پرداختند و متهم بودند بخشی از تاریخ را دست‌کاری می‌کنند و عده‌ای که دنبال تاریخ صرف بودند تا اینکه سال‌ها گذشت و ما با نوع دیگری از ادبیات شفاهی دفاع مقدس بر مبنای خاطره‌نویسی که به دست مخاطب عام برسد و پرتیراژ شود، مواجه شدیم که نه داستان بود و نه خاطره و یا تاریخ صرف و ثبت وقایع، بلکه برگرفته از واقعیت و ماجرای مستند با استفاده از عناصر داستانی و بر مبنای توانمندی‌های قصه‌نویس نگارش می‌شد و در همین زمان کتاب‌های پرفروشی تولید شدند، «خداحافظ سالار» نیز از همان‌دسته توانمندی‌های یک‌نویسنده برای جذاب‌شدن اثر است اگرچه مبنای آن مستند است.

«خداحافظ سالار»؛ بسامد اربعینی زندگی سردار شهید همدانی با نگاهی زینبی
در ادامه این‌نشست، حمید حسام گفت: پیوند بین داستان نه به معنای محض و خاطره شفاهی نه به معنای تاریخ خشک است، بلکه پیوند بین این دو، در واقع دو تراز برای آن اقامه می‌شود. بنابراین از این جهت نویسنده خود را در معرضی قرار می‌دهد که برای این دو نحله و این دو نظر باید آمادگی داشته باشد. کسانی‌که از سمت داستان به حوزه تاریخ وارد می‌شوند ترجیح می‌دهند از عناصر زیبایی‌شناسی که در ماهیت و روایت نهفته نگذرند، از این جهت باید ساعت‌ها مصاحبه‌ها را خواند و در ذهن مرور کرد مثلا باید دید تعلیق در این متن کجاست و اگر ندارد آیا من اجازه دارم در آن تعلیق ایجاد کنم؛ نه اصلا، لذا این کار راحتی نیست و نویسنده هم باید فکت‌های تاریخی خیلی دقیق ارائه کند و مانند محقق نکته‌سنج حقیقت‌یاب واقعیت‌های تاریخ شفاهی را پیدا کرده باشم از این جهت اعتقاد دارم یک مدون باید قبل از آن، یک محقق باشد و از بین گفته‌های متفاوت، گاه متعارض و متقابل، حقیقت را پیدا کند. اما در بخش داستانی از عناصری استفاده کند که صدای راوی شنیده شود نه قلم نویسنده، بنابراین این‌کار به نظرم نقطه خاص و شمشیر دو لبه است. وقتی دوره ۴۰ ساله زندگی سردار شهید همدانی را نقل می‌کنیم، یک عدد در ذهن منِ محقق می‌آید و این ۴۰، یک اربعین است که این را من نساخته‌ام بلکه حقیقت زندگی ایشان است، آشنایی من با قصه زندگی این شهید والامقام نه بر مبنای۳۰ ساعت مصاحبه بلکه حاصل ۳۶ سال مصاحبت با این شهید است که این بسامد زندگی ایشان یک نگاه پیام رسانی و نگاهی زینبی است.

وی با بیان این‌که سردار همدانی در اوج گمنامی می‌زیسته، افزود: من در تلاش بودم از رهگذر داده ها و راویان این نکات را پیدا کنم و در زنجیره تدوین قرار دهم و عملا یک بسامد اربعینی در قصه زندگی‌ ایشان در می آید. هنر کسی که تاریخ شفاهی کار می کند این است تا تلاش کند از ذات روایت، قصه پیدا کند. کار به زمان زیادی احتیاج دارد زیرا سوژه در یک لوکیشن خاص و محدود انتخاب می شود اما نویسنده دو خط موازی باید داشته باشد؛ یک خط برای زندگی همسر در پشت جبهه از دفاع مقدس تا سوریه اتفاق می افتد و یک خط برای قهرمان قصه یعنی سردار شهید همدانی است و این ها باید در روایت همسر دوخته شود زیرا خاطرات شفاهی اول شخص کار می کنیم و اگر می خواهیم مخاطب دچار انقطاع زمانی نشود، باید همراه با تفکر، تحقیق و ارتباط و آشنایی باشد.

نویسنده کتاب «غواص ها بوی نعنا می‌دهند» در ادامه گفت: تلاش کردم در این اثر به خیلی از سوالات پاسخ داده شود اما به شکل غیر مستقیم و در حدی که امکان‌پذیر بود. من با سردار همدانی زندگی کردم و ایشان اعتقاد داشت باید ناگفته ها بیان شود و بهترین کار این بود که این شخصیت را از زبان همسرش بشناسیم لذا بخشی از این اثر گزارش است که برای بیان اطلاعات به مخاطب داده شده است و باید گفته می‌شد.

