عالم هیچکاک
یکی از مقالات بلند شهید آوینی همین کتاب عالم هیچکاک است که در نقد و معرفی آثار و تفکر این فیلم ساز نوشته شده است. کتاب خواندنی است واقعا...
- ۱ نظر
- ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۴۴
یکی از مقالات بلند شهید آوینی همین کتاب عالم هیچکاک است که در نقد و معرفی آثار و تفکر این فیلم ساز نوشته شده است. کتاب خواندنی است واقعا...
کتاب دختر تبریز، ارزشمند و دوست داشتنی است و در ردیف کتاب هایی که هر از گاهی باید دوباره به آن مراجعه کرد و درس گرفت و کیف کرد!
به گزارش مشرق، آنها که اهل دقت در اوضاع و احوال زمانه هستند، به نیکی و فراست در می یابند که جایگاه کار تربیتی و ارتباط با بچه های نوجوان کجاست و چه اهمیتی دارد. بزرگان ما تاکید کرده اند که در دراز مدت هیچ چیز به اندازه ی تعلیم و تربیت اهمیت ندارد ولو اینکه مسائل دیگر مدتی سایه بیندازند و مشغولمان کنند! کار تربیتی و ارتباط با دانش آموزان و همراهی و همنفسی با بچه های مردم، به قصد تربیت و رشد و محافظت از آن ها کار سترگ و ستودنی است که هم شأن و هم رتبه ی با کار و دغدغه ی انبیاء و اولیاء و خوبانِ خداست. هر چه در عظمت و علو کار معلم و مربی بگوییم کم است و حقیر.
ما بعد از انقلاب و شدت گرفتن جریان مبارک دینی و اسلامی در محافل و مساجد و مدارس و... کم نداشتیم و نداریم عناصر گرانقدر و عزیزی که بار معلمی و مربیگری را بر دوش کشیده و در ورطه ی سخت و سنگین تربیت نسلِ بعد از انقلاب، از جوانی و راحتی خود گذشتند و نسلِ نوخاسته ی متخلقی را پرورش دادند و بالا آوردند. مربیان تربیتی و پرورشی مدارس از ویژه های این عناصر خدوم بودند و هستند.
جریان پرورشی در مدارس اگر چه از دهه ی شصت در مدارس نضج گرفت اما اوج بالندگی و شکوفایی آن مربوط به ده ی هفتاد است که بعد از جنگ و هجمه ی بی امانِ فرهنگی و اخلاقی دشمنان، ضرورتش بیشتر و حساس تر شد. دیدیم که عناصر کج فهم! _شاید هم زرنگ اما مریض! _در دولت اصلاحات چگونه دست گذاشتند روی این نقطه ی حساس تا حذفش کنند و حذفش هم کردند. اما الحمدلله پس از مدت کوتاهی دوباره این معاونت به آغوش مدرسه برگشت. من و ما خیلی مدیون معلم های پرورشی مدارس مان هستیم و الا تکلیف بقیه ی معلم ها که معلوم بود! این عزیزان که کنزهای نهفته ی انقلاب ما هستند باید از مهجوریت و غربت به درآیند. نشود که آنها بروند و گنج عظیم دانش و تجربه و مهارت آنها هم با ایشان خدای نکرده به خاک برود!
انتشارات ِ با دغدغه ی راه یار چه خوب این نقطه ی حساس را فهم کرده و نشسته پای جمع آوری خاطرات شفاهی این عزیزان. باید دست مریزاد و بارک الله گفت به راه یاری های نازنین!
توفیق داشتم که کتابِ خوش خوان و روان ِ «دختر تبریز» را دو سه روزه و با اشتیاق بخوانم. خاطرات خانم صدیقه صارمی این دختر مجاهد و پرتلاش و پر دستاورد ِ تبریزی را به نظرم هرکسی که با مدرسه و کانون تربیتی و مسجد و بچه های نوجوان و حتی جوان و دانشجو ارتباط دارد، باید دست بگیرد و بخواند. یقین دارم که هرکس کتاب را بخواند به همین مطلب اذعان میکند.
