حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان بلند» ثبت شده است

تحریر دیوانگی

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۵۹ ق.ظ

 

جوانی که از همسرش جدا شده و تنها در آپارتمان اجاره ای اش با بیماری سل، دست و پنجه نرم می‌کند؛ به یکباره بنا به وصیت یکی از اقوام به نام امیرافخم، صاحب ملک بزرگ و مزارع فراوان می‌شود. ورود او به عمارت جدید و آشنایی اش با اهالی روستا اتفاقات جالبی را رقم می‌زند. خوبی این دست کتاب ها این است که طرز مواجهه و نحوه ی عکس العمل آدم ها در مواقع و مواقف مختلف؛ مخصوصا درگیری ها و بحران ها را خوب روایت و بازنمایی می‌کنند. ما هم همینیم و در این کتاب ها انگار خودمان را پیدا می‌کنیم. کلمات نویسنده ی کتاب، آقای مهدی زارع بسیار پخته و جاافتاده است. انتشارات شهرستان ادب کتاب را چاپ کرده است. البته کتاب را به همه توصیه نمیکنم. شاید شما نپسندید و خواندنش را اتلاف وقت بدانید. من اما ادبیات بخش مهمی از مطالعاتم است.

 

  • حسن مجیدیان

کتاب آواز نیمه شب

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۵۱ ق.ظ

 

 

من کارهای آقای داوود غفارزادگان را دنبال میکنم. ایشان کارِ نوجوان و کارهای جنگی هم فراوان دارند و یکی از کاردرست ترین نویسنده هاست. آواز نیمه شب یک کارگاه ساده ی نویسندگی است. یعنی یک زندگی معمولی در دهه ی ۶۰ و در دوران بمباران شهرها به زیبایی روایت شده است. در یک خانه ی قدیمی در بن بست آقابالایی چند خانواده باهم زندگی می‌کنند. آسیه دختر کوچک یکی از خانه ها سودای داستان نویسی دارد. پدر با کامیون در بیابان ها و جبهه مشغول است. مادر توراهی دارد. آصف بی اجازه به جبهه رفته و احمد خروسی را به خانه آورده که قبل از بمباران و آمدن جنگنده ها خبردار میشود، مادربزرگ در حال و هوای خودش سیر میکند، آقاماشاالله کله پز که دائم اخبار جنگ را از رادیو می‌شنود و همسایه ها از صدای رادیواش عاصی و کلافه اند کله پزی را رها می‌کند و به جبهه می‌رود. در یکی از روزها مادر بزرگ از دنیا میرود و خبری از آصف و ۲۰ تا از بچه های محل که در عملیات شهید شده اند می‌رسد و.....داستان جذاب و جالب جلو می‌رود و آخرش هم پایانش باز است و معلوم نیست احمدِ خروس باز به جبهه رفته یا...

داستان زندگی های ما هم کم و بیش مثل زندگیِ آقابالایی هاست. ما هم همان خُلق و خوها را از دهه ی ۶۰ تا امروز با خودمان آورده ایم به این روزها و روزگاران. کاش هنر داشتیم و بلد بودیم و می‌نوشتیمش. این کتاب را به نوجوان ها هم پیشنهاد میکنم. کتاب را انتشارات "کتاب نیستان" منتشر کرده است.

  • حسن مجیدیان

آن ها که به خانه ی من آمدند

شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ق.ظ

 

 

هنوز نمی‌دانم داستان این کتاب واقعا برای خودِ نویسنده اتفاق افتاده یا زاییده ی تخیل اوست؛ اما بسیار قوی و خواندنی است. شاید اگر به اجنه و موجودات ناپیدا و آنها که نامحسوس در زندگی ما اثر دارند، علاقه مندید؛ مطالعه ی این کتاب از نشر افق برایتان جذاب باشد. شمس لنگرودی ِ نویسنده؛ کتابی در حال و هوای اجنه نوشته و بعد از آن عده ای ناشناس به او مراجعه می‌کنند که چرا راجع به کسانی که اطلاع نداری کتاب نوشته ای؟ آنها تا خانه و محل کار و همه جا نویسنده را بدون اینکه دیده شوند دنبال می‌کنند و او را به مرز بدبختی و جنون و دربدری می برند و آخر سر هم معلوم نمی‌شود که کی هستند و حرف حساب شان چیست؟ اما همه جا هستند و همه ی زندگی شمس را زیر و رو و دچار سختی و عذاب می کنند. قلم قوی و توصیفات عالی و خودِ کتاب یک دوره آموزش ِ نویسندگی است.

  • حسن مجیدیان

کتاب آواز بلند

شنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۱ ق.ظ

کتابی خواندنی با پایانی تلخ و دردآور راجع به روزهای جنگ و بمباران شهرها توسط رژیم صدام در شهر همدان. داستان مفقود شدن دایی هادی و جست و جو برای یافتن او و نجاتش از دست کومله و دلتنگی و انتظار پدر و مادر و داستان‌های فرعیِ دیگری در جنب داستان اصلی. حکایت روحیات و تصمیم‌گیری ها و ثبات و تزلزل آدم ها در موقعیت های خطیر. انگار داستان زندگی ماست. اما آنجا که احساس میکنی با آمدن خبر شهادت هادی داستان به سرانجام خواهد رسید؛ ناگهان بمبی به خانه ای که داستان در آن اتفاق افتاده می افتد و.... کتاب آواز بلند اثر آقای علی اصغر عزتی پاک است از انتشارات شهرستان ادب. کوتاه است و خواندنی.

 

  • حسن مجیدیان