درد دل یک شهید...
چهارشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۲۵ ب.ظ
بسم رب الشهدا والصدیقین
رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق
با این آرزو زندهایم که رب جل و علی این بندگان ناشایست خود را با وجود کرمش مورد عفو قرار دهد و آن روزی که این امید قطع گردد همان بهتر که لحظهای دیگر زنده نمانیم و خدا خودش رحم کند. تمام عمر دویدیم و آخر چه؟ به کجا رسیدیم؟ پی چه کسی میدویدیم و آیا به او رسیدیم؟
خدایا همین قدر میدانم که اگر مقصد را میشناختیم و مسیر دوست را طی میکردیم حتما به آنجا رسیده بودیم سالها دنبال صاحب الزمان دویدیم و گریه کردیم؛ ولی ای خدا مرا ببخش همهاش خواب و خیال بود در تمام این مدت مثل کودکی رفتار کردم که با مشتی اسباب بازی سرگرم شده است و چرا ندیدیم، چرا او را درک نکردیم چرا، چرا او را در آغوش نکشیدیم، حتما اشتباه کردم، آری حتما اشتباه کردم و در طی طریق گمراه کردیم.
اما شما را به خدا مرا این گونه رها نکنید، پس از عمری دوندگی نکند مثل حیوانی پست و دون مایه، جان دهم نمیگویم که مطمئنم، حیوانی بیش نیستم. اما عزیزم آبرویم را بخر نگذار دیگران بفهمند همان طورکه در طول حیات آبرویم را حفظ نمودی، خدایا از زندگی بیزارم چرا مرا نمیبری آخر از دست این بنده سرا پا تقصیر تو چه کاری بر میآید دیگر هر چه بلد بودهام، کردهام.
چه میدانم جهاد اصغر یا اکبر سعی خود را کردهام دیگر چه باید بکنم بیا از سر ما بگذر مرا هم ببر پیش بقیه آنهایی که عقده دل خود را برای تو گفتند و تو آنها را خریدی مرا هم بخر و ببر. التماس میکنم، فریادم بر آسمان میرود که خدایا دیگر طاقت ندارم بازوانم توانی ندارد چشمهایم سویی ندارد. پاهایم قوتی ندارد، در راه ماندهام مسکین و حقیرم.
فریاد یاد محمدا
منم اسیر کربلا
محمدعبدی.ماه رمضان.1377