کتاب به لحاظ فرم و محتوا در حد و اندازه ی مقبول است الحمدلله. فرم روایت، شیرین و روان و بدون دست انداز است. قلم خانم مهدی زاده دور از پیچ و اطناب و خودنمایی و اظهار فضلِ اضافی است. محتوا هم جالب و مغتنم و درس آموز است. فراز و فرود خوبی دارد. اشک دارد و سوز. خنده دارد و سوژه. کلماتِ ترکی اش چه صفایی داده به کتاب. شخصیت های کتاب همه دوست داشتنی اند. اصلا کتاب، آدم را عاشقِ آذری هایِ عزیز میکند!
پدر و مادرِ خانم صارمی از قهرمانان این کتاب هستند. یاد شهیدان، یاد امامِ عزیز، سختی های جنگ خاصه پشت جبهه و فضای بیمارستان و امدادگری، عشق به آموختن سواد و دانش و دلسوزی برای محرومین و از پاننشتن و پیش رفتن در صفحه به صفحه ی کتاب موج می زند. مسؤولین ما و مسؤولین تبریزی اگر کمی ذوق و سلیقه داشتند، تندیس این زنِ قهرمان را در شهرشان بر می افراشتند!
خانم صارمی نمونه ی جالبی است از دختران انقلابیِ خوش فهمی که کار را در زمانِ مناسب ِ آن به نحو شایسته انجام دادند و از تهدیدها، فرصت ساختند. ایشان حقیقتا خستگی ناپذیر بوده و جایی از کتاب نیست که ببینید این زن از پای نشسته و خسته شده! حتی در بحبوحهی تظاهرات و کتک خوردن از ماموران رژیم شاه. حتی در مجروحیت در جبهه. حتی در پیاده روی های طولانی و مشقت زا در سرکشی های به روستاها در ماموریت های نهضت سواد آموزی و...
مگر در روز تشییعِ حضرت امام خمینی ره که چه کسی آن روز و با آن خبرِعظیمِ کمر شکن، از پای نیفتاد و به خاکِ غم ننشست؟
دخترِ تبریز را نه فقط خانم ها که مردان ما هم ببینند، بد نیست. انتشارات راه یار هم در «کتاب سازی» با سلیقه است و هم در «قوت و درستی محتوا» حساسیت به خرج میدهد الحمدلله. جا دارد به خاطر نشر چنین اثر ارزشمندی به همه ی عزیزان خداقوت و تبریک گفت. امیدوارم همتی شود و با وسواس و حوصله ی شبکه ی توزیعِ ناشرِ محترم، کتاب به دست خیلی ها که محتاجِ کتابهای این چنینی هستند، برسد.
یک نکته هم اینکه شاید بشود در مصاحبه های دیگری با خانم صارمی، از ایشان در خصوص ریزه کاری های تربیتی همچون: جذب، ارتباط، رشد، محتوا، قالب، برخوردها، تنبیه و تشویق ها، روش ها، چالش و درد سرهای مربی گری، مقایسه نوع ِ بچه های دهه ی شصت با دهه ی هفتاد و... هم سوالاتی کرد که کمی به کتاب جنبه ی کاربردی هم بدهد.
با این حال این کتاب، ارزشمند و دوست داشتنی است و در ردیف کتاب هایی که هر از گاهی باید دوباره به آن مراجعه کرد و درس گرفت و کیف کرد!
این کتاب به لطف الهی و استقبال مخاطبان به تازگی به چاپ چهارم رسیده است.
