حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید محمد عبدی» ثبت شده است

درباره ی کتاب طایر قدسی

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ق.ظ

حتی در همین زمانه شلوغ با این همه درد و اتفاق، باز هم کتاب راهی به سوی آرامش و آرامش و تمرکزی است برای یافتن راه. کتاب را نباید از دست داد و کتاب شهدا را باید سر دست گرفت و بسان چراغی جلوی پا گرفت تا لغزشگاه‌ها و دره‌ها، آدم را به کام خودش نکشاند. مرد راه بی نیاز از این ستاره‌های ره‌نما نیست.

شهدای عزیز مدافع حرم، در قفای شهدای انقلاب و جنگ، راهی شدند و راه یافتند و حالا خورشیدوار، به مشتاقان مسیر راه وصال نشان می‌دهند. کتاب احوالات آن‌ها که در این سال‌ها رونق و آوازه یافته است، از برکات و نعماتی است که در زمانه ما پیدا شده است. قدر این آثار را باید دانست و از دست ندادشان. چه خوب که تک تک اینها را بشناسیم و به هم معرفی کنیم و از تبلیغ آن دریغ نورزیم.

کتاب سیزدهم از سری کتابهای مدافعان حرم انتشارات روایت فتح به شهید عزیز، «امین کریمی» اختصاص یافته است. کتابی به قلم خانم «مریم عرفانیان» و با عنوان «طائر قدسی». ایشان قبل از این کتاب، برای شهید «حسن قاسمی دانا»، کتاب «سروها ایستاده می‌مانند» را نوشته‌اند. کتاب «امین»، از زبان پدر و مادر عزیزش، خواهر و همسر گرامی‌اش و تنی چند از رفقای او، روایت شده است. عموم روایت‌ها خوب و قابل ملاحظه است.

 از روحیات شهید «امین کریمی» و کودکی و نوجوانی او و جسارت‌ها و ریسک‌هایش، مطالب جالبی نقل شده است. روحیه و علاقه امین به مسائل فنی او را تا آنجا پیش می‌برد که به جمع نیروهای زبده تخریب می‌پیوندد و ابتکارات او در نبرد سوریه خیلی راه گشای نیروهای مقاومت می‌شود. از فرازهای جالب کتاب، ماموریت‌های «امین» در بسیج و نحوه برخورد او با موارد و منکرات بوده است. این خودش الگوی جالبی برای مامورین و مرتبطین این حیطه است؛ نگاه انسانی و فرهنگی او بسیار راهگشا و راهبردی بوده است.

اگر کتاب «طائر قدسی» را خوب بخوانید، می‌بینید که «امین» زود بزرگ شده است و پا به عالم مردانگی گذاشته است. این را از رفتار و روحیه او در مواجهه با مریضی خواهرش و بعدها بیماری مادرش، خواهید فهمید. لطف کتاب بیش تر از این حرف‌هاست و خوب است که محروم از الطاف این شهید عزیز نباشیم و شرح احوالاتش را بخوانیم.

 

  • حسن مجیدیان

بالاتر از اصحاب پیامبر...

يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۱۱ ق.ظ

چه کسانی از اصحاب پیامبر(ص) بالاترند؟

آن صحابی گفت که یک حدیث خوبی برایتان نقل می‌کنم؛ یک روز مثلاً صبحانه یا ناهار در خدمت حضرت بودیم و غذا خوردیم؛ ابوعبیده که جزو رجال معروفِ دوروبرِ پیغمبر بود [حضور داشت و گفتیم:] شما کسی بهتر از ما هم می‌شناسید؟ اوّل که به تو ایمان آوردیم، اسلام را اختیار کردیم؛ بعد هم که با تو آمدیم و جنگ کردیم؛ بهتر از این چه می‌شود؟ شما کسی بهتر از ما را سراغ دارید؟