سردار همدانی نام خانوادگی فرزندانش را تغییر داده بود
حسام در بخشی از سخنانش گفت: سردار همدانی نام خانوادگی فرزندان خود را تغییر داده بود و تا روز شهادت ایشان، همکاران فرزندش نمی‌دانستند او فرزند شهید همدانی است. این شهید بزرگوار معتقد بود که هیچ کس در جامعه نباید بداند که شما فرزند من هستید تا به خاطر من برای شما تبعیض قائل شود، لذا برخی روایت هایی که در «خداحافظ سالار» بیان شده نباید حمل بر تفاوت و تمایز باشد. سعی کردم از لحن تکراری استفاده نکنم اما بخش هایی همانند رسالت زینبی بودن در صحبت های همسر شهید است و من مقید و ملزم هستم این واژه ها را به کار ببرم چون پیام بزرگی دارد. بحث دیگر تاریخ و اطلاعات است؛ سردار همدانی میان مسلحین و داعش تمایز قائل بودند، درست مانند افرادی که در شرایط امروز منتقد و معترض هستند اما برانداز نیستند آنجا هم عده ای که ناراحت بودند مسلح شده بودند لذا بسیار دقت شده بود داده‌های دقیق تاریخی ارائه شود و مرزبندی بر اساس واقعیت های موجود در سوریه بیان شده بود.
  • حسن مجیدیان

درباره ی کتاب طایر قدسی

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ق.ظ

حتی در همین زمانه شلوغ با این همه درد و اتفاق، باز هم کتاب راهی به سوی آرامش و آرامش و تمرکزی است برای یافتن راه. کتاب را نباید از دست داد و کتاب شهدا را باید سر دست گرفت و بسان چراغی جلوی پا گرفت تا لغزشگاه‌ها و دره‌ها، آدم را به کام خودش نکشاند. مرد راه بی نیاز از این ستاره‌های ره‌نما نیست.

شهدای عزیز مدافع حرم، در قفای شهدای انقلاب و جنگ، راهی شدند و راه یافتند و حالا خورشیدوار، به مشتاقان مسیر راه وصال نشان می‌دهند. کتاب احوالات آن‌ها که در این سال‌ها رونق و آوازه یافته است، از برکات و نعماتی است که در زمانه ما پیدا شده است. قدر این آثار را باید دانست و از دست ندادشان. چه خوب که تک تک اینها را بشناسیم و به هم معرفی کنیم و از تبلیغ آن دریغ نورزیم.

کتاب سیزدهم از سری کتابهای مدافعان حرم انتشارات روایت فتح به شهید عزیز، «امین کریمی» اختصاص یافته است. کتابی به قلم خانم «مریم عرفانیان» و با عنوان «طائر قدسی». ایشان قبل از این کتاب، برای شهید «حسن قاسمی دانا»، کتاب «سروها ایستاده می‌مانند» را نوشته‌اند. کتاب «امین»، از زبان پدر و مادر عزیزش، خواهر و همسر گرامی‌اش و تنی چند از رفقای او، روایت شده است. عموم روایت‌ها خوب و قابل ملاحظه است.

 از روحیات شهید «امین کریمی» و کودکی و نوجوانی او و جسارت‌ها و ریسک‌هایش، مطالب جالبی نقل شده است. روحیه و علاقه امین به مسائل فنی او را تا آنجا پیش می‌برد که به جمع نیروهای زبده تخریب می‌پیوندد و ابتکارات او در نبرد سوریه خیلی راه گشای نیروهای مقاومت می‌شود. از فرازهای جالب کتاب، ماموریت‌های «امین» در بسیج و نحوه برخورد او با موارد و منکرات بوده است. این خودش الگوی جالبی برای مامورین و مرتبطین این حیطه است؛ نگاه انسانی و فرهنگی او بسیار راهگشا و راهبردی بوده است.

اگر کتاب «طائر قدسی» را خوب بخوانید، می‌بینید که «امین» زود بزرگ شده است و پا به عالم مردانگی گذاشته است. این را از رفتار و روحیه او در مواجهه با مریضی خواهرش و بعدها بیماری مادرش، خواهید فهمید. لطف کتاب بیش تر از این حرف‌هاست و خوب است که محروم از الطاف این شهید عزیز نباشیم و شرح احوالاتش را بخوانیم.

 

  • حسن مجیدیان