* حسن مجیدیان
فاطمه هر چند دقیقه یک بار سبزیها را به هم میریخت. زکریا هم دستکمی از دخترش نداشت! اسمش این بود دارد کمک میکند؛ ولی هوش و حواسش سر جایش نبود. فقط سبزیها را از این دست به آن دست جابهجا میکرد. سر سفره ناهار هم پکر بود و با غذایش بازیبازی میکرد. با ایماواشاره از الهه پرسیدم: «چیزی شده؟» خبر نداشت؛ زهرا هم که متوجه حواسپرتی زکریا شده بود، پاپی شد و چند بار صدایش کرد؛ اما انگارنهانگار. دستم را روی زانویش گذاشتم که تکانی خورد. پرسیدم: «کجایی زکریا؟ اتفاقی افتاده؟»
جواب داد: «نه چیزی نیست»
زهرا گفت: «آخه ما هیچوقت تو رو این مدلی ساکت ندیدیم. انگار جدی جدی کشتیات غرق شده»
زکریا جواب داد: «امروز یکی از سربازای خوبمونو دیدم که داره سیگار میکشه. برای همین خیلی ناراحت شدم.»
من و الهه و زهرا همزمان گفتیم: «چه بد!»
زکریا گفت: «رفتم جلوش هول شده بود، سیگارو از دستش گرفتم و زیر پام له کردم. بعد پیشونیشو بوسیدم و بهش گفتم: «بازم سیگار داری؟» از خجالت سرشو پایین انداخته بود. بهش گفتم «راست و دروغت به من ربطی نداره. من به فرمانده گردانت چیزی نمیگم؛ ولی تو هم سیگار نکش. تو منطقه نظامی که کلاً ممنوعه. بیرون از اینجا هم هر سیگاری که بکشی آتیش به جوونی خودت میزنی.»
الهه پرسید: «بعدش چی شد؟ قبول کرد حرفتو؟»
زکریا گفت: «چند دقیقه بعد کمدشو باز کرد، یک پاکت سیگار داد دست من که توش چند تا سیگار مونده بود. بهم گفت: «آقای شیری اینا رو هم له کن. میخوام قول بدم دیگه لب به سیگار نزنم.»
گفتم: «معلومه از رفتارت خوشش اومده. جوونه دیگه، باید هواشو داشته باشی.»
زکریا گفت: «دلم از این میسوزه که کار درستوحسابی هم نداره. بخواد سمت سیگار هم بره که وضعش هر روز بدتر میشه.»
این ناراحتی زکریا برای من قابل فهم بود؛ چون روی سربازهایش خیلی حساس بود. حتی یک دفترچه داشت که داخل آن اطلاعات کامل سربازها را نوشته بود. اینکه بچه کجا هستند، تحصیلاتشان چیست، وضعیت مالیشان چطور است، مشکلات خانوادگیشان چیست. همه اینها را به ریز در میآورد تا بداند با هر سرباز چطور باید سر حرف را باز کند و با آنها رفاقت داشته باشد.*
* به نقل از مادر شهید
بریدهای از کتاب «کاش برگردی»؛ خاطرات مدافع حرم شهید «زکریا شیری» (صفحه 138 و 139)
نویسنده: محمد رسول ملاحسنی
انتشارات شهید کاظمی
منبع : سایت حریم حرم
بسم الله
یکی از کتاب های خوبی که توفیق پیدا کردم بخوانم، کتاب " نان سالهای جنگ" بود. کار جالبی در قالب کوتاه نوشته هایی جذاب و درس آموز از فعالیت زن های قهرمان روستای صدخرو سبزوار در ایام جنگ تحمیلی به قلم محمود شم آبادی. انتشارات راه یار خاطرات شفاهی پشتیبانی جنگ را برده به روستای پرافتخار صدخرو. خاطرات کوتاه و خواندنی هستند. به زنان نجیب و شریف این خاک خیلی باید افتخار کنیم. مطمءن هستم که اگر کتاب را بخوانید کیف خواهید کرد. کتاب را با تخفیف از سایت عماریار میتوانید بخرید.
حتی در همین زمانه شلوغ با این همه درد و اتفاق، باز هم کتاب راهی به سوی آرامش و آرامش و تمرکزی است برای یافتن راه. کتاب را نباید از دست داد و کتاب شهدا را باید سر دست گرفت و بسان چراغی جلوی پا گرفت تا لغزشگاهها و درهها، آدم را به کام خودش نکشاند. مرد راه بی نیاز از این ستارههای رهنما نیست.
