اگر کارتان با نوجوانها و جوانهاست، اگر در کانون مساجد و پایگاههای بسیج فعالیت میکنید، اگر طلبه یا استاد حوزه هستید، اگر بهعنوان معلم پرورشی و یا مشاور در یکی مدارس کشور مشغول به کار هستید، اگر در دانشگاه نشریه دارید یا فعال فرهنگی هستید اگر بهعنوان یک پدر و مادر دوست دارید برای تربیت فرزند راه درستی را انتخاب کنید و یا اگر دغدغههای فرهنگی و تربیتی دارید، کتاب «دورهات نگذشته مربی!» به شما در رسیدن اهدافتان خیلی کمک میکند.
دورهات نگذشته مربی! │۷۲ صفحه │نویسنده: حسن مجیدیان
کتاب «دوره ات نگذشته مربی» که دربردارنده تجربیات، مشاهدات و مطالعات نویسنده در حیطه تربیت و ارتباط با نوجوانان در طول قریب به ۲۰ سال فعالیت در مدارس، مساجد، کانونها و حلقههای تربیتی و فرهنگی مرتبط با قشر نوجوان است، به قلم «حسن مجیدیان» توسط انتشارات «شهید کاظمی» منتشر شد.
کوتاهنوشتههای این کتاب عموماً در رابطه با مفهوم تربیت، باورها و بایستههای یک مربی، اصول حاکم بر یک حرکت تربیتی، جذب و ارتباط با متربی، ویژگیهای یک جمع تربیتی، اهمیت مطالعه، خانواده، اردو و... به نگارش درآمده است.
حسن مجیدیان در مقدمه کتاب متذکر شده است که هدف اصلی و منظور نهایی او از نگارش این نوشتهها، دعوت از کارشناسان، دستاندرکاران و مربیان تربیتی برای ثبت تجربیات و مشاهدات خود در حیطه تربیت است. امروزه بسیاری از دلسوزان و دوستداران نسل نوخاسته ما با شوقی وافر و همتی والا مشغول فعالیت و مجاهدت در این عرصه مهم و خطیر هستند، اما تجربیات و دانستهها و دستاوردهای ایشان عموما بهطور مناسب و مکفی، مکتوب و قلمی نشده و در دسترس قرار نگرفته است. شاید امثال این نوشتهها شوق و انگیزهای برای ثبت تجربیات و به اشتراک گذاشتن آنها توسط اهالی فرهنگ و تربیت را منجر شود. «دورهات نگذشته مربی» تلاش دارد تا اهمیت این مطلب را قبل از بروز فراموشی و به خاک رفتن تجربیات مربیان گوشزد کند.
اختصار و موجزگویی، تأکید بر واضحات و امهات کار تربیتی، ذکر پارهای از تجربیات و خاطرات عینی، شوقآفرینی و امیدبخشی به مربیان تربیتی و... از جمله محورهایی بوده که نویسنده در نگارش این کتاب جمعوجور مدنظر داشته است.
در بخشی از کتاب آمده است:
نمیشود کسی تنها و فردی رشد کند. تربیت فقط با انفراد و عزلت و خلوت نیست. نمی شود دانشآموز اهل جمع و اجتماع نباشد و تربیتش هم کامل باشد. در دنیای رابطهها و پیوندها و برخوردها و درگیریها و عکسالعمل هاست که شخصیت آدم شکل میگیرد و کامل میشود. حضور در جمع امری اجتنابناپذیر است. باید به تربیت اجتماعی دانشآموز توجه کرد. او را در جمع قرار داد. ارتباط و پیوندهایش را برقرار و استوار کرد. اینکه متربی فقط با یک مربی ارتباط داشته باشد و با جمع و اجتماع بیگانه باشد، نه تنها تربیت صحیحی پیدا نمیکند. بلکه منشا و محمل بروز مشکلاتی هم خواهد بود. هم برای متربی و هم جناب مربی.
