حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب همیشه مربی» ثبت شده است

پیشنهاد کتاب برای روز و هفته معلم

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۱۱ ق.ظ

نشر شهید کاظمی معرفی کرد؛ بسته پیشنهادی روز معلم

انتشارات شهید کاظمی به‌مناسبت تکریم و بزرگداشت روز معلم، ۷ عنوان کتاب متناسب با این روز را پیشنهاد داده است.

نشر شهید کاظمی معرفی کرد؛  بسته پیشنهادی روز معلم

 

12 اردیبهشت مصادف است با سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری. به‌پاس گرامیداشت مقام شامخ معلم و استاد، این روز به نام معلم نام گرفته. نشر شهید کاظمی هم جهت تکریم اساتید و معلمان عزیز، بسته پیشنهادی از کتاب‌های متناسب با این روز را تقدیم علاقمندان کرده است.

پیشنهاد ویژه روز معلم

۷ کتاب منتخب برای اساتید و معلمان عزیز:

 

استاد؛ خرده‌روایت‌هایی از زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری

راز چشم‌هایش؛ روایتی از زندگی مخلصانه مدیر و معلم شهید سیدجلال سجادی

حاج محمد؛ روایتی از زندگی مجاهدانه معلم استثنایی شهید حاج محمد میرزا بیگی

دوبنده خاکی؛ داستانی براساس زندگی پهلوان شهید اصغر منافی‌زاده

همیشه مربی؛ خاطرات زندگی و شهادت مربی شهید محمد عبدی

دوره‌ات نگذشته مربی؛ کوتاه‌نوشته‌های فرهنگی و تربیتی

معلم باید در خط مقدم باشد؛ گلچینی از رهنمود‌های رهبر انقلاب دربارۀ موضوع تعلیم ‌و ‌تربیت

  • حسن مجیدیان

یک بازخورد

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۱۱ ب.ظ

 پیام یک مخاطب:

سلام خیلی اتفاقی داشتم کانال رو میدیدم، یک بریده ای از کتاب همیشه مربی رو خوندم مشتاق شدم و از پیام های قبلی بیشتر درباره ی کتاب خوندم. حقیقتا یک رزق دونستمش. چون اندکی به کار فرهنگی مشغولیم ،خیلی برای ثابت قدم شدنمون برای ادامه ی کار و نوع برخوردمون با نوجوونها موثر بود. محبت حرف اول و اخر ر‌و میزنه و چقدر حیف که خیلی ها غافلند. و چقدر جالب که شهید عبدی اون زمان خیلی مسائل رو تشخیص می‌داده. الحمدلله برای من در این زمان خیلی موثر بود. نثر کتاب هم هرچند جدید بود و راوی ها مشخص نبودن و صفحات اول سخت بود ولی کشش و جذابیتش اونقدر بود ک چند روز مدام بخونمش. کاش بیشتر از روش و زندگی شهید میتونستیم بدونیم.

 

  • حسن مجیدیان

نگاهی به کتاب همیشه مربی

چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۳۰ ق.ظ

به بهانه سالگرد شهادت مربی شهید محمد عبدی

 