شهدای عزیز مدافع حرم، در قفای شهدای انقلاب و جنگ، راهی شدند و راه یافتند و حالا خورشیدوار، به مشتاقان مسیر راه وصال نشان میدهند. کتاب احوالات آنها که در این سالها رونق و آوازه یافته است، از برکات و نعماتی است که در زمانه ما پیدا شده است. قدر این آثار را باید دانست و از دست ندادشان. چه خوب که تک تک اینها را بشناسیم و به هم معرفی کنیم و از تبلیغ آن دریغ نورزیم.
کتاب سیزدهم از سری کتابهای مدافعان حرم انتشارات روایت فتح به شهید عزیز، «امین کریمی» اختصاص یافته است. کتابی به قلم خانم «مریم عرفانیان» و با عنوان «طائر قدسی». ایشان قبل از این کتاب، برای شهید «حسن قاسمی دانا»، کتاب «سروها ایستاده میمانند» را نوشتهاند. کتاب «امین»، از زبان پدر و مادر عزیزش، خواهر و همسر گرامیاش و تنی چند از رفقای او، روایت شده است. عموم روایتها خوب و قابل ملاحظه است.
از روحیات شهید «امین کریمی» و کودکی و نوجوانی او و جسارتها و ریسکهایش، مطالب جالبی نقل شده است. روحیه و علاقه امین به مسائل فنی او را تا آنجا پیش میبرد که به جمع نیروهای زبده تخریب میپیوندد و ابتکارات او در نبرد سوریه خیلی راه گشای نیروهای مقاومت میشود. از فرازهای جالب کتاب، ماموریتهای «امین» در بسیج و نحوه برخورد او با موارد و منکرات بوده است. این خودش الگوی جالبی برای مامورین و مرتبطین این حیطه است؛ نگاه انسانی و فرهنگی او بسیار راهگشا و راهبردی بوده است.
اگر کتاب «طائر قدسی» را خوب بخوانید، میبینید که «امین» زود بزرگ شده است و پا به عالم مردانگی گذاشته است. این را از رفتار و روحیه او در مواجهه با مریضی خواهرش و بعدها بیماری مادرش، خواهید فهمید. لطف کتاب بیش تر از این حرفهاست و خوب است که محروم از الطاف این شهید عزیز نباشیم و شرح احوالاتش را بخوانیم.
کتاب صد روسی رو از نویسنده ی محترم کتاب ، آقای میثم رشیدی دریافت کردم. آشنایی با ایشون انگیزه ی من برای نوشتن کتاب شهید محمد عبدی رو دو چندان کرد. بقیه آثار آقا میثم هم خواندنی هستند. با یه سرچ ساده میتونید پیداشون کنید.
کتاب های مرحوم آقای صفایی حائری واقعا بدردبخور و راهگشاست. این جلد هم مجموعه ی جدیدی از انتشارات لیله القدره.پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنید و به دوستانتون هم معرفی کنید. قابل استفاده و غنیمته...
سلام و ارادت.به شخصه خیلی از این کتاب بهره بردم. بیان و افکار مرحوم آیت الله حائری شیرازی در این کتاب فوق العاده است.به همه معلم ها و مربیان توصیه میکنم حتما سری به این کتب بزنند. و مطمئن باشند که سراغ خوب کتابی تو حیطه ی تربیت نوجوان و جوان رفنه اند.کتاب را نشر معارف چاپ کرده.
همه ما در میان این همه غوغا و خبر، دنبال اندکی آرامشیم. میبینید که موج روزانه و بلکه ساعتی اتفاقات و خبرهای خوب و بد چه با ذهن و دل ما میکند. آدم عاقل باید برای خودش خلوت و فراغتی ایجاد کند تا در پرتو آن روح و جانش را پالایش و تطهیر نماید؛ و الا موج و هجمه اتفاقات و مشغلهها خراب و افسردهمان میکند.
کتاب یکی از آن آرامش دهندههاست. کتاب خوب آدم را سرحال و سر ذوق میآورد. اگر آن کتاب را نویسنده خوبی نوشته باشد و یا شرحی از حیات طیبه آدم خوبی باشد، چقدر خوب و سازنده است. اگر آن خوب، شهید هم باشد که معرکه است. آن وقت آن کتاب را باید بر دیده گذاشت و بوسید و با جان و دل خواند و لذت برد.