این کتاب در 69 صفحه قطع رقعی با شمارگان هزار نسخه و با قیمت 50 هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
علاقهمندان برای مشاهده و تهیه این کتاب میتوانند با ورود به سامانه من و کتاب همچنین از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه کنند.
اگر به من بگویید یک ویژگی خاص که از شهید عبدی در یادت مانده، چیست، میگویم: درد داشت و خیرخواه مردم بود. محمد عبدی متولد ۵۵ بود، عاشق شهادت، بسیج و مسجد.
اهل محله تهرانپارس بود و از آن آدمهایی که فهمیده بود مجاهدت واقعی، کف میدان است و در دل نوجوانها. محمد عبدی از آنهایی بود که درد دیگران، درد او هم بود و نمیتوانست یکجا بیخیال و آرام بنشیند. همین ویژگی، او را تبدیل به آدمی اهل حرکت و دویدن کرده بود.محمد، متولد ۵۵ بود و سال ۷۷، وقتی من دوسال داشتم، در درگیری با اشرار سیستان و بلوچستان به شهادت رسید.جالب است که پرانرژی بودن و معنویتش، هرجا که بود، روی بقیه هم اثرمیگذاشت وباعث میشد بقیه هم بلند شوندو دوقدم جلوتر بروند.کتاب «همیشه مربی» را به همه دوستان توصیه میکنم، اگر اهل کار فرهنگی در دانشگاه و مسجد هستید، این را به شما دوبل توصیه میکنم!
چنین کتاب سازنده ای که مورد تحسین رهبر انقلاب قرار گرفته، نیاز به تمجید امثال من ندارد. کتاب، خودش گویاست و زبانش رسا اما امثال من، سخت به چنین کتابهایی نیاز دارند تا در این صفحات و کلمات، عمق و بعد فاصله شان از شهدا را ببینند. همین جوانهای دهه هفتادی سبقت جسته از همه، همین بچههای مدافع حرم، همینها که تاریخ و زمانه ما را ورق زدند و ساختند.
کتاب هواتو دارم در متن و ساختار، ادعایی ندارد. ساده و روان و بیدستانداز است. نویسنده اگرچه تواناست و در آثارش نشان داده که روایت ، قلم و کلمه را میشناسد؛ ولی در دام پیچ و اطنابهای ادبی و ساخت و پاخت یک مجموعه فاخر نیفتاده است. توقعسازیهای برخی چهرهها و رسانهها، برخی نویسندهها را به جای روایت سالم و بی دست انداز، انداخته به دام کتاب سازیهای پر از اداهای ادبی و ردیف کردنِ کلماتِ سنگین و پرچگالی درکنار هم.اما هواتو دارم آیینهوار، بیلکنت و بیروتوش، روایتی ناب،خواندنی و حسرتبرانگیز از ۱۰سال زندگی مشترک شهید مرتضی عبداللهی و همسرش را پیش چشم ما گذاشته است. مرتضی در این کتاب، سِیر دارد. همان که ما نداریم. او حرکت کرد، درس خواند، کار یافت، زن گرفت، حرفه آموخت، جوانی کرد، رفت و آمد داشت و پیشرو بود و یک روز هم درجا ننشست و به در و دیوار کوبید، سپاه قدسی شد، مدافع حرم و شهید! و همین را کتاب خوب نمایانده است. همین را اگر فهم کنیم، کتاب را و زندگی این شهید را فهمیدهایم. شهید مرتضی عبداللهی که در نوعِ خودش اعجوبهای است؛ از آن شخصیتهاست که میتواند دستمایه آثار دیگر و حتی چیزی مثل یک فیلم سینمایی جذاب شود. با همه خوبی کتاب اما این اشکال هم در برخی فرازهای کتاب پیدا میشود که برخی روایتهای غیرضروری و کم فایده ( مثل لقمه گذاشتن در دهان شهید و...) هم در کتاب به چشم میخورد. چیزهایی که حذفشان، کتاب را معتبرتر و زیباتر میکند. با همه صدق و راستی راویان، اما ذکر خواب و رویاها هم میتواند اثر را از تاثیرگذاری بیندازد. شاید برخی از کتب شهدا با شهادتِ آنها بسته شود؛ بهتر باشد! هواتو دارم برای زوجین است. برای جوان ها. بچه هیأتیها و خلاصه برای هرکسی که سودا و خیال و ادعا و عشقِ شهیدانه زیستن دارد. کتابِ متبرکی که ای بسا زندگی خواننده اهل فهم را زیر و رو کند؛ کتابِ خوبِ پرفایده.
