به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن...
سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۵ ق.ظ
هوالشاهد
همین روزها که با خستگی و سختی گذران میکنیم، همه ی امیدمان نگاه لطف امثال محسن سیفی است. او برای دوستش نوشته یود که " دوست دارم سرم به راه ارباب برود." حالا ببین سر در خون غلتیده اش را. آن زیارت عاشورایی که در جیب پیراهنش جا گرفته را هم لحظات آخر به دهان گرفته بود...نوکر به راه و شیوه ی ارباب می رود. 19 سال اصلا سنی نیست.چطور و چگونه راه یافتی؟ چه کار کردی تو پسر جان؟ چه خوب و چه زود شروع کردی و چه زود و چه خوب رسیدی و نتیجه گرفتی...خوشا به حالت...