حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب همیشه مربی» ثبت شده است

لینک خرید کتاب همیشه مربی

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۴:۵۶ ب.ظ

لینک خرید کتاب همیشه مربی

ناگفته هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمدعبدی

 

https://nashreshahidkazemi.ir/826/%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%A8%DB%8C.html

  • حسن مجیدیان

همیشه مربی با سر و شکل جدید در ایستگاه دوم

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۵۸ ق.ظ

هوالشاهد

و همه ی تلاش من این بود که او دیده شود، فارغ از کتابش!

چرا که در زندگی و شهادت او برای ما نکته ها هست و جاذبه ها و برکت ها...

در مورد فرم کتاب ادعایی ندارم که کار اول کسی که عاشق نوشتن و شاگرد ابتدایی این راه است، شاید بهتر از این در نیاید! اما محتوای کتاب حالات، رفتار، دغدغه ها و خوبی های محمد عبدی است...

الحمدلله کتاب او به ایستگاه دوم رسیده است. در سالروز شهادتش و با سر و شکل جدید

  • حسن مجیدیان

یک تکه از کتاب همیشه مربی...

شنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۱۴ ق.ظ

 از کتاب همیشه مربی :

هفت، هشت نفری از مشهد برمیگشتیم. با اتوبوسهای بنز ۳۰۲ قدیمی و درب و داغون! گرمای تابستان کلافه مان کرده بود. نزدیک سمنان، راننده یکی از این موسیقیهای مجاز را گذاشت. من هم که آن وقتها یک خرده ای زیادی خشک مقدس بودم، گفتم: "آقا خاموشش کن!" محمد گفت: "نه آقا! روشنش کن!" گفتم: "پس من پیاده میشم!" پا شد و من را برد پیش خودش نشاند و گفت: "ابله! بذار این موسیقی مجازو بذاره که چهار روز دیگه ما هم نبودیم، همین موسیقی رو بذاره نه اینکه از لج ما فردا برداره ترانه و چرت و پرت بذاره!".

 

 

  • حسن مجیدیان

یک گوشه از " همیشه مربی"

يكشنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۴۵ ق.ظ

هوالشاهد

نمیدانم " کتاب همیشه مربی" را که برای شهید محمد عبدی کار کردیم را دیدید یا نه؟ ان شاالله قرار است برود چاپ دوم . طرح جلدش هم عوض شده. گفتم گوشه هایی از کتاب را گاهی این جا برایتان بگذارم. شاید پسندتان شد.

 

شیطنتهای شیرینی داشت. تو ماموریتهای بسیج و ایست و بازرسی ها، ازش شیرین کاری هایی سر میزد که فقط از دست خودش بر می آمد! تو یکی از ایست و بازرسی ها با خودش ماشین آورده بود. روی سقفش هم چراغ گردان پلیس گذاشته بود. منتها ماشینش یک قطره بنزین هم نداشت. فقط آژیر داشت! حین کار، یک متهم گرفتیم و سپردیمش به محمد. متهم با ماشینش کناری ایستاده بود و بازجویی میشد. یک ربع، بیست دقیقه بعد یک ماشینی آمد و با سرعت یکی دو تا از موانع را زد و رفت! تیر هوایی زدیم و داد و بیداد کردیم، اما گازش را گرفت و در رفت! سریع پرید پشت ماشینش و با بچه ها افتادند دنبال فراری. رفتند و موفق شدند مورد را کَت بسته بیاورند. بهش گفتم: "قالتاق! تو که بنزین نداشتی! پَ چه جوری ماشینت راه افتاد و رفت؟". گفت: "آقا جواد! راستش رو بخوای با این متهمی که این بغل وایستاده بود رفیق شدم و از ماشینش بنزین کشیدم و ریختم تو باک خودم! این شد که رفتیم دنبال طرف!".

 

 

 

  • حسن مجیدیان

همیشه مربی با سر و شکل جدید

شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۰۴ ق.ظ

سلام.

به لطف خدا کتاب  «همیشه مربی» با طرح جلد جدید به ایستگاه دوم رسید. ان شا الله به زودی چاپ دوم کتابِ شهید محمد عبدی توسط انتشارات شهیدکاظمی روانه بازار نشر خواهد شد. 

  • حسن مجیدیان

درباره ی کتاب شهید محمد عبدی

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۳ ق.ظ

معرفی کتاب همیشه مربی

همیشه مربی اثری از حسن مجیدیان است که به ناگفته‌هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی می‌پردازد.

 درباره کتاب همیشه مربی

 نویسنده در این کتاب، تلاش نموده شهید محمد عبدی را آن گونه که دیگران درکش کرده‌اند روایت کند. او در این کتاب به دنبال خلق اثر ادبی نبود و نهایت اختصار و ساده نویسی را رعایت کرده است. 