مجموعه خاطرات طنز از دغدغهها، شیرینکاریها، دلسوزیها، ریسک و خطرکردنها و سفرهای تبلیغی حجتالاسلام حسین جلالی را انتشارات شهید کاظمی در کتاب «چشم حاجآقا» به قلم حاج آقایی دیگر به نام رضا کشمیری، جمعآوری کرده است.
عنوانهایی همچون: آخوند بیعمامه، طلبه خُل وضع، حسین سیاه، کلهپاچه، زورو، کره خر دشتبون، فرستکلاس، نماز بیوضو و... نمایانگر این است که در این کتاب با طنز و مطایبات جالب و نشنیدهای سروکار داریم.همین که عموم مردم یا کسانی که خاطرات طلبهجماعت برایشان تازگی و موضوعیت دارد، بدانند که روحانی و آخوند و طلبه هم مثل بقیه خندیدن و خنداندن و احیانا شیرینکاری و حتی خرابکاری هم بلد است؛ کتاب به هدفش رسیده. کتابی که حتی برای جماعت نوجوان میتواند مفید و مفرح باشد و حتی برای کسانی که بههر دلیل موجه و ناموجهی از روحانیت و طلبهها فاصله گرفتهاند و علیه آنها موضع دارند هم کتابی جالب و واسطه الفت و آشتی میتواند باشد.حجتالاسلام جلالی هم البته با خمیرمایه طنز، با سر پرشور و روحیه دردسرطلب و با حس ماجراجویی با امتحانکردن کارهای جدید با ریسکهای خطیر و البته با دغدغه تبلیغ دین و دلسوزی برای مردم، باعث ورقخوردن صفحات جذابی در این کتاب شده است. او با صداقت حتی آنجاها که خیط یا ضایع شده و کار را خراب کرده بهخوبی روایت کرده است. همین عدم پنهانکاری و توجیه نکردن و مصلحتسنجیهای بیمورد را کنار گذاشتن، کتاب را باورپذیر و خواستنی کرده است. در پشت جلد کتاب بریدهای از متن آمده که: «صبح روز بعد حاجقاسم سلیمانی فرمانده لشکر به همراه حاجآقاجعفری امامجمعه کرمان آمدند دفتر من. جلسهای درباره نحوه تقسیم مبلغین بین گردانها داشتیم. حاجقاسم همان اول کار رو به آقای جعفری گفت: حاجآقا این آقای جلالی رو نصیحت کنید! دیشب چند هزار بسیجی رو برده سجده و ول کرده رفته! همه رو سرکار گذاشته». بله با چنین حاج آقای بامزه و شوخی در کتاب مواجهیم. کتاب البته میتوانست کمی بیشتر و حتی خاطرات سالهای آخر را هم در بربگیرد اما رویهم رفته چشم حاجآقا ارزش خواندن و وقت گذاشتن را دارد.
چنین کتاب سازنده ای که مورد تحسین رهبرانقلاب قرار گرفته، نیاز به تمجید امثال من ندارد. اما امثال من، سخت به چنین کتاب هایی نیاز دارند. تا در این صفحات و کلمات، عُمق و بُعدِ فاصله شاناز شهدا را ببینند. همین جوان های دهه ی هفتادی سبقت جسته از همه. همین بچه های مدافع حرم. کتاب هواتودارم در متن و ساختار، ادعایی ندارد. ساده و روان و بی دست انداز است. نویسنده اگرچه تواناست و قلم و کلمه را میشناسد؛ ولی در دامِ پیچ و اطناب های ادبی و ساخت و پاختِ یک مجموعه ی فاخر نیفتاده است. آیینه وار و بی لکنت و بی روتوش، روایتی ناب و خواندنی و حسرت برانگیزی از ده سال زندگی مشترک شهید مرتضی عبداللهی و همسرش را پیش چشم ما گذاشته است. مرتضی در این کتاب، " سِیر" دارد. همان که ما نداریم. او حرکت کرد و درس خواند و کار یافت و زن گرفت و حرفه آموخت و جوانی کرد و رفت و آمد داشت و پیشروبود و یک روز هم درجا ننشست و به در و دیوار کوبید و سپاه قدسی شد ومدافعحرم و شهید! و همین را کتاب خوب نمایانده است. همین را اگر فهم کنیم، کتاب را و زندگی این شهید را فهمیده ایم. هواتودارم برای زوجین است. برای جوان ها. بچه هیأتی ها و خلاصه برای هرکسی که سودا و خیال و ادعا و عشقِ شهیدانه زیستن دارد. کتابِ متبرکی که ای بسا زندگی خواننده ی اهل فهم را زیر و رو کند. کتابِ خوبِ پرفایده ی دیگری از بچه های انتشارات شهید کاظمی و نویسنده ی خوش قلم رسول آقایِ مُلاحسنی.
یکی از کارهای شیرین و خواندنی انتشارات شهید کاظمی، همین کتاب است. خاطرات حجتالاسلامحسینجلالی اهل دیار کرمان. خاطراتی از دهه ی شصت و جنگ و کمی از دهه های دیگر تا میانه ی دهه ی نود. عموم خاطرات و تنوع آن به نحوی است که خنده بر لب خواننده می آورد. طبع گرم و روح طناز و خلق و خوی پُرحرارتِ کرمانیِ حاج آقا، خاطرات بامزه و بعضا باورنکردنی ای را در کتاب رقم زده است. تبلیغ دین و سفرهای تبلیغیِ مختلف، مایه و پایه ی خاطرات را ساخته است. طبیعی است که در ابتدا، چنین کتابی برای طلبه ها و مبلغین مفیدِ فایده است، اما به نظرم عموم مردم و آن دسته از بدبین ها به این صنفِ محترم و نوجوانان هم با چنین کتابی به حال و هوای طلبه ها و زندگی و زیست آنها نزدیک میشوند. خوشا به حالِ اهالی این لباس که عموما از بهترینِ مردمانِ زمانه ی ما هستند. جمع آوری این خاطرات به عهده ی آقای رضا کشمیری بوده که هم اهل قلم است و نویسنده ای خوش سلیقه و هم ملبس به لباس پیامبر.
خیلی خواندنی است انصافا. داستان خانمِ دکتری که هم استاد دانشگاه است و هم در آزمایشگاه رتبه ی بالای کارمندی دارد. او در جریان فروش آمپول های آلوده در بازار که منجر به نابینایی عده ای شده؛ دست به افشاگری علیه مقامات دخیل در مسأله و باند و مافیای مخوفِ پشت این جریان میزند و زندگی و جایگاه خودش و همکارش و شوهر و پدر و دخترش تا مرز نابودی میرود ولی آخرِ کار ناگهان در حبس انفرادی تلفنی زنگ میخورد و.... کشش و گیرایی و عبرت آموزی داستان بالاست. قلم شیرین و اتفاقات غیرمنتظره. پای چه کسانی که به مسیرِ اتفاقاتِ داستان، باز نمیشود! اما داستانِ کش و واکشِ نفس لوامه و اماره ی ماست بر سرِ انتخاب منافع یا پایمردی در راه حق و هزینه دادن. خانم دکترِ این قصه، در نهایت سربلند خارج میشود اما خدا میداند اگر ماها جای او بودیم، وضعمان چه بود! منافع و مطامع و خاطر عزیزان و آبرو و...چیزهای کمی نیست و سرِ بزنگاه، معلوم نیست ما حق را فدای آنها بکنیم یا نکنیم! بهرحال پرخو یکی از خواندنی ترین محصولات انتشارات متعهد و پرکارِ شهید کاظمی است.