تحلیل و نگاهی به کتاب همیشه مربی

ناگفته هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی در کتاب " همیشه مربی " آمده است. کتابی از انتشارات شهید کاظمی، به قلم حسن مجیدیان که خود از شاگردان شهید بوده و به نوشتن خاطرات او اهتمام ورزیده است. کتاب شهید محمد عبدی به گفته ی نویسنده، حاصل کنکاش و گفتگو با بیش از چهل نفر از نزدیکان و دوستان و شاگردانِ مربی فهیم و دلسوزی است که مربی بودن و سر و کله زدن با متربیان را نوعی سلوک می‌دانست. مربی تربیتی بودن بودن یک وظیفه ساده نیست. یک جست‌وجوست؛ جست‌وجویی بی‌پایان برای کشف انسان‌ها، شهید عبدی این جست‌وجو را به خون خود کشیده بود. برای او، مربی بودن چیزی بیشتر از انتقال دانش بود؛ مربی بودن برایش یعنی نشان دادن راهی که هر فرد در دل خود بیابد، شکوفا شود، و به بهترین نسخه خودش تبدیل شود. او باور داشت که در دل هر نوجوان یک دنیا نهفته است، و مربی فقط باید این دنیا را ببیند و به آن شکل دهد. کار مربی یعنی به آتش کشیدن دل‌ها، نه فقط آموزش مغزها. مربی شهید محمد عبدی همیشه می‌گفت که مربی باید از جایی عمیق‌تر از ذهن به انسان‌ها نگاه کند. او می‌دانست که در هر گام، در هر کلمه، حتی در هر سکوت، باید حقیقتی را به دیگران منتقل کند. مربی بودن یعنی یادآوری این که انسان‌ها می‌توانند به چیزی بزرگتر از آنچه که فکر می‌کنند دست پیدا کنند، در هر برخورد، در هر حرکت، در هر نگاه. کتاب «همیشه مربی» که حاوی خاطرات و ناگفته هایی از سیره ی فرهنگی و تربیتی آن مربی عاشق است ، فرصتی است برای درک عمیق‌تر این فلسفه تربیتی. این کتاب فقط روایت زندگی شهید عبدی نیست؛ بلکه نقشه‌راهی است برای کسانی که می‌خواهند در مسیر مربی‌گری گام بردارند، کسانی که به دنبال چیزی فراتر از آموزش صرف هستند. «همیشه مربی»، یادآوری است که مربی بودن یک مسیر است، یک راه که هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. رد پای این نگاه در فصل دوم کتاب، آشکارتر است. آن شهید در نامه ای به پدر بزرگوارش نوشته بود که " خدا مرا درست کرده است برای معلمی و مربی‌گری ". او با همین باور و با عشق وافر و تلاشی در خور تحسین، زندگی کوتاه اما شگفت خود را وقف بچه های مردم کرده بود. برای او دغدغه تربیت و مراقبت از بچه های مردم آن قدر حیثیتی بود که به قول خودش حاضر بود از سر شب تا صبح با نوجوانی در خیابان قدم بزند تا مبادا این بچه در خلوت خود به گناه بیفتد. این مرام او در مقام تربیت بود اما نه به این سادگی و شیرینی!  که زخم ها و طعنه ها و بی مهری ها همواره به راه بود و عاقلان علاقمند به حیات همواره زیر گوشِ این مجنونِ طریق نجات،  زمزمه ها داشتند که بابا زرنگ باش و به فکر خودت باش و کاری و شأنی و زنی و بچه ای اختیار کن و از همین دست تمنیات و حرف ها. اما خب او سرخوشانه راه خودش را می رفت و افق دیگری مد نظرش بود! سلوک جنون مندانه ی خودش را داشت و رهرو وادی عادات و روزمرگی ها نمی شد و در قواره و چارچوب عاقل ها نمی گنجید. نشانه های این جنون در کلماتِ شاگردان او در صفحات متعدد کتاب، نمایان و مشهود است. از این نکته نمی‌توان گذشت که به رغم قوت محتوا، جان دار بودنِ خاطرات، کاربردی بودنِ روش و منش اخلاقی و تربیتی محمد عبدی، سادگی و کوتاهی جملات و راحت خوانی کتاب؛ این اثر میتوانست به لحاظ دسته بندی و تدوین خاطرات و سیرِ منطقی آن، مناسب تر تدوین شود و از اندک بهم ریختگیِ ساختمان کتاب، بکاهد. شاید به خاطر تجربه ی اولِ مجیدیان، بشود با اغماض از کنار این ضعف گذشت. همیشه مربی با تمام این توصیفات، گلِ خوش بویی در گلستانِ معطر کتاب های انتشارات شهید کاظمی.

