حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۴۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

کتاب عمار حلب را بخوانید...

دوشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۴۲ ق.ظ

بسم الله

عمار حلب» را محمدعلی جعفری درآورده است. ظاهرا خودش هم با شهید آشنا و رفیق بوده است. موسسه روایت فتح از سری کتاب‌های مدافعان حرم، هفتمی را به شهید محمدحسین محمدخانی اختصاص داده است. روایت‌هایی زنده، جدید، مستند، خواندنی و عموما مربوط به همین سال‌های نزدیک و متأخر. جعفری جوری روایت‌ها را کنار هم چیده و به اصطلاح لولاهای خوبی بین گفتارهای کتاب کار گذاشته که پیوند و ارتباط خوبی بین فصل‌های کتاب به وجود آمده است.

راستش را بخواهید خودم این شهید عزیز و پر جنب و جوش را یک بار در هتل روتانای دمشق در پاییز ۹۲ دیده‌ام. همان‌جا متوجه حرارت و نشاطش شدم. بحثی با هم داشتیم پیرامون اینکه چطور انقدر عربی را خوب صحبت می‌کند و با چه روشی یاد گرفته و… بعد از اینکه شهید شد و نام و آوازه‌ای پیدا کرد یقین کردم که همنشین آن شب ما همین جناب عما رحلب بوده.

کتاب از این جهت ارزش خواندن و توصیه کردن دارد که خوب و صمیمی و راستکی نوشته شده است. دغدغه خود من همیشه این بوده که روایت‌های ما از شهدا ، قابل دسترس باشد. جنبه ماورایی و آسمانی و اسطوره‌ای دادن به شهدا اگرچه درست است _چه اینکه این‌ها حقیقتا با آسمان ارتباط گرفته بودند و سیم‌شان وصل بود_ اما معمولا خواننده با احساس فاصله عمیق و بعید خودش از شهدا، نمی‌تواند آن چنان که باید با این عزیزان ارتباط بگیرد و رفاقت برقرار کند و الگو بپذیرد. مخاطب وقتی کتاب شهدا را می‌خواند، چه خوب که وقتی کتاب را بست با خود نگوید که ای بابا من کجا و شهدا کجا؟ عمرا بشود مثل این‌ها شد! اما اگر احساس کرد که این راه رفتنی پیش پای او هم باز است و مسیری را که این شهید رفته او هم اگر بخواهد و همت کند، می‌تواند انتخاب کند و برود و برسد و… آن وقت کتاب‌های مربوط به شهدا خیلی پرخواننده‌تر و پر مشتری‌تر خواهد بود.

کتاب شهید محمدحسین محمدخانی از همین قسم دوم است. باورپذیر است. خودمانی است. در دسترس است. الگو گرفتنی است. شهید این کتاب قدسی و دور از ما نیست. از قضا اشتباهاتی هم دارد. دیوانگی‌های بامزه‌ای دارد. کتاب را که بخوانید، جاهایی از خنده روده‌بر می‌شوید. از بس این پسر بامزه و پیاده بوده. از بس خودش بوده!

همین محمدحسین خان، در دانشگاه آزاد یزد، آنقدر با رفقایش در تکاپو و فعالیت و درگیری بوده‌اند که دیگران به بسیج آنجا «لیان شامپو» می‌گفته‌اند! بس که در کارشان جدی بوده‌اند و بر سر مسایلی که فکر می‌کرده‌اند درست است‌، می‌ماندند و پافشاری می‌کردند کارشان می‌رسد به آنجا که روزی با اینکه ۳۰ نفر بوده‌اند کتک مفصلی از حدود دویست دانشجو می‌خورند و کم هم نمی‌آورند و از رو هم نمی‌روند… آن هم سر مسأله کشف حجاب در دانشگاه !

  • حسن مجیدیان

هفده...نوجوانی که دلش جنگ می خواست!

يكشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۹ ب.ظ

چند شب پیش از این، مستند «هفده» از شبکه افق سیما پخش شد. جدیدترین اثر «محمد حاجی مقصودی» که قبلا «روی خط آتش» او را خیلی‌ها دیده و پسندیده بودند.

