حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسول خوب خدا روحی فداه» ثبت شده است

در انتظار رسول

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۱۵ ب.ظ

خدایا! در میان این همه دیوار

برای این همه زندانیِ بی دست و پا

آیا دری داری؟

به غیر از انتحارِ تلخ و تدریجی

خدایا!

هیچ آیا راه حلِ بهتری داری؟

رسول دیگری آیا

خدایا؟

با کتاب دیگری داری؟

خدایا زودتر بفرست

اگر پیغمبری داری...

 

مرتضی امیری اسفندقه

  • حسن مجیدیان

محمد ص برگزیده ی خدا

يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۲۲ ق.ظ

 

 

اگر می‌خواهید خودتان یا نوجوانان یک مجموعه مغتنم، مختصر و مستند راجع به حضرت رسول روحی فداه بخوانید و بخوانند ؛ مجموعه ای که مرحوم استاد رضا بابایی جمع کرده، مجموعه ی بسیار خوبی است. این کتاب فقط به فرازهای مهم زندگی پیامبر پرداخته و علاوه بر ذکر محورهای اصلی ، به ذکر اصحاب حضرت، همسران و فرزندان پیامبر، توصیف سیمای حضرت و ذکر چهل روایت از ایشان پرداخته است.

  • حسن مجیدیان

رمان بلند پیامبر

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۳، ۱۱:۲۲ ق.ظ

 

همه ی دوستان خوبم را، رفقای کم سن و سال تر را دعوت میکنم که در زندگی خود و مطالعات شان، حتما جایی برای حضرت رسول خدا باز کنند. این منِ کمترین که عمرِ بیحاصلم از چهل رد شده، تازه رو آورده ام به اینکه راجع به ایشان بدانم و بخوانم. کاش در بیست سالگی و یا از همان روزهای اول که کتاب خواندن را بصورت جدی آغاز کردم، متوجه این نکته می بودم. آدم باید بعضی معارف را زودتر فهم کند. در میانسالی طبع و قلب آدم سنگ وار است و فراگرفتن سخت. شما زودتر رو کنید به آن سرورِ عزیز. کی بهتر از ایشان؟ که مولا علی عبدِ او بود... رمان بلند پیامبر را که آقای نقی سلیمانی نوشته است، اتفاقا برای رده ی سنی نوجوان نوشته شده است. شیرین، خواندنی، با جزئیات جالب و توصیفات هنرمندانه، آیینه ای از طهارت و بزرگی و بی همتایی رسول،ترسیم نقش شیرخدا و رسول علی علیه السلام و جناب ابوطالب و خدیجه ی کبری و خانم صدیقه ی طاهره سلام الله علیهم اجمعین در یاری حضرت و... خیلی کتاب خوبی است. انتشارات بِه نشر چاپش کرده است و دوست دارم که به دست شما هم برسد ان شاالله.

  • حسن مجیدیان

کتاب محمد

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۵۹ ب.ظ

شب ها با این کتابِ شیرین مأنوس بودم. گزارشی از حیات جاویدان و شگفت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از زبان یک محقق غربی و بر پایه ی منابع قدیمیِ اهل سنت. روایاتی واقعا خواندنی و جزئیاتی جالب از گفتار و رفتار پیامبر عزیز و ذکر نام افرادی که از زندگی آنان در کنار پیامبر، کمتر خبری داریم. گر چه کتاب خیلی خواندنی و جالب است؛ اما وقتی پایه ی روایت، منابع اهل سنت باشد؛ طبیعی که آن آقایان اولی و دومی و سومی و دخترانشان، حجم قابل توجهی از کتاب را پُر می‌کنند و می‌شوند محبوبِ رسول. اما شگفتا که نامی کمرنگ از امیرالمومنین علی و صدیقه ی طاهره سلام الله علیهما را در کتاب می‌بینیم. شگفتا که از صفحات درخشان عملکرد علی و از محبوبیت و جایگاه بی بدیل فاطمه در این کتاب خبری نیست. تو گویی اصلا علی بن ابیطالبی در تاریخ اسلام نداشته ایم! و شگفتا که پیامبر، اولی را چقدر دوست داشته و ستایش ش میکرده و برای دخترِ کم سن و سال اما زبان دارِ او دلش غنج می‌رفته!! بابا عجب پیامبری داشتیم و خبر نداشتیم! چقدر مظلوم بوده مولا.چقدر غریب بوده فاطمه. اما بهرحال مطالب مربوط به سیره و اخلاق و غزوات و تدبیرهای پیامبر،عموما خواندنی و تامل کردنی است و خواندنش شیرین است و قلم هم قوی و داستانی. اگر دوست داشتید راجع به سیره پیامبر اسلام، از منابع اهل سنت، اطلاعات کسب کنید، این کتاب گزینه ی مناسبی است. اما اگر دلِ خوشی از آن منابع ندارید، خب نخوانیدش. چون حال تان خوب نمی‌شود.

  • حسن مجیدیان

کتاب حنانه شو

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۷ ق.ظ

 

این همه کتاب میخوانیم که مثلا فضل و ادب و سوادی پیدا کنیم؛ اما هیچ کتابی به پایه ی کتاب هایی که از اهل‌ بیت علیهم السلام یا در رابطه با آنها باشد، نیست. خاصه اینکه به زبان هنر باشد،در بستر ادبیات و کلمات خوشایند باشد. کتاب حنانه شو را توصیه میکنم به نوجوان ها بدهید تا بخوانند. شک ندارم محبت و علاقه ی هر کسی به حضرت رسول اکرم ص دوچندان می‌شود. کتاب را انتشارات مسجد جمکران چاپ کرده و قیمتی هم ندارد. کم حجم است و یک ساعته خوانده می‌شود. اما داستان کتاب جالب و نو است. روایت هایی از زبان اشیاء راجع به پیامبر. از زبان درختی در کوچه. ماه در آسمان. سنگریزه های داخل حیاط. از زبان بتی کنار کعبه. از زبان کوهی در اطراف مکه و از زبان نخل خشکیده ای داخل حیاط مسجد که بعدها به ستون حنانه معروف شد. پیامبر به این نخلِ خشکیده تکیه می دادند و برای مردم صحبت می‌کردند. تا اینکه منبری برای حضرت ساختند. روزی که پیامبر برای اولین بار به سمت منبر رفتند، از این ستون خشکیده، ناله ی غم انگیزی از دوری پیامبر برخاست که همه را متعجب کرد. پیامبر مهربان به سمت نخل خشکیده آمد و دستی بر او کشید و فرمود:"آرام باش حنانه". حنانه در این جا به نظرم یعنی کسی که ناله ی غم انگیز سر می‌دهد. آن نخل خشکیده از آن روز شد ستون حنانه که لابد الان هم در مسجدالنبی ص هست. بهرحال کتاب شیرین و جالب است.و من شک ندارم که آن اشیاء در کنار پیامبر، حسابی جان داشتند و شعور. ولی چرا من از فراق و دوری رسول و امام و...حنانه نیستم؟!

  • حسن مجیدیان