سیدعلی میرموسوی

  • حسن مجیدیان

و زمین قصه ی پرواز تو را باور کرد

سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۲۵ ق.ظ

هوالشهید

رفتی و در افقی سبز به او پیوستی

و زمین قصه ی پرواز تو را باور کرد

روزی همین جا بودی!

خسته و دلشده و سودازده

کنار ما ت

منای رفتن داشتی

بال و پر به قفس می کوبیدی

گریه ها داشتی

رود راه انداخته بودی

ناله ها سر می دادی

 

دیوانگی ها می‌کردی

می سوختی

آب می شدی

زجر می کشیدی

گلویت نا نداشت

پایت زخمی بود

روحت تاب ایستایی نداشت

التماس می‌کردی

برای آنها که رفته بودند، نامه ها روانه می کردی

میگفتی که برایم جایی نگه دارید!

منت رفقای شهیدت را می کشیدی آ

ن قدر بر درِ نیمه بازِ شهادت کوفتی؛ تا در فصلی که خبری از سفر و عروج و شهادت و خون دادن نبود؛ راه یافتی!

بار یافتی

قدر یافتی

قبولت کردنت

خریدندت

بردندت

تو را خواستند

پذیرفتندت

شهید شدی

شدی شهید محمد عبدی

من اما

در حاشیه ی این جهان

کُنج زندگی

با خستگی

درست وسط تنهایی نشسته ام،

صبور، غمگین، امیدوار، خسته و ادامه دهنده

و ادامه دهنده

و ادامه دهنده

همین!

یاد میکنم غمِ تو را هنوز...

 

 

 

 

  • حسن مجیدیان

چرا محمد عبدی؟

سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۲۰ ق.ظ

امروز سالگرد شهادت مربی شهید محمد عبدی است. این که از او یاد میکنم و یادآورش می شوم برای این نیست که شهید را خرج خودم کنم و از او اعتباری بگیرم و به او شناخته شوم! یاد شهید به خاطر فوق العادگی و ویژگی های ناب اوست. در سلوک او دغدغه ی بچه های مردم، گریه های بی امان، معصومیتی دوست داشتتی، شوق به رفتن و رسیدن فراوان به چشم می‌خورد. او را یاد میکنم تا یادم نرود که چه فاصله ای با او داریم. برای شهیدانه رفت، عبدی گونه زیستن را محتاجیم.

  • حسن مجیدیان

معنای مربی بودن

سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۱۶ ق.ظ

مربی بودن یک وظیفه ساده نیست. یک جست‌وجوست؛ جست‌وجویی بی‌پایان برای کشف انسان‌ها، شهید عبدی این جست‌وجو را به خون خود کشیده بود. برای او، مربی بودن چیزی بیشتر از انتقال دانش بود؛ مربی بودن برایش یعنی نشان دادن راهی که هر فرد در دل خود بیابد، شکوفا شود، و به بهترین نسخه خودش تبدیل شود. او باور داشت که در دل هر نوجوان یک دنیا نهفته است، و مربی فقط باید این دنیا را ببیند و به آن شکل دهد. کار مربی یعنی به آتش کشیدن دل‌ها، نه فقط آموزش مغزها. محمد عبدی همیشه می‌گفت که مربی باید از جایی عمیق‌تر از ذهن به انسان‌ها نگاه کند. او می‌دانست که در هر گام، در هر کلمه، حتی در هر سکوت، باید حقیقتی را به دیگران منتقل کند. مربی بودن یعنی یادآوری این که انسان‌ها می‌توانند به چیزی بزرگتر از آنچه که فکر می‌کنند دست پیدا کنند، در هر برخورد، در هر حرکت، در هر نگاه. کتاب «همیشه مربی»، نوشته حسن مجیدیان، فرصتی است برای درک عمیق‌تر این فلسفه تربیتی. این کتاب فقط روایت زندگی شهید عبدی نیست؛ بلکه نقشه‌راهی است برای کسانی که می‌خواهند در مسیر مربی‌گری گام بردارند، کسانی که به دنبال چیزی فراتر از آموزش صرف هستند. «همیشه مربی»، یادآوری است که مربی بودن یک مسیر است، یک راه که هیچ‌وقت تمام نمی‌شود.