کتابهای شهدا، نیاز و اولویت ماست در این دوره و زمانه. این اوراق و شرح حالها، گره گشای دردها و خرابیهای ماست. دوا و داروست این کتابها. آیا آدم عاقل خودش را محروم میکند از چنین غنیمتی؟ آیا آدم عاشق سراغ نمیگیرد از عشاق به وصال رسیده؟ میشود شهدا را دوست داشت و دم از آنها زد و سراغ مزارشان رفت و عکسشان را قاب و پروفایل کرد اما از کتاب آن عزیزان سراغ نگرفت؟ این درد است که این کتابها متروک و مهجور بماند و حتی نامشان هم به گوش ما نخورده باشد!
کتاب نهم از مجموعه کتابهای مدافعان حرم از انتشارات روایت فتح که به شهید عزیز و جوان محجوب گرگانی «شهید سید احسان حاجی حتم لو» اختصاص دارد، از جمله این کتابهاست. «مثل نسیم»، کتاب خوشخوانی است به قلم خانم «اعظم السادات حسینی». کتاب سه بخش عمده دارد. بخش اول گفتاری از مادر محترم شهید. بخش دوم روایت همسر گرامی شهید و بخش سوم دوستان و همکاران و همرزمان «سید احسان».
هر کدام از این بخشها بعدی از ابعاد شخصیت این شهید عزیز را روایت میکند. روایت مادر او کوتاه است اما نموداری است از سلوک یک فرزند مطیع و تربیت شده در فضای اسلامی و اهل بیتی. تعامل و ادب و بیحاشیهگی و دردسر ندادن به والدین و... مجموعه خوبیهای او بوده در قبال پدر و مادر.
اما گُل کتاب آن بخشی است که همسر او راوی کتاب است. خیلی خواندنی است. من گاهی حین مطالعه کتاب با خودم میگفتم آخر میشود آدم این همه آرام و آقا و مودب باشد؟ این آدم چرا عصبانی نمیشد؟ این سید چرا هیچ جا جوش نمیآورد؟ اما واقعیت این است و همه هم تاکید دارند که سیداحسان، مودب و متین و خلیق و خوش اخلاق بوده. خب حسن خلق آدم را به خیلی جاها میرساند و کم متاعی نیست!
ما امروز بحرانهای اجتماعی فراوانی داریم. در زندگیهای زوجین هم که الی ماشاءالله. هزار تا موسسه و نهاد و کارگروه دغدغه حل این بحرانها را دارند. باور کنید مثل یک چنین کتابهایی لازم است به زوجین توصیه شوند تا از بحرانها و ناهنجاریهای موجود در زندگیها جلوگیری کند و راه و رسم زندگی را یادشان دهد.
ویژگیهای کاری او در فن تخریب، مسئولیت پذیری، ایثار و از خود گذشتگی و تحمل و مدارای «سید احسان» در همه روایتهای کتاب پررنگ است.
سید مهربان ما در حالی عازم سوریه میشود که فرزندش «سید طه» را همسرش باردار است. او در حساسترین و شیرینترین لحظات زندگیش، دل میکند و به دفاع از حرم میرود.. چه باید گفت و چگونه باید ترسیم کرد اوج و علو این شهدا را؟
«مثل نسیم» را دریابید...
از آن روزها که به همت نویسنده توانا جناب «کورش علیانی»، مجموعههای «یادگاران»، «به مجنون گفتم زنده بمان» و... توسط موسسه وزین و پربرکت «روایت فتح» انتشار مییافت، سالهای زیادی نگذشته است. بعد از کارهای ماندگار و متبرک شهید سید «مرتضی آوینی»، عموما این موسسه را با همین مجموعههای چاپ شده میشناختیم.