مستند «هفده» در باره شهید «حسن الکریدی» نوجوان ۱۷ ساله‌ای است که در سوریه به شهادت رسید. او از رزمندگان جنبش مقاومت «نجباء» عراق بوده که برای دفاع از حریم اهل بیت (علیهم السلام) در ۱۷ سالگی و در نهایت نوباوگی و نوجوانی جانش را هدیه داده است.

مستند ۱۷ دقیقه ای «هفده» با تصاویری از بازی نوجوانان در زمین فوتبال آغاز می شود. بچه‌ها غرق بازی هستند. چه در داخل مستطیل سبز و چه در کلوپ‌های پرهیجان بازی‌های رایانه‌ای. این تصاویر پیامش روشن است و آن اینکه ۱۷ ساله جماعت، کاری جز بازی ندارد. این‌ها دلشان بازی می‌خواهد و افق فهم و ادراکشان، نسبتی با معرکه نبرد و درگیری‌های بزرگ ندارد.

موسیقی مستند از نقاط قوت کار است که خوب روی کار نشسته است. تصاویر کیفیت خوبی دارند. داده‌ها و اطلاعات مستند روی هم رفته، آشنایی نسبی از شهید به دست ما می‌دهد. منابع مستند و روایت‌ها قابل قبول و دست اول هستند. روایان مستند، همرزمان شهید و پدر و مادر او هستند. بازسازی صحنه‌های مفقود شده از حضور «حسن» در جبهه هم، خوب از آب درآمده و به فهم موقعیت رزم و نحوه حضور او در صحنه نبرد کمک می‌کند.«حسن الکریدی» دقیقا در همان زمانی که عراق درگیر جنگ با داعش و گروه‌های تکفیری است، به سوریه می‌رود. برای او دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) از خاک عراق مهم‌تر است. او معتقد بود که عراق به اندازه کافی نیروی رزم دارد اما جبهه سوریه نیاز به رزمنده و مدافع دارد.

پدر او در این مستند برای ما روایت می‌کند که حسن در ۱۴ سالگی و قبل از بلوغ در منطقه حلب برای رزم و جهاد و مبارزه حضور داشته است. این پدر خود کم از شهیدش نیست. پدری که خودش برای پسر اسلحه می‌خرد و او را به مقر «نجباء» می‌برد تا پسرش مرد جنگ شود. تک پسری که در زندگی از لحاظ مادی چیزی کم ندارد و حتی خودرویش هنوز داخل حیاط خانه است!

نقطه قوت فیلم، حضور مادر حسن، عاشقانه‌های او، اشک‌های او و گفتگوی‌های او با «حسن» است. باید مستند را دید تا فهمید مادرشهید بودن یعنی چه.

مستند «هفده» با همه محسنات و زیبایی‌ها، به دلیل زمان کم مستند، بسیاری از مطالب را نتوانسته پردازش و منتقل کند. طبیعی است که در فرصت کم ۱۷ دقیقه‌ای، دست مستندساز برای روایت و شخصیت پردازی محدود و بسته است. این کار البته از مدت‌ها پیش ساخته شده بود و گذشت زمان و فاصله ایجاد شده در رساندن تصاویر تکمیلی و تازه، در تدوین و جمع بندی کار اثر خود را گذاشته است. با این حال در مجموعه کارهای بسیاری که برای جریان مقاومت تولید شده است این اثر هم، مطلوب،دیدنی و قابل اعتناست.

  • حسن مجیدیان

اول بسم الله

يكشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۱۶ ب.ظ

بسم الله

سلام به روی ماه هر عزیزی که صفحه ی منو دنبال میکنه. من اگر چه هنری در نوشتن ندارم، اما نوشتن رو دوست دارم. گاهی چیزکی مینویسم که امیدوارم حال شما رو خوب کنه... همین.

الهی در مسیر خویشتن از رهسپاران کن مرا....

  • حسن مجیدیان