حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تالستوی» ثبت شده است

ارباب و بنده

شنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۳ ق.ظ

 

ارباب روسی با بنده اش برای رسیدگی به املاک و معامله ی یک قطعه ی زمین جنگلی در شبی سرد و با هجوم باد و برف و بوران به راه می‌زنند. با اینکه خیلی ها آنها را نهی می‌کنند. بهرحال حرص و طمع ارباب و بیخیالیِ نوکر او کار دستشان می‌دهد و در بوران گیر می افتند و در تلی از برف محاصره می‌شوند. هجوم سرمای وحشتناک روسیه و تاریکی مطلق شب و نبود سرپناه و ضعف و تحلیل بدن و غلبه خواب و خیال و...باعث مرگ اربابِ طماع می‌شود و اسب هم یخ میزند و می‌میرد اما نوکر بسختی نجات پیدا می‌کند و.... این داستان به چه دردِ ما میخورد؟ داستان طمعِ سیری ناپذیر ماست. حرص و جوش و تلاش ما برای مال دنیا حتی به بهانه ی نابودیِ جانمان. بی‌رحمی نسبت به دیگران برای حفظ منافع و مطامع مان. من پیشنهاد میکنم این کتاب کوتاه را بخوانید که بسیار خواندنی است و توصیفات نویسنده از شبِ پر از برف و کولاکِ بشدت سرد، بسیار خواندنی است.

  • حسن مجیدیان

پدر سرگی

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۸ ق.ظ

 

 

لابد می دانید که تالستوی را پیامبرِ نویسندگان نام نهاده اند. دو کتاب بزرگ و شاهکار او " جنگ و صلح" و "آناکارنینا" بسیار خواندنی هستند. اما او کتاب های مختصر و داستان های جمع و جور هم کم ننوشته. "پدر سرگی"، داستان افسر جوان و رعنا و زیبایی است که وقتی متوجه می‌شود نامزدش قبلا معشوقه ی تزار بوده؛ به یکباره دست از همه چیز می‌شوید و در صومعه معتکف می‌شود و به لباس کشیش ها در می‌آید. او در این راه آن قدر پیش می‌رود که قدیسی نامی می‌شود و حتی مریضان به دعای او شفا می‌گیرند. با آن همه مقام اما او در مواجهه با دختر جوانی که برای تبرک و شفاگیری و دعا نزد او آمده؛ متوجه درون خود و رسوبات گناه و هوس و بی ایمانی در خودش می‌شود و شبانه صومعه را ترک می‌کند و .... فکر کنید طرف در اوج مقام معنوی خودش، متوجه اختلال و بی ایمانی در دین خود می‌شود. ما چگونه ایم؟ ماها که پاک مختل و معیوبیم. در این داستان ها و سرنوشت ها آدم خودش را انگار دارد مطالعه و بازخوانی می‌کند. خدایا از این صومعه ی آلوده ی بی ایمانمان به کجا فرار کنیم؟

  • حسن مجیدیان

کتاب اعتراف

شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۲۳ ق.ظ

اعتراف کتاب کوچکی است از تالستوی. تالستوی را به خاطر آثار کم نظیرش مثل جنگ و صلح، آناکارنینا و... پیامبر نویسندگان نامیده اند. کارهایش خواندنی است. اعتراف هم داستان خروج او از اعتقاد به خدا و ایمان و مذهب و رجوع دوباره ی او به ایمانِ مذهبی است. کتاب با این سوال که زندگی چیست و چه معنایی دارد شروع می شود و بعد در صفحات متعدد اشاره به این دارد که زندگی جز شرّ چیز دیگری نیست! اما در ادامه معنای دیگری از زندگی را می یابد و... مقایسه ی تالستوی بین ایمان و اعتقاد طبقه ی روشنفکر و نویسنده با ایمان طبقات عامی و فرودست بسیار جالب است. نوشته ای صریح، کوتاه و خواندنی. به نظرم بد نیست اگر دچار چنین سوالاتی هستید که اساسا این زندگی چیست و به چه درد می‌خورد و وقتی قرار است بمیریم و خاک شویم؛ پس این همه تلاش و کار و امید برای چیست و سوالات دیگر، این کتاب کوچک از نشر گمان را که در رده ی کتاب های فلسفی‌ و تجربه ی زندگی چاپ شده است را بخوانید.

  • حسن مجیدیان