اما انصافا در این سالها «روایت فتح» با چاپ خاطرات مربوط به شهدای مدافع حرم، اوجی دوباره گرفته است. شاید تا به آنجا که من دیدهام نزدیک به 15 اثر از مجموعه مدافعان حرم، چاپ و عرضه شده باشند. اکثر کتابهای این مجموعه هم خوب و روان و صمیمی و خواندنی هستند. یکی از همین خوبترینهای این مجموعه، کتاب «دلتنگ نباش» است. کتاب شهید عزیز و جوان با تقوا و عنصر هنرمند و رزمنده زبده سپاه یعنی آقا «روح الله قربانی». این کتاب بعد از تمجید رهبر عزیز، آمد در صدر پرفروشها. من هم رفتم سراغ کتاب و شبها و روزهایی با «روح الله» و احوالاتش مأنوس بودم.
چقدر خوب بود. چقدر دلچسب. چقدر حسرت خوردنی. چقدر خجالت کشیدم از خودم! بر عکس بقیه کتابهای این تیپی، دوست نداشتم کتاب تمام شود؛ دوست نداشتم «روح الله» شهید شود! گاهی ترک موتور او مینشستم، گاهی با او پیاده از دانشگاه امام حسین (ع) به سمت لواسان راه میافتادم، گاهی به همراهش در مجلس آقا مجتبی تهرانی بودم، گاهی بالاسر مزار «رسول خلیلی» در قطعه 53 گریه میکردم. گاهی شبها با او بالای ساختمان ممنوعه دانشکده مینشستم و به درد دلهایش با مهران گوش میدادم و گاهی... آری کاش «روح الله» میماند تا در همسفری با او، امثالِ من هم به جایی میرسیدیم.
جوانهای خوب و با دغدغه که در پهنه وسیع کشور و در جبهه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و... مشغول هستند و دارند مجاهدت میکنند و زحمت میکشند، حتماً به الگوهایی مثل «روح الله» نیاز دارند. امام راحل به بزرگان میفرمودند که وصیت نامه شهدا را بخوانند، زندگی و مشی و سلوکشان که جای خود را دارد. رهبر عزیز ما هم همیشه و همواره به ادبیات مقاومت و پایداری و زندگینامه شهدا عنایت و اهتمام ویژه داشته اند و بیشترین تقریظهایشان مربوط به این حوزه است. من و شما حتما نیاز داریم که این کتابها را از دم دستمان دور نکنیم. دائم مراجعه کنیم و سرمشق بگیریم. از امثال «روح الله» چقدر نور و هدایت میتوان گرفت.
عجیب پشتکار داشته و در یادگیری و آموزش و حساسیت به کار، سرآمد بوده. خواستگاری رفتنش، محبت و همزیستی با همسرش، رسیدگی به پدر عزیز و رنجورش، اهتمامش به مجلس وعظ آقامجتبی تهرانی، تقیّدش به تقوا و نماز اول وقت و لقمه حلال، شوقش به زیارت امام رضا (ع) و تخصص و جسارت و شهادت طلبیاش؛ همه برای ما در ها و آموختنیهای بزرگ دارد. «روح الله قربانی» یعنی اگر در پی چیزی باشی به آن میرسی. یعنی اگر جهت درست و الهی انتخاب کردی و همت و پشتکار را چاشنی عملت کردی، حتما به مقصودت میرسی.
یک نقطه نورانی در زندگی کوتاه این شهید هست و آن مادر محترم و نورانی اوست. مادری که دوست داشته «روح الله» یا طلبه شود یا شهید. او را از کودکی «شهید روح الله» صدا میزده. او را قوی و مردانه بار آورده. این مادر والامقام، وقتی «روح الله» 15 سال داشته، به جوار رحمت حق رفت اما آثار تربیت او و یادش همیشه با «روح الله» بود. ما بیشتر از همه مدیون مادران زجر کشیده شهدا هستیم.
کتاب «دلتنگ نباش» چهاردهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم است که به قلم خوب خانم «زینب مولایی» نوشته شده است. امیدوارم که توفیق خواندنش را پیدا کنید که خواندن این کتابها توفیق و نصیبی است از رحمت خدا.