حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهیدمحسن سیفی» ثبت شده است

چون میروی بی من مرو...

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۴۴ ق.ظ

بسم الله

آن همه خسته هستم که اگر الان بیای و مرا با خودت ببری، تا ابد ممنونت خواهم بود...

چون میروی بی من مرو

ای جان تن، از تن مرو...

.

.

.

مگذار به نیمه راهم ای دوست...

 

 

  • حسن مجیدیان

شهید معنای زندگی است...

شنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۵۸ ق.ظ

بسم الله

هر چه زندگی و طراوت است نزد شهداست. معنای زندگی و نو بودن هم ایشانند. ولی امثال من هرچه از عمر و سن شان بگذرد رو به نیستی و زوال هستند. دیروز 39 سالگی را رد کردم.یعنی پشت دروازه ی اربعین عمرم ایستاده ام. 40 سالگی موقف پختگی و تکامل و داشته هاست . و اگر نباشد پختگی و جاافتادگی، امیدی به بقیه ی عمر نیست. مگر خدا رحم کند و دستی بگیرد و راهی بسازد و جریانی تازه و زنده بیاورد. ناامید نیستم...

 

عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی

ای پسر جام می ام ده که به پیری برسی

  • حسن مجیدیان

دریا بود...

سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۵:۱۰ ب.ظ

هوالشاهد

خدا رحمت کنه شهید محسن سیفی رو . همین استیل لاتی رو معمولا داشت. حال و هوای باحال و بامزه ای داشت. تو چارچوب نبود کلا. ادعایی هم نداشت. حرف چندانی هم نمی زد . کار می کرد و کار.

این عکس هم مال دریای شمال نیست! جنوب کشوره. احتمالا و طبق گفته ی رفقا ، طلاییه است و آب های جمع شده از باران بهاری.  محسن هم دریا بود. بهار بود . باران بود ...

 

  • حسن مجیدیان

شهید حجت است

سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۱۷ ق.ظ

بسم الله

یک روز همین محسن سیفی ها حجتی علیه ما خواهند شد. زمانه ی آنها هم،شداید خودش را داشت. اما کاری کردند و باری برداشتند و جریانی ساختند. ما اما با هزار بهانه و توجیه مشغول خودمان هستیم...

  • حسن مجیدیان

سبقت شهدا از ما

دوشنبه, ۶ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ

هوالشاهد

کنار ما بودند. گاهی در مغازه و محله و پایگاه بسیج و مسجد، چشم مان جمالشان را می دید. خیلی عادی بودند و انگار یکی از ما و حتی ساده تر و عادی تر . همین آقای محسن سیفی عزیز که کسی فکر نمیکرد این طور هوایی شهادت بشود و برود از بقیه جلوتر به دامن ارباب باوفا بیفتد...

 

  • حسن مجیدیان

شهید از یادمان نرود

يكشنبه, ۵ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۳۲ ب.ظ

بسم الله

گفتم که این عکس ها از شهید محسن سیفی را به این نیت بارگذاری میکنم که فراموش نشود و در یاد بماند. که اگر کسی در جستجوی او بود، چیزی بیابد. در روزگار جلوه های صد رنگ چه خوب که چشم مان امثال او را هم ببیند.

 

  • حسن مجیدیان

لیاقت میخواهد و طهارت...

شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۸ ق.ظ

بسم الله

لیاقت و اجازه

تا خودشان نخواهند و میل شان نکشد و تا تو جان و دل قابلی نداشته باشی کاری از پیش نمی بری...

باور دارم که کار برای اولیای خدا و شهیدان ، لیاقت و طهارت می خواهد.

و ما کجا و آن جان و دل قابل و طاهر؟؟ من که آلودگی از سر و رویم می بارد...

راه رسیدن به شما دور بود

مقصدمان ، مبدامان گور بود...

  • حسن مجیدیان

به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن...

سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۵ ق.ظ

هوالشاهد

همین روزها که با خستگی و سختی گذران میکنیم، همه ی امیدمان نگاه لطف امثال محسن سیفی است. او برای دوستش نوشته یود که " دوست دارم سرم به راه ارباب برود." حالا ببین سر در خون غلتیده اش را. آن زیارت عاشورایی که در جیب پیراهنش جا گرفته را هم لحظات آخر به دهان گرفته بود...نوکر به راه و شیوه ی ارباب می رود. 19 سال اصلا سنی نیست.چطور و چگونه راه یافتی؟ چه کار کردی تو پسر جان؟ چه خوب و چه زود شروع کردی و چه زود  و چه خوب رسیدی و نتیجه گرفتی...خوشا به حالت...

  • حسن مجیدیان

درباره ی شهید محسن سیفی

دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۰ ق.ظ

بسم الله

واقعا دوست دارم مجالی پیدا کنم و از این جوان لایق براتون بنویسم. البته اطلاعاتم کمه الان. وسط گفت و گوها و مصاحبه ها با دوستان و خانواده شهید هستم. اما اگر این وسط امکان انتشار بخشی از حرف ها بود تقدیم می کنم ان شالله

خدایا توفیق از توست...

  • حسن مجیدیان

شهید عزیز محسن سیفی

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۱۴ ق.ظ

بسم رب الشهدا

از امثال محسن سیفی شنفتن و نوشتن دغدغه ی این روزهای من است. این ها تاریخ زنده ی ما هستند و ماها شبیه مرده هاییم بیشتر. اگر روایت شان نکنیم، معلوم نیست برای فردای تاریخ از آنها چه چهره ای بسازند و چه روایتی را تحویل نسل های بعد دهند.

خدایا توفیق از توست...

  • حسن مجیدیان