شهید محمد عبدی از جمله مربیان و باسیجیان خالص و باهمتی بود که فعالیت‌های گوناگونی در سنگر مدرسه و مسجد داشت. او ارتباطی فعال و سازنده با جوانان و نوجوانان داشت و همراه هم‌نسلانش بعد از رحلت امام در سنگرهای فرهنگی مشغول به کار شد. 

شهید عبدی در روز شانزدهم بهمن ۱۳۷۷ در یک عملیات تعقیب و گریز قاچاقچیان مواد مخدر در منطقه بزمان (گردنه ارزنتاک، دشت سمسور، رودخانه عباس آباد) در حالی که تا مرز حدود ۲ متری نوک قله ارتفاعات که سنگر تیرباچی اشرار در آن بود پیش رفته بود با گلوله اشرار که به قلب مطهرش اصابت کرد، به جمع عاشورائیان پیوست و شربت شیرین شهادت را که سال‌ها به دنبال آن بود نوشید.

همیشه مربی در سه فصل با عناوین «خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد»، «خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی‌گری» و «من مثل حضرت زهرا(س) شهید می‌شوم» تدوین شده است.

مجیدیان در مقدمه کتاب می‌نویسد: «برای کتاب او سراغ خیلی‌ها رفتم. گذشت زمان، غبار فراموشی بر خاطرات شیرین او کشیده بود و آنچه حاصل شد، اندکی از حیات مبارک اوست که پیش روی شماست. کاش پیش از این، با همت و شوقی بیشتر، در سال‌های اولِ بعد از شهادتش این کار شکل می‌گرفت. کاش لیاقت داشتم تا برای آن چلچلهٔ مجنون و بی‌قرار کتاب‌ها بنویسم. بااین‌حال، آنچه در این کتاب آمده، گفتارهای مرتبط و به‌هم‌پیوستهٔ شیرین و عبرت‌آموزی است از سلوک و دغدغه‌های فرهنگی و توانمندی‌های تربیتی او در مسجد و مدرسه و بسیج و... از خدا می‌خواهم آن‌ها که دغدغه کار تربیتی و ارتباط با نوجوان و جوان را دارند، این کتاب را از دست ندهند، به‌ویژه فصل دوم را.»

 خواندن کتاب همیشه مربی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و خاطرات شهدا مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب همیشه مربی

اردیبهشت سال ۱۳۷۶ در تهران، کنگرهٔ سرداران و ۳۶.۰۰۰ شهید برگزار می‌شد. هم بهار بود و هم یاد و نام و عکس شهدا فضای شهر را دلپذیر کرده بود. هنوز تا دوم خرداد مانده بود که موجی بیاید و حال و هوای سیاسی و فرهنگی کشور را عوض کند.

کلاس سوم راهنمایی بودیم. مدرسهٔ حر بن ریاحی؛ خیابان شهید مهران سجده‌ای. پُرانرژی بودیم و پُرشروشور؛ بچه‌های کفِ خاک‌سفید و تهرانپارس. کسی هم حریف ما نبود. در مدرسه باهم یک تیم بودیم. بنا گذاشتیم در همان ایام، داخل نمازخانهٔ مدرسه، نمایشگاه شهدا راه بیندازیم. آن روزها این تیپ کارها توی بورس بود و جواب می‌داد؛ ولی تجربه‌ای نداشتیم و خیلی بارمان نبود.

محمد به‌واسطهٔ آشنایی و رفاقتی که با بچه‌ها داشت، به مدرسه رفت‌وآمد می‌کرد. معمولاً از کارهای بچه‌ها خبر داشت و مدرسه هم برایش مهم بود. گاه‌وبیگاه می‌آمد مدرسه. تا فهمید نمایشگاه شهدا زده‌ایم، سروکله‌اش پیدا شد. برای شهدا با شوق‌وذوق می‌آمد و اشتیاق در چشم‌هایش معلوم بود. تا آنجا که می‌توانست یک‌سری وسایل برایمان فراهم کرد؛ از عکس شهدا بگیر تا گونی و پرچم و ریسه و سیم‌خاردار و...

وقتی رسید بالای سر ما، برخلاف انتظارمان، کار را دست نگرفت. سعی می‌کرد به‌نوعی کار بچه‌ها را به‌صورت عمومی هدایت کند و جلوی خلاقیتشان را نگیرد. تعدادی عکس شهدا در سایزهای مختلف با خودش آورد و روی مقوا چسباند. بعد با سلیقه دور مقوا کادر زیبایی کشید. ماژیک را برداشت و با حوصله نوشت: «فَأینَ تَذهَبون؟ می‌روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.»

بااینکه خطش تعریفی نداشت، اما وقتی با ماژیک نوشت، کارش در نهایت بد نشد. خوشمان آمد. هرجا گیر می‌کردیم با حوصله راهنمایی می‌کرد. نمایشگاه که عَلَم شد، رفت یک گوشه ایستاد به نماز و یک سجدهٔ حسابی کرد. من همان وقت با خودم گفتم: حتماً آقا عبدی برا این نماز می‌خونه که خدا این کار رو ازش قبول کنه.

