زهرِ تراکمِ تأیید!
زهرِ تراکمِ تأیید!
✍مهدی سلیمانیه
✅سالها بود که در دانشکده بودند. تعجب میکردم! اسمشان را گذاشته بودیم: کبوترهای جلد دانشکده. بعضیهایشان درسشان تمام شدهبود، اما باز صبح و عصر در حیاط و بوفه دانشکده بودند. بعضیها هم انقدر درسشان را طول میدادند که در دانشکده بمانند. برخی هم که دیگر ناچاراً درسشان تمام شدهبود، باز تمام سعیشان را میکردند که مقطع بعدی را قبول شوند؛ شاید برای اینکه بتوانند باز به دانشکده برگردند. روابطشان آنجا بود. پاتوقشان آنجا بود. برنامههایشان آنجا بود. از همین نمونه، در کوی دانشگاه و خوابگاهها هم کم نبود. حتی کسی بود که حدود سی سال در کوی دانشگاه ساکن بود. نامش را یادم نیست اما موهایش سفید شدهبود و دیگر به قول دوستان، جزو اموال دانشگاه بود! انگار بیرون رفتن از چهارچوبهای خوابگاه و دانشگاه و دانشکده، ترسناک بود.
✅در مصاحبههایم با برخی طلاب سابق برای پژوهش جدیدی که درگیرش هستم، مدام میبینم که قم و حجره و حوزه، برای خیلیهایشان پناهگاه بودهاست. بهشت بودهاست. یک حباب آرامش. هر جا که میروند، حتی شهر پدری و موطن مادری، در جمع فامیل و اقوام، باز حس میکنند اذیت هستند. حس میکنند مال آن فضا نیستند. حس میکنند غریبهاند. درکشان نمیکنند. در جمع، تنها هستند. سریع میخواهند به قم، به حجره، به حوزه و شبکههای دوستی حوزویشان برگردند.
✅میپرسد: با خودشون چی فکر میکنند؟ چرا کتابهای درسی رو اینطور میکنند؟ مگه نمیدونن مردم، حتی مذهبیترینشون دیگه بچههاشون رو اینطور تربیت نمیکنند؟ دیگه بین دختر و پسر، نمیخان و نمیتونن فرق بذارن! پس چرا این کارهای عجیب رو میکنند؟ میگویم: اثر جمعهای بسته را دست کم نگیر. حلقههای بسته، حبابهای روابط، شبکههای تأییدکننده. سیاستمداران هم درگیر چنین شبکههایی هستند. صبح تا شب معمولاً در همین شبکهها میروند و میآیند. صدای مخالفی نمیشنوند. همه شبیه به هم. از هم داماد میگیرند و به هم عروس میدهند و ازدواجهایشان هم داخل همین جمعهای بسته است. شبکههای واتسآپی و جمعهای تلگرامیشان هم باز با هم است. مدام در تأیید هم. چطور و کجا باید صدای مخالف را بشنوند؟ از دل همین جمعهای یکدست است که سیاستهای کاریکاتوری و پر هزینه متولد میشود.
✅جمعهای روشنفکری، جمعهای دانشگاهی،جمعهای مذهبی، جمعهای حوزوی، جمعهای اصلاحطلبی، جمعهای هنری، جمعهای پولدارها، چپها، طرفداران اقتصاد بازار، سلطنتطلبها، حزباللهیها... اینها همه غالباً همه محصور در خودشان هستند. معمولاً خودشان، خودشان را مدام تأیید میکنند. خودشان، خودشان را میفهمند. خودشان، قربان صدقهی خودشان میروند. خودشان، مدام هویتهایشان را تقویت میکنند. جمعهای بسته، خطرناکند. فقط فرقههای خطرناک نیستند که جمعهای بسته میسازند. هر کدام از ما، اگر تلاش نکنیم، اگر نگاهی مجدد به روابطمان نیندازیم، درگیر جمعهای بسته میشویم. کمکم، زبان دیگر بخشهای جامعه یادمان میرود. کمکم بیمار میشویم. کمکم از واقعیت چیزی که در جامعه است، فاصله میگیریم. پشت این تأییدهای مکرر ِ ظاهراً دوستداشتنی، ایزوله میشویم.
✅رنج رابطه با یک «دیگری» غیرمشابه را تحمل کنیم: یک دیگری مذهبی، یک دیگری غیرمذهبی، یک غیرحوزوی، یک آدم عادی ِ غیردانشگاهی. غیر همرشتهها، غیر همصنفها. خودمان را به شنیدن صداهای متفاوت و گاه عجیب، عادت بدهیم. جمعهای بسته، خطرناکاند. جمعهای بسته، خون و خشم و توهم ایجاد میکنند. خوبها و متفاوتها، از موسی صدر و شریعتی و سیمین دانشور تا ماندلا و گاندی چنین کردند.
ممنون از مطلبای خوبتون😅
به وبلاگ منم سر بزنید