قالَ: بَلی قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی
پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودآن کسانی که به من ایمان می‌آورند، در حالی که من را ندیده‌اند، از شما افضلند. در دعای سمات می‌خوانید که «وَ آمَنّا بِهِ وَ لَم ‌نَرَهُ صِدقاً وَ عَدلاً»؛ یعنی به پیغمبر ایمان آوردیم -«صِدقاً وَ عَدلاً» قید «آمَنّا» است- در حالی که پیغمبر را ندیده‌ایم. آن کسانی که آن وجود نورانی را ندیده‌اند، آن معجزات را ندیده‌اند، آن تأثیرِ نَفَس را ندیده‌اند، آن کسانی آن تجسّم توحید، تجسّم اخلاق، تجسّم فضیلت، تجسّم همه‌ آرزوهایی را که ممکن است به ذهنِ برترینِ انسان‌ها برسد -که رسول اکرم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله) بود- ندیده‌اند، در عین حال به او ایمان آورده‌اند و وظایف شرعی‌شان را انجام داده‌اند و جهاد در راه خدا هم کرده‌اند، معلوم است که از شما افضلند؛ درست است؛ مقتضای عقل و قاعده هم همین است.

امام (رضوان ‌الله ‌علیه) فرمودند این کسانی که امروز هستند، از اصحاب پیغمبر، یا بالاترند یا کمتر نیستند؛ واقعش همین است. آن جوانِ مؤمنِ مخلصی که از همه‌ لذّات زندگی، از همه‌ آرزوهای جوانی، از همه‌ شهوات، خواسته‌ها، از زندگیِ راحت، از پدر و مادر، از همسر، از فرزند چشم می‌پوشد، می‌رود در راه خدا جهاد [میکند] -حالا یا در جبهه‌های #دفاع_مقدس، مثل آن دوران‌ها، یا در جبهه‌ #دفاع_از_حرم، مثل زمان ما، یا #دفاع_از_امنیت، فرق نمی‌کند- از آنها بالاترند. قدر این حالت را باید دانست؛ و قدردانی‌اش هم به این است که واقعاً و حقیقتاً آن جوری که از ما توقّع هست عمل کنیم؛ بخصوص ما عمّامه‌ای‌ها که خب مرجعِ دینِ مردم محسوب می‌شویم و دینشان را از ما می‌خواهند سؤال کنند، تقیّد به دین داشته باشیم. و اگر ماها از جهت تقوا و پرهیزکاری و ورع از محارم و بی‌رغبتی به جلوه‌های مادّیِ دنیا و زیبایی‌های دنیا و مانند اینها، تقیّد را به خودمان تحمیل کنیم و وادار کنیم خودمان را به این معنا، مسلّماً بهتر از آنها هستیم. ۹۸/۱۰/۱

  • حسن مجیدیان

کوتاه نوشته های تربیتی 6

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۴۱ ق.ظ

 

در میان آدم ها تیپ های مختلفی داریم. مربیان فرهنگی هم گونه ها و تیپ هایی دارند. برخی از آنها به اصطلاح مربی فکری اند. این ها حرف بلدند. اهل مطالعه اند. به شبهات و سوالات بچه ها تسلط و آگاهی دارند. این دسته به درد بچه ها و مخاطراتشان میخورند. عده ی دیگری از مربیان مربی رفتاری هستند. اینها همه کار بلدند.جذاب اند. قوی اند. با عرضه اند.توانایی های جالب دارند و در چشم بچه ها قهرمان به حساب می آیند. برخی دیگر از مربیان، مربی عاطفی اند. این ها دوست داشتنی اند.محبت بلدند.بچه ها به سمت اینها کشش دارند. عواطف و احساسات و محبت بین شان برقرار است. مربی خوب آن است که هر سه این ها را باهم داشته باشد. هم فکری و هم رفتاری و هم عاطفی باشد تا بتواند بچه ها را نگه دارد و راه بری کند.

  • حسن مجیدیان

کتاب صد روسی

يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ق.ظ

کتاب صد روسی رو از نویسنده ی محترم کتاب ، آقای میثم رشیدی دریافت کردم. آشنایی با ایشون انگیزه ی من برای نوشتن کتاب شهید محمد عبدی رو دو چندان کرد. بقیه آثار آقا میثم هم خواندنی هستند. با یه سرچ ساده میتونید پیداشون کنید.

  • حسن مجیدیان

کتاب عوامل رشد رکود انحطاط

يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۵۴ ق.ظ

کتاب های مرحوم آقای صفایی حائری واقعا بدردبخور و راهگشاست. این جلد هم مجموعه ی جدیدی از انتشارات لیله القدره.پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنید و به دوستانتون هم معرفی کنید. قابل استفاده و غنیمته...

  • حسن مجیدیان

کتاب مربی و تربیت

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۳ ق.ظ

سلام و ارادت.به شخصه خیلی از این کتاب بهره بردم. بیان و افکار مرحوم آیت الله حائری شیرازی در این کتاب فوق العاده است.به همه معلم ها و مربیان توصیه میکنم حتما سری به این کتب بزنند. و مطمئن باشند که سراغ خوب کتابی تو حیطه ی تربیت نوجوان و جوان رفنه اند.کتاب را نشر معارف چاپ کرده.

  • حسن مجیدیان

کوتاه نوشته های تربیتی 5

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۶ ق.ظ

 

دورادور نمیشود روی کسی کار کرد. ارتباط باید دائم باشد. متصل باشد. اگر میخواهیم اثری از دیانت و اخلاق و مسلمانی در بچه ها ببینیم، باید آن ها را در جریان جاری و جوشنده ه ی تربیت قرار دهیم. طهارت دائمی منوط به اتصال دائمی است. اینکه گاهی از بچه ها سراغ بگیریم و گاهی به آنها بهره برسانیم و گاهی از آنها استقبال و دعوتی داشته باشیم خیلی راه به جایی نمی برد. ارتباط دائم لازم است. اتصال مداوم مهم است تا خوبی و طهارت و رشد و حرکت بچه ها تثبیت شود و تداوم یابد.

  • حسن مجیدیان

کوتاه نوشته های تربیتی 4

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۱ ب.ظ

 

در ارتباط و زندگی با بچه ها دو چیز خیلی مهم و اساسی اند. اگر این دو را تامین نکنیم، خستگی و دل زدگی و جدایی بچه ها را خواهیم دید. یکی "محتوای غنی" است که اگر خالی شدیم از حرف و ایده و طرح و رهنمود درست و درمان، آنوقت این بچه نیاز روحی و فکری خودش را در جای دیگر جستجو خواهد کرد. باید محتوای خودمان را غنی و کارآمد بروز کنیم. ما در محتوا کم نداریم انصافا. کمی ذوق و سلیقه و همت عالی میخواهد تا محتوا را از این همه منابع عالی که داریم، پیدا کنیم. دومی هم "قالب جذاب" است. قالب کار و روش ارائه برنامه ها و طرز انتقال محتواها خیلی مهم است. حرف خوب را اگر در قالب خوب بریزی آن وقت مخاطب کنار تو می ماند. حلقه، اردو، بازی، هیات، باشگاه و... قالب هایی هستند که جذابند اما کافی نیستند. باید "قالب های نو "بسازیم.

  • حسن مجیدیان

حاج خدا کرم....

سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ

شهیدی که با رفتنش کودکان زیادی یتیم شدند

 

 

همسر شهید خدا کرم درباره فضائل اخلاقی و رفتاری این شهید گفت: ایشان وقتی می‌دید دخترها دارند بازی دخترانه یا به قول قدیمی‌ها خاله بازی می‌کنند چادر سرش می‌کرد و در نقش مادر با آنها همراه می‌شد.

شهیدی که با رفتنش کودکان زیادی یتیم شدند

به گزارش جهان نیوز، 25 آبان‌ماه سال 1376 بود که با شهادت فرمانده ناحیه‌ی نیروی انتظامی استان سیستان و بلوچستان  شهید جواد حاج خداکرم، دوره‌ای تازه در زندگی همسر و فرزندان این شهید به وجود آمد، همسر شهید خود را برای زندگی بدون حاج جواد آماده می‌کرد تا با الگو گرفتن از صبر و استقامت حضرت زینب (س) ادامه مسیر را طی کند، هنوز خاطرات بازی‌های کودکانه پدر در ذهن فرزندان خودنمایی می‌کرد که باید با پیکر پاک ایشان از سیستان و بلوچستان به تهران باز می‌گشتند و برای همیشه با اقتداء به فرزندان مولایشان امام حسین(ع) ادامه مسیر را با خاطرات پدر طی می‌کردند.

