کتاب روایت و ذهن نویسا
- ۰ نظر
- ۱۸ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۸
بسم الله
روی قبرم بنویسد حسینی بوده است
بنویسید ز یــاران خــمـینـی بـوده است
بنویسید که او جا مـانــده بود از قافله
سرپرست قافله ساقی عشقش بوده است
بنوسید حسین بن علی (ع)* او را خــریـد
زان سبب راس تنش چون او پر از خون بوده است
بنوسید زهــــرا (س) محسنی دیگر خرید..
زیــن سـبـب او سـید آل محمد بوده است
بنوسید کعبه نیست جز سنگ و کلوخ
بنویسید دلــش بیت*الحرامش بـوده است
نمیدانم کی این شعر رو گفته. چون خطا و بی وزنی تو شعر هست. اما نوشته ی سنگ قبر شهید محسن سیفی این شعر شده..
بهشت زهرا س قطعه 50 ردیف 36 شماره 25
خدایا توفیق از توست
بسم الله
از آن روزها که محسن سیفی بین ما بود، خیلی گذشته است. بیش از 22 سال. گذشت زمان غبار فراموشی روی خاطرات او کشیده است. اما ناامید نیستم و به فضل خدا همین گفته های پراکنده ی دوستان و خانواده ی او هم ، مایه های خوبی برای پرداختن و تدوین دارد. دوست دارم خودش هم به این حرکت عنایتی داشته باشد و دستی بگیرد.
خدایا توفیق از توست...
بسم الله
با خودم میگفتم شب ها نم نم کتاب جدید آقا نیمای اکبرخانی را بخوانم. اما یکی دو شبه تا نزدیک ته کتاب را تخت گاز خواندم. از بس پر کشش و جالب بود. اکبرخانی در کتاب قبلی اش " اثریا" نشان داده بود که ذهن جوال و فعال و خیال پرداز خوبی دارد. اینجا هم حسابی شرح و بسط داده داستانش را. کتاب به خاطر تعریض و کنایه هایش به نهادهای نظامی و امنیتی و حتی نیروی قدس سپاه در نوع خود جالب و جسورانه است و ارزش خواندن را دارد. کتاب احتمال زیاد جلد دویی هم دارد. بخوانیدش. ضرر نمیکنید. انتشارات کتابستان چاپش کرده.
بسم الله
شهید محسن سیفی در سال 1359 در تهران متولد شد. نوجوانی و جوانی او در منطقه ی خاص و پرآسیب شرق تهران(خاک سفید و تهرانپارس) سپری شد. محسن سیفی اساساً بچه ای شر و شلوغ و تر و فرز و چابک و به اصطلاح نیروی عملیاتی و اجرایی به حساب می آمد.عمده ی فعالیت های محسن، در هیئات شرق تهران و در چند پایگاه بسیج متمرکز بود. به خاطر روحیه جنگندگی و حس و حال هیاتی، همواره در جنب و جوش و فعالیت بود و حوادت و ماجراهای مختلف هم کم نداشت. ویژه گی بارز او در آن مقطع عشق و علاقه ی او به اهل بیت علیهم السلام و مجالس روضه، بویژه ارادت و عشق و شیدایی عجیب او به سیدالشهدا علیهالسلام بوده. محسن سیفی با همین سیر و همین روحیه پیش میرفت تا اینکه محمد عبدی از مربیان تربیتی و بسیجی های فعال منطقه تهرانپارس که وزنه ای قابل توجه و شناخته شده بود ،در شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان به شهادت رسید. شهید عبدی بعنوان بسیجی و داوطلبانه با نیروی انتظامی استان سیستان و بلوچستان همکاری اطلاعاتی و عملیاتی داشت. شهادت او موجی در منطقه تهرانپارس و در میان انبوه دوستان و همرزمان و شاگردان او ایجاد کرد. همین مسأله منجر به حضور تعداد قابل توجهی از بسیجیان و هیاتی های شرق تهران در استان سیستان و بلوچستان شد. با حضور این افراد و با هدایت سردار شهید ناصر شبانی فرمانده وقت ناحیه انتظامی سیستان و بلوچستان، یگان هجرت تشکیل شد. وظیفه این یگان حضور در عملیات های تعقیب و گریز اشرار و سوداگران مواد مخدر بود. محسن سیفی هم از قافله جا نماند. شهید عبدی در بهمن ماه سال 1377 شهید شد. محسن بهمراه تعدادی از رفقا در اسفندماه همان سال راهی مشهد و سپس برای مشاهده ی مقتل شهید عبدی به زاهدان و ایرانشهر عزیمت می کنند. محسن تا خرداد سال 1378 که شهید می شود در استان می ماند وچندین بار هم به تهران بر میگردد. . به اذعان دوستان و همقطارانش، محسن سیفی با وجود اینکه جوانی شلوغ و متحرک و پر جنب و جوش بوده، در این مدت دچار تحولات روحی قابل توجهی می شود. کسی در جمع نسبتا شلوغِ یگان هجرت، احتمال شهادت محسن را نمیداده. اما این جوان 19 ساله ی در طی عملیاتی شهید می شود و در تهران کنار مزار شهید محمد عبدی، دفن میشود. زندگی کوتاه او، شلوغی ها، فعالیت های او در هیات و عشق عجیب او به اهل بیت علیهم السلام مخصوصا حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و هجرت او به استان سیستان و بلوچستان و شهادت او در 19 سالگی و موضوع یگان هجرت و... سوژه ی قابل توجهی برای تحقیق و پژوهش هست که ان شالله بتوانم به آن بپردازم.
هوالشاهد
همین روزها که با خستگی و سختی گذران میکنیم، همه ی امیدمان نگاه لطف امثال محسن سیفی است. او برای دوستش نوشته یود که " دوست دارم سرم به راه ارباب برود." حالا ببین سر در خون غلتیده اش را. آن زیارت عاشورایی که در جیب پیراهنش جا گرفته را هم لحظات آخر به دهان گرفته بود...نوکر به راه و شیوه ی ارباب می رود. 19 سال اصلا سنی نیست.چطور و چگونه راه یافتی؟ چه کار کردی تو پسر جان؟ چه خوب و چه زود شروع کردی و چه زود و چه خوب رسیدی و نتیجه گرفتی...خوشا به حالت...
بسم الله
نیت کرده ام برای شهید عزیز و گمنام، آقا محسن سیفی کتابی بنویسم. دنبال دوستان و رفقا و خانواده ی او هستم. الحمدلله گفت و گوهایی هم داشته ام. جلوه ها و پرده های دیدنی دارد حیات 19 ساله ی این شهید . محسن سیفی زود شروع کرد و زود هم نتیجه گرفت و به آسمان رفت و نام آور شد . او دوم خرداد1378 در ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان در جریان عملیاتی علیه اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر شهید شد، در حالی که کسی از رفقایش روی شهادت او حساب نمی کرد... اما محسن جلو زد و رفت...
خدایا توفیق از توست...