 سیدعلی فلاح میرموسوی

  • حسن مجیدیان

کتابی برای بچه مسجدی ها

سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۱۰ ق.ظ

اگر به من بگویید که یک ویژگی خاص که از شهید عبدی در یادت مانده باشد، چیست، میگویم: درد داشت و خیرخواه مردم بود! محمد عبدی متولد ۵۵ است، عاشق شهادت و بسیج و مسجد! اهل محله‌ی تهرانپارس است و از آن آدم‌هایی‌ست که فهمیده است مجاهدت واقعی، کف میدان است و در دل نوجوان‌ها! محمد عبدی از آنهایی‌ست که درد دیگران، درد او هم هست و نمیتواند یکجا بیخیال و آرام بنشیند! همین ویژگی، او را تبدیل به آدمی کرده بود که اهل حرکت و دویدن بود ... محمد، متولد ۵۵ بود و سال ۷۷، وقتی من دوسال داشتم، در درگیری با اشرار سیستان و بلوچستان به شهادت رسید. جالب است که پرانرژی بودنش و معنویتش، هرجا که بود روی بقیه هم اثر میگذاشت و باعث میشد بقیه هم بلند شوند و دو قدم جلوتر بروند...

 کتاب همیشه مربی را به همه دوستان توصیه میکنم، اگر اهل کار فرهنگی در دانشگاه و مسجد هستید، این را به شما دوبل توصیه میکنم!

 کمتر کتابی هست که اینطور صفحاتش را برگردانم داخل و علامت بزنم! حالا چرا این اینجوری شد؟ شاید چون ان شاالله باید بگذارمش توی یک سیر مطالعاتی و با یک جمعی که علاقه‌مند کار فرهنگی و تشکیلاتی هستند، دوباره بخوانمش!

 عرفان جمشیدی/ فعال فرهنگی

 

  • حسن مجیدیان

محمد عبدی، رود زلال همیشه جاری

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۰۸ ق.ظ

من در همه ی این سال‌ها که توفیق نوشتن داشتم؛ سعی کردم از شهید محمد عبدی که در نگاه من، اعجوبه ای در تربیت و تعامل با نوجوان و گنجینه ای از صفا و معنویت و روح والای اهل بیتی و بسیجی بود؛ روایت هایی را به رفقا و دوستداران شهید ارائه بدهم. حاصل این انگیزه؛ شد کتاب همیشه مربی که نتیجه ی گفتگو با بیش از چهل نفر بود. یک کتاب هم باید در ساختار و روایت و هم محتوا، بتواند مخاطب را با خودش همراه کند. آن کتاب در ساختار، ادعایی ندارد و من هم تجربه ی نوشتن کتاب( که کار سنگین و سختی است) را نداشتم. اما فکر می‌کنم در محتوا و مایه ای که باید دست مخاطب را پُر کند؛ کتاب مفید و قابل استفاده ای بویژه برای مربیان تربیتی باشد. این مطلب را امروز به بهانه ی آخرین دیدارم با آن عزیز نوشتم. ۱۳۷۷/۱۱/۲ آخرین وداع من با محمد بود بعد از نمازجمعه ی تهران در چهارراه سیدالشهدا تهرانپارس. بعدش او دو هفته ی بعد صبح جمعه در دشت سمسورِ ایرانشهر در سیستان و بلوچستان شهید شد. حالا ۲۶ سال است که از او بی‌خبرم و خبر ندارم که او از من خبری دارد یا نه! اما میبینم که به قاعده ی یک عُمرِ طولانی که ۲۶ سال طول کشیده، روزی نبوده که نقشِ یاد او در قلب و ضمیرم نباشد و همین خودش معجزه ی آن شهید است که اینهمه سال در قلب من مانده و نرفته و هربار به شکلی خودش را به من یادآور شده. محمدعبدی رودِ زنده ی زلالی بود که از کنار درختِ وجودِ جامانده ی من به سرعت گذشت و از صفای خود،منِ بی‌حاصل را آبیاری کرد و رفت. محمد عبدی، ترانه ی خوشِ شنیدنی ای بود که به گوشِ کر من، بهترین نغمه را نواخت. یادش را همیشه با خود دارم.