همسر و دختر شهید خداکرم به مناسبت بیست‌‌ودومین سالگرد شهادت خاطراتی را از  رفتارهای شهید با خانواده و همچنین روش‌های تربیتی ایشان را که برای فرزندان استفاده می‌کردند به زیبایی بیان کردند.

همسر شهید در ابتدا از رفتارهای بسیار دلنشین شهید خداکرم با پدر و مادرش می‌گوید: پای مادرش را می‌بوسید و وقتی از چیزی ناراحت می‌شد از خانه بیرون می‌رفت تا حرفی نزند که پدر و مادرش ناراحت شوند، همیشه با آرامش با پدر و مادرش حرف می‌زد و صدای خود را هنگام صحبت با آنها بالا نمی‌برد.



شهید خداکرم وقتی شب به منزل باز می‌گشت، همسر و پدر فرمانده نبود، همه‌ی کارهای مربوط به شغلش را در پشت در خانه می‌گذاشت و بعد وارد منزل می‌شد.

همسرم همیشه با بچه‌ها بچه می‌شد، وقتی می‌دید دخترها دارند بازی دخترانه یا به قول قدیمی‌ها خاله‌بازی می‌کنند چادر سرش می‌کرد و در نقش مادر با آنها همراه می‌شد.

با بچه‌ها طوری رفتار می‌کرد که آنها مشتاق بودند هر چه زودتر پدرشان به خانه بیاید، و بعضی وقت‌ها که دیر می‌کرد بچه‌ها به پدرشان زنگ می‌زدند و می‌گفتند: کجایید؟ چرا تا الان نیامدید؟ قبل از رسیدنش به منزل به بچه‌ها زنگ می‌زد و می‌گفت: بابا چه چیزی می‌خواهید تا برایتان بخرم.

معمولاً بچه‌ها شام نمی‌خوردند تا پدرشان بیاید، وقتی حاجی از سرکار می‌آمد همراه با بچه‌ها سفره را پهن می‌کردند و غذا می‌خوردیم.

 جمعه‌ها دست بچه‌ها‌ را می‌گرفت و همه باهم به نماز جمعه می‌رفتند، وقتی می‌آمدند با بچه‌ها در خانه فوتبال و والیبال بازی می‌کرد.



با کودکان دوست بود، نه فقط با فرزندان خودمان بلکه با فرزندان‌ رفقایش هم که در جنگ به شهادت رسیده بودند. در دوران جنگ اگر پدر خانواده‌ای شهید می‌شد، بچه‌هایش را به منزلمان می‌آورد، خدا شاهد است جواد  بچه‌ها را در پشتش سوار می‌کرد و به آنها سواری می‌داد و با بچه‌ها مشغول بازی می‌شد و خیلی زیبا یتیم‌نوازی می‌کرد.

حاجی بزرگ فامیل بود، اگر کسی به اختلاف می‌خورد ایشان را برای ریش‌سفیدی می‌بردند، نمی‌گذاشت کدورتی به درازا بکشد و سریع برای حل مشکل اقدام می‌کرد.

وقتی متوجه می‌شد بعضی ‌از فامیل باهم اختلاف دارند به من می‌گفت: شب شام درست کنید مهمان داریم، بعد از اینکه مهمان‌ها شام را میل می‌کردند  آنها  را با هم آشتی می‌داد.

بازگو کردن خاطرات شهید خداکرم اشک چشمان همسرش را جاری می‌کند و ادامه گفت‌وگو را زینب حاج خداکرم فرزند شهید ادامه می‌دهد:

وقتی بابا به شهادت رسید من 16 پاییز را درک کرده بودم، پدر من خیلی کم در منزلمان حضور داشتند، اما در همان زمان کم، سعی می‌کردند بهترین خاطره‌ها را در ذهن ما ثبت کنند.

