حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

کتاب حنانه شو

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۷ ق.ظ

 

این همه کتاب میخوانیم که مثلا فضل و ادب و سوادی پیدا کنیم؛ اما هیچ کتابی به پایه ی کتاب هایی که از اهل‌ بیت علیهم السلام یا در رابطه با آنها باشد، نیست. خاصه اینکه به زبان هنر باشد،در بستر ادبیات و کلمات خوشایند باشد. کتاب حنانه شو را توصیه میکنم به نوجوان ها بدهید تا بخوانند. شک ندارم محبت و علاقه ی هر کسی به حضرت رسول اکرم ص دوچندان می‌شود. کتاب را انتشارات مسجد جمکران چاپ کرده و قیمتی هم ندارد. کم حجم است و یک ساعته خوانده می‌شود. اما داستان کتاب جالب و نو است. روایت هایی از زبان اشیاء راجع به پیامبر. از زبان درختی در کوچه. ماه در آسمان. سنگریزه های داخل حیاط. از زبان بتی کنار کعبه. از زبان کوهی در اطراف مکه و از زبان نخل خشکیده ای داخل حیاط مسجد که بعدها به ستون حنانه معروف شد. پیامبر به این نخلِ خشکیده تکیه می دادند و برای مردم صحبت می‌کردند. تا اینکه منبری برای حضرت ساختند. روزی که پیامبر برای اولین بار به سمت منبر رفتند، از این ستون خشکیده، ناله ی غم انگیزی از دوری پیامبر برخاست که همه را متعجب کرد. پیامبر مهربان به سمت نخل خشکیده آمد و دستی بر او کشید و فرمود:"آرام باش حنانه". حنانه در این جا به نظرم یعنی کسی که ناله ی غم انگیز سر می‌دهد. آن نخل خشکیده از آن روز شد ستون حنانه که لابد الان هم در مسجدالنبی ص هست. بهرحال کتاب شیرین و جالب است.و من شک ندارم که آن اشیاء در کنار پیامبر، حسابی جان داشتند و شعور. ولی چرا من از فراق و دوری رسول و امام و...حنانه نیستم؟!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی