نامه هایی به آنا
خدا رحمت کند حسین پناهی را. آدم خاصی بود که به راحتی فهم نمی شد. اما ریشه در مذهب و همین خاک داشت. اهل درد و رنج بود. نامه هایی به آنا( که احتمالا خطاب به دخترش باشد) حاوی نگاه او به دنیای ماست. دنیایی که برای امثال حسین پناهی جای خوبی نبود . چون پناهی به قول خودش دنبال هیأت گل ها، مهندسی سگ ها، رنگ و فرم سنگ ها، معمای باران و ابرها، سیاهی کلاغ و سرخی گل انار، سماجت گاوها برای معاش و... بود . پناهی دردش این بود که به دلیل خودخواهی های طبیعی و قراردادهای اجتماعی از فراغت روزگار طلاییِ کودکی اش دور افتاده بود و تا همیشه مرثیه خوان آن روزها بود. در ابتدای کتاب حسین پناهی ِ نازنین نوشته است:
" بدبینی های ما عارضه های بدِ حضور و ارتباطات ماست. فقر و بیماری و تنهاییِ مرگِ ما، هیچ گاه به شکوهِ هستی لطمه نخواهد زد. منظومه ها می چرخند و ما را هم با خود می چرخانند. ما در هیأت پروانه ی هستی، با همه ی توانایی ها و تمدن هامان، شاخکی بیش نیستیم. برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد. یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست. اگر ردپایِ دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم، سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هر مفهومی نشسته ایم و همه ی چیزهای تلنبارِ مربوط و نامربوط را زیر و رو میکنیم".
- ۱ نظر
- ۲۱ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۲۷