انسان آزاده
«انسانِ آزاده از کسی نفرت ندارد، از کسی در خشم نیست، بر کسی حسد نمیورزد، از کسی آزرده نیست، کسی را خوار نمیدارد، و به هیچ روی، مستعدّ عُجب نیست... افزون بر این، انسانِ آزاده، پیش از هر چیز، این را مدِّ نظر دارد که همه چیز از ضرورت سرشت الاهی برمیآید و بنابراین، هر چه آزارنده و بدش میداند و هر چه، افزون بر این، شریرانه، خوفانگیز، ناعادلانه، و فرومایه مینُماید از این واقعیّت نشأت میپذیرد که او خودِ چیزها را به نحوی کژومژ، پارهپاره، و آشفته تصوّر میکند. به این جهت، مهمّتر از همه، میکوشد تا چیزها را به صورتی که، در حد ذاتِ خود، هستند تصوّر کند و موانع بر سرِ راه معرفتِ حقیقی، از قبیلِ نفرت، خشم، حسد، ریشخند، عُجب، و دیگر چیزهایِ ازایندست، را از میان بردارد. و، بدینسان، میکوشد که، تا آنجا که میتواند نیکی کند و شادی.»
اسپینوزا کتاب اخلاق، بخشِ ۴، قضیّهیِ ۷۳