سال 1367 که من 7 ساله بودم، بابا برای نماز جلو می‌ایستاد، بلند و آهسته نمازش را می‌خواند تا ما نماز خواندن را با ایشان یاد بگیریم.

تربیت ایشان کاملاً عملی بود و اگر مطلبی را زبانی به ما تذکر می‌دادند کاملاً لحنشان نرم بود، هیچ‌وقت نمی‌گفت بابا نمازت را اول وقت بخوان، بلکه وقتی اذان می‌گفتند سریع خودش وضو می‌گرفت، سجاده‌ها را پهن می‌کرد و پیش‌نماز می‌شد، بلند می‌گفت: دخترها، پسرها عجله کنید، و بلند بلند نمازش را می‌خواند. اگر به ما می‌گفت دروغ نگویید، و یا اگر کسی به شما بدی کرد در حقش خوبی کنید، خودش مطلقاً دروغ نمی‌گفت و به همه خوبی می‌کرد و اصلاً برخلاف صحبت‌هایش عمل نمی‌کرد.

در مهمانی‌های دوره‌ای موقع نماز ایشان پیش‌نماز می‌ایستادند و جمع تقریباً 50 نفره‌ای وضو می‌گرفتند و به جماعت نماز می‌خواندیم.

چون خیلی مهمان دعوت می‌کرد ما با فامیل‌ها خیلی دور هم جمع می‌شدیم، بابا جواد در حیاط تاب بسته بود، بچه‌های فامیل را به صف می‌کرد و آنها را تاب می‌داد و با آنها بازی می‌کرد.

زمانی که پدرم  زنده بود به همه‌ی فامیل خوش می‌گذشت، آنها می‌گفتند: شهید خداکرم ما را دور هم جمع می‌کرد، بعد از شهادت ایشان دیگر ما مثل آن‌ زمان دور هم جمع نشدیم و دوره‌های مهمانی‌مان قطع شد.

زندگی با ایشان زندگی با آرامش و لذت بخشی بود و وقتی به شهادت رسید به معنای واقعی کلمه ما و بچه‌های فامیل معنای یتیمی را درک کردیم.



بچه‌های عمو ابراهیم وقتی پدرشان به شهادت رسید سن‌شان زیاد نبود، وقتی پدر ما به شهادت رسید می‌گفتند: عمو جواد هیچ وقت نگذاشت ما یتیم شویم، ما الان فهمیدیم معنای یتیمی چیست؛ محبت‌های پدر به فامیل آن زمانی نمایان شد که همه‌ سر مزار پدرم می‌گفتند: بابا، بابا.کسانی که آنجا بودند با تعجب می‌گفتند: مگر شهید خداکرم چند تا فرزند داشته است.

نبود پدر برای ما خیلی سخت بود و اوایل شهادت ایشان به ما خیلی سخت گذشت، مخصوصاً برای ما دخترها که به شدت به بابا علاقه داشتیم.

منبع:تسنیم
  • حسن مجیدیان

کوتاه نوشته های تربیتی 3

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۵۱ ق.ظ

امکان ندارد که بچه ها دوستت نداشته باشند و تو در کارت موفق باشی. باید بخواهندت و بپسندنت.باید در چشمشان عزیز و دوست داشتنی باشی. باید از محبت و عاطفه و یک رنگی خودت  سیرابشان کنی. باید دوستشان بداری از ته دل. و الا بچه ها کنارت نمی مانند. محبت کیمیاست. کار تربیتی اداره و سازمان نیست که عواطف و احساسات در آن نباشد. مربی بچه ها را آن چنان دوست دارد که انگار تک تک شان، پاره هایی از وجود او هستند. من خودم مربی داشتم که در غم و گرفتاری های بچه ها گریه می کرد. از درس نخواندنشان حرص می خورد و جوش می آورد.خلاقیت و پیشرفت بچه ها را که می دید، چشمانش برق میزد. یعنی حالاتش نسبت به بچه ها واقعی بود.

  • حسن مجیدیان