  • حسن مجیدیان

همیشه مربی، کتابی برای بچه مسجدی ها

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۴۶ ق.ظ

اگر به من بگویید یک ویژگی خاص که از شهید عبدی در یادت مانده، چیست، می‌گویم: درد داشت و خیرخواه مردم بود. محمد عبدی متولد ۵۵ بود، عاشق شهادت، بسیج و مسجد.

اهل محله‌ تهرانپارس بود و از آن آدم‌هایی‌ که فهمیده بود مجاهدت واقعی، کف میدان است و در دل نوجوان‌ها. محمد عبدی از آنهایی‌ بود که درد دیگران، درد او هم بود و نمی‌توانست یکجا بی‌خیال و آرام بنشیند. همین ویژگی، او را تبدیل به آدمی اهل حرکت و دویدن کرده بود.محمد، متولد ۵۵ بود و سال ۷۷، وقتی من دوسال داشتم، در درگیری با اشرار سیستان و بلوچستان به شهادت رسید.جالب است که پرانرژی بودن و معنویتش، هرجا که بود، روی بقیه هم اثرمی‌گذاشت وباعث می‌شد بقیه هم بلند شوندو دوقدم جلوتر بروند.کتاب «همیشه مربی» را به همه دوستان توصیه می‌کنم، اگر اهل کار فرهنگی در دانشگاه و مسجد هستید، این را به شما دوبل توصیه می‌کنم! 

عرفان جمشیدی - فعال فرهنگی

  • حسن مجیدیان

همیشه مربی در پله ی سوم نشر

سه شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۳۴ ق.ظ

 

به گزارش مشرق، کتاب همیشه مربی که در بردارنده خاطرات و ناگفته هایی از سیره ی تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی است، توسط انتشارات شهید کاظمی برای سومین بار تجدید چاپ شد.

این کتاب که حاصل گفتگو با خانواده، دوستان و شاگردان شهید است تلاش دارد با اختصار و سادگی، روایت هایی از سلوک تربیتی و فعالیت های پر دامنه ی فرهنگی شهید عبدی را پیش روی مخاطبان بویژه مربیان تربیتی و آنها که دستی بر تربیت دانش آموزان و نوجوانان دارند، قرار دهد.

همیشه مربی که با تلاش حسن مجیدیان به رشته ی تحریر درآمده است دربردارنده ی سه فصل با عناوین "خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد"، "خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربیگری" و "من مثل حضرت زهرا س شهید می‌شوم" می باشد.

شهید محمد عبدی در دهه ی ۷۰ در شرق تهران بویژه منطقه خاک سفید و تهرانپارس، از جمله مربیان فعال و با همتی بود که دغدغه ای والا و اهتمامی وافر به تربیت نسل نوجوان در سنگر مسجد و مدرسه داشت. آن معلم آگاه و مربی فهیم و بسیجی شهادت طلب، روز شانزدهم بهمن ۱۳۷۷ در عملیات تعقیب و گریز سوداگران مواد مخدر در منطقه ی بزمان شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان با گلوله ی اشرار که به قلب مطهرش اصابت کرد، آسمانی شد و به شهادت که سالها دنبال آن بود، رسید.

 

 

  • حسن مجیدیان