به گزارش مشرق، کتاب همیشه مربی که در بردارنده خاطرات و ناگفته هایی از سیره ی تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی است، توسط انتشارات شهید کاظمی برای سومین بار تجدید چاپ شد.
این کتاب که حاصل گفتگو با خانواده، دوستان و شاگردان شهید است تلاش دارد با اختصار و سادگی، روایت هایی از سلوک تربیتی و فعالیت های پر دامنه ی فرهنگی شهید عبدی را پیش روی مخاطبان بویژه مربیان تربیتی و آنها که دستی بر تربیت دانش آموزان و نوجوانان دارند، قرار دهد.
همیشه مربی که با تلاش حسن مجیدیان به رشته ی تحریر درآمده است دربردارنده ی سه فصل با عناوین "خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد"، "خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربیگری" و "من مثل حضرت زهرا س شهید میشوم" می باشد.
شهید محمد عبدی در دهه ی ۷۰ در شرق تهران بویژه منطقه خاک سفید و تهرانپارس، از جمله مربیان فعال و با همتی بود که دغدغه ای والا و اهتمامی وافر به تربیت نسل نوجوان در سنگر مسجد و مدرسه داشت. آن معلم آگاه و مربی فهیم و بسیجی شهادت طلب، روز شانزدهم بهمن ۱۳۷۷ در عملیات تعقیب و گریز سوداگران مواد مخدر در منطقه ی بزمان شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان با گلوله ی اشرار که به قلب مطهرش اصابت کرد، آسمانی شد و به شهادت که سالها دنبال آن بود، رسید.
انتشارات پُرکار و متعهد شهید کاظمی، کتابِ خوب کم چاپ نکرده؛ اما به نظرم ناتا از بهترین ها باشد. اتفاقا حالا که ایام فاطمیه هست، فرصت خوبی برای خواندن و حظ بردن از صفحات و کلماتی است که رایحه ی دل انگیزِ خانه ی علی و فاطمه علیهمالسلام را در خود دارد. کتاب برای من خنده و گریه را توأمان داشت. ناتا دختری از خطه ی آفریقاست که برای بردگی و کنیزکی سر از حجاز و بازار عکاظ و یثرب و در نهایت خانه ی سعدبن عباده ی خزرجی در می آورد و نامش میشود " جاریه" . داستانِ کتاب از زاویه ی نگاه و روایتِ جاریه و خوله( دختر سعد) وضعیت آن روز عربستان و تحولاتی عظیمی که با آمدن اسلام و پیامبر در مناسبات اجتماعی و روابط انسانی پدید آمد را روایت میکند. عادات و رسومات منحط مردم جاهلی، وضعیت بغرنج زنان و بردگان و کنیزان، خلق و خوی اشراف، عظمت اسلام، مهربانی و بزرگی و وسعتِ جان و دلِ رسول خدا، جوانمردی و فداکاری و جایگاه مولا امیرالمومنین، مهربانی، مادری، صفای نفس، دلسوزی برای امت، مظلومیت و تنهایی، لطماتِ جانکاه و جگرفرسای خانم حضرت زهرا سلاماللهعلیها، خوبی برخی اصحاب مثل مالک پسر سعد و در نهایت تحول و رشد روحی ناتا و سرنوشت رشک برانگیز او در این کتاب به خوبی نمایانده شده. کتاب را بدهید نوجوان ها بخوانند. ضعیف الایمان ها و ضعیف الاراده ها بخوانند.نا امیدها هم. دختران نوجوان هم. بسیار کتاب معرفت زا و امید افزایی است. حضرت زهرای این کتاب، همان فاطمه ی آیات و روایات است. کتاب را حقیقتا میستایم.