حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه» ثبت شده است

شبحی روی پشت بام

دوشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۵۷ ق.ظ

 

می دانستم که کتاب برای نوجوانان است؛ اما موضوعش جالب بود. داستان هایی از زمانِ کشفِ حجابِ رضاخانی که در قالب چند داستان کوتاهِ خواندنی ارائه شده است. کتاب؛ بسیار برای دختران نوجوان مناسب است و حتما در جان و دل بچه ها و اُنس آنها با حجاب و حیا موثر است. کتاب را انتشارات بِه نشر چاپ کرده است و حجمش هم زیاد نیست.

  • حسن مجیدیان

کتاب کابوس خانه

شنبه, ۱ مهر ۱۴۰۲، ۰۷:۴۶ ق.ظ

این کتاب را ۱۳ خرداد امسال گرفتم و ۳۰ شهریور تمامش کردم. در طول این سه ماه و خرده ای ، کم کم بالغ بر ۴۰۰ صفحه را خواندم. دوباره به دوستان خوبم عرض میکنم که در حال و هوای شلوغ و پُرمشغله ی ما با همین مطالعات روزانه ی کوتاه و حتی ده دقیقه ای و حتی در متروسواری و...می شود کلی کتاب خواند. رهبر انقلاب جایی گفته اند که کتاب "الاغانی ابوالفرج اصفهانی" که سنگین و ۷ جلدی هست را در ایام تردد از مشهد به تهران داخل قطار خوانده اند. آن هم در اوج مبارزات و شلوغی آن روزهای انقلاب. بهرحال این روش برای مطالعه راهگشاست. حتی می‌توان چند کتاب را همین طور باهم جلو برد. #کابوس_خانه مجموعه ای از داستان‌های کوتاه و خواندنی از آقای #داوود_غفارزادگان است از انتشارات کتاب نیستان. خوبی چنین کتاب هایی این است که هر داستانش را می‌توان مثلا در ۱۰ دقیقه خواند. داستان‌های جالبی در این کتاب وجود دارد که البته همه فهم نیست. بعلت شیوه ی داستان گویی و تعلیق و رمز و رموزی که در برخی داستان ها هست، شاید این کتاب را همه نپسندند. اما داستان آخرش به نام " فال خون" خیلی خواندنی و معنادار است.

  • حسن مجیدیان

کتاب آدم شویی

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۳۷ ق.ظ

 

 

 

این کتابچه ی کوچک از انتشارات کتاب نیستان بسیار خواندنی بود. در همین متروسواری ها روزانه خواندمش. کتاب راجع به جانبازان شیمیایی، رنج کشنده و بی پایان جسم و روح آنها، فشار بر خانواده و حتی فروپاشی بعضی خانواده ها، فرصت طلبی عافیت طلب ها، بی توجهی مسندنشین ها به درد بچه رزمنده ها، اشاره به داستان کانال کمیل و شهادت غریبانه ی شهدا و.... اشارات و داستان های کوتاهی مثلِ فریاد سخت خیّنی ها، باور بفرمایید من قاتل پسرتان نیستم، سهم من از جنگ، فرمانده خط مقدم، آدم شویی و... را دارد. یک نگاه متفاوت و جسورانه به جنگ و عوارض بعد از آن. به خاطر برخی بی پروایی ها و اشاره به مشکلات خانواده ی جانبازان و حجمِ دردهای کتاب، مناسب برای بزرگسالان است. به نظرم از بهترین مجموعه ی داستان ها راجع به جنگ است.

  • حسن مجیدیان

تئوریِ سوسک

شنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۵۷ ق.ظ

تئوریِ سوسک 

 این داستان  منسوب به ساندار پیچای است.
ساندار پیچای یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است که  آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی شرکت گوگل انتخاب شد.
این داستان را ساندار در سخنرانی خود در گوگل بیان کرده است.... 

"تئوری سوسک در توسعه شخصی" 


در رستورانی، یک "سوسک"
ناگهان از جایی پر میزند و بر روی
یک خانم می نشیند.
آن خانم از روی ترس شروع به فریاد میکند.
وحشت زده بلند میشود و سعی ‌میکند
با پریدن و تکان دادن دست هایش،
"سوسک" را از خود دور کند.
واکنش او مُسری بوده و افراد دیگری هم
که سر همان میز بودند وحشت زده میشوند.
بالاخره آن خانم موفق می شود، سوسک را از خود دور کند.
"سوسک" پر میزند و روی خانم دیگری
نزدیکی او می نشیند.
این بار نوبت او و افراد نزدیکش میشود
که همان حرکت ها را تکرار کنند !
"پیشخدمت" به سمت آنها می‌دود تا
کمک کند.
در اثر واکنش های خانم دوم، این بار
"سوسک" پر میزند و روی"پیشخدمت"
می نشیند.
پیشخدمت محکم می ایستد و به
رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه
میکند.
 در زمانی مطمئن 
"سوسک"
را با انگشتانش میگیرد و به خارج
رستوران پرت میکند ...

در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه
میکردم، شاهد این جریانات بودم و
ذهنم درگیر این موضوع شد.
آیا "سوسک" باعث این رفتارِ
"هیستریک" شده بود؟
اگر اینطور بود، چرا "پیشخدمت" دچار
این رفتار نشد؟
چرا او تقریباً به شکل ایده آلی این
مسئله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی
ایجاد کند؟
این "سوسک" نبود که باعث این
ناآرامی و ناراحتی خانم ها شده بود،
بلکه عدم توانایی افراد در برخورد
با "سوسک" موجب ناراحتیشان
شده بود.
من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من میشود، 
بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت میکند.

این ترافیک بزرگراه نیست که من
را ناراحت میکند، این ناتوانی من دربرخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم میشود.

من فهمیدم در زندگی نباید " واکنش" نشان داد،
 بلکه باید "پاسخ" داد !

           آن خانم‌ها
         به اتفاق رخ داده                                                                                          *             "واکنش"
             نشان دادند، 

             در حالیکه 
          "پیشخدمت"،
          "پاسخ" داد.

”واکنش" ها همیشه غریزی هستند
در حالی‌که "پاسخ" ها همراه با تفکرند!

«این مفهوم مهمی در فهم زندگیست،...»

آدمی که خوشحال است، به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است؛

او به این خاطر خوشحال است که:
 “دیدگاهش” و پاسخش
          نسبت به مسائل 
       درست است....!!

  • حسن مجیدیان