مناجاتش که کمی طولانی شد، حسین تیزچنگ که هم‌سن‌وسال ما، ولی با محمد صمیمی‌تر بود، گفت: «آقا عبدی، چیه این‌قدر مناجات می‌کنی؟ می‌خوای زن بگیری و التماس به خدا می‌کنی؟»

بلند شد و با چوب دنبالش دوید. حسین از این پرده‌ها زیاد خلق می‌کرد. نمایشگاه با کلی ذوق‌وشوق و زحمت و کلاس نرفتن برپا شد و آمادهٔ بازدید. خیلی دوست داشتیم زودتر افتتاحش کنیم، ولی مسئولان مدرسه خیلی پا ندادند و نسبت به کار بچه‌ها واقعاً بی‌مهری کردند. حتی خانم مستخدم مدرسه هم کلی اذیتمان کرد. حتی بعضی از دانش‌آموزان مدرسه مسخره‌مان می‌کردند که: «این جوجه‌بسیجیا چی‌کار می‌کنن تو نمازخونه؟»

رفتارشان خیلی به ما بَرخورد. افتادیم روی دندهٔ لج که «ما هم نمی‌ذاریم کسی نمایشگاه رو ببینه و جمعش می‌کنیم.»

در عرض یکی-دو ساعت، سه‌سوته نمایشگاه شهدا را آوردیم پایین. محمد بااینکه از کار ما حیرت کرده بود، اما هیچ حرفی نزد و جلوی ما را نگرفت. بااینکه با کار ما موافق نبود، خوب می‌دانست که الآن موقع سرشاخ شدن با یک مُشت نوجوان احساساتی نیست و از کارش نتیجه نخواهد گرفت. نه‌تنها حرفی نزد، که کمک کرد تا بساط نمایشگاه زودتر جمع شود.

بعد از کار، یک گوشه با ناراحتی ایستاده بودیم. خیلی پَکَر بودیم و به نمایشگاهِ جمع‌شده زُل زده بودیم. حال ما را که دید، برگشت رو به بچه‌ها، طوری که همه متوجهش بشوند، گفت: «عیبی نداره. غصه نخورید. کار همینه. اگه کسی از نمایشگاه دیدن نکرد، در عوض خود شهدا حتماً کار شما رو دیدن. اگه تو کسی تأثیر نداشت، حداقل به درد خودمون خورد و حالی کردیم.»

از پَکَری درآمدیم و رفتیم سمت کلاس. معلم درس دفاعی ما که اتفاقاً بچه حزب‌اللهی بود، تا ریخت و قیافهٔ ما را دید گفت: «راتون نمی‌دم. برید همون گوری که بودید.»

  • حسن مجیدیان

شهید عبدی و دغدغه ی نوجوانان

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۵۳ ق.ظ

معرفی کتاب؛

"همیشه مربی"؛ کتابی درباره شهیدی که دغدغه نوجوان ها را داشت

همیشه مربی
 

حوزه/ "همیشه مربی" مشتمل بر مجموعه گفتارهای مرتبط و به هم پیوسته‌ای راجع به فعالیت‌های فرهنگی و تربیتی شهید محمد عبدی که بیش از هر چیز دغدغه تربیت نسل جدید به خصوص نوجوان ها را داشت.

به گزارش خبرگزاری حوزه، این کتاب ارزشمند که به همت انتشارات شهید کاظمی چاپ شده، درباره این شهید والامقام است که به گفته دوستان و اطرافیانش، بیش از هر چیز، سروکله زدن‌ با بچه‌های نوجوان و دغدغه ی تربیت و رشد آن ها باعث محبوبیتش شد.

بنابر این گزارش، "همیشه مربی" نتیجه گپ و گفت صمیمانه با دوستان، خانواده و شاگردان شهید عبدی است که در قالب ۳ فصل با عناوین «خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد»، «خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی‌گری» و «من مثل حضرت زهرا(س) شهید می‌شوم» تدوین و منتشر شده است.

شهید محمد عبدی در دهه ۷۰ در شرق تهران و منطقه‌ تهرانپارس از جمله بسیجیان فعال و مربیان با همتی بود که در سنگر مسجد و مدرسه در ارتباط فعال و سازنده با جوانان و نوجوانان، نقشی ویژه و ماندگار داشت.

عمر کوتاه و پرمخاطره‌ او بر سر تربیت نسلی گذشت که قرار است در آینده‌ بسیار نزدیک، علمدار عرصه فرهنگ و تربیت این انقلاب باشند. او و هم‌نسلانش در واقع پس از ارتحال ملکوتی حضرت امام (ره) و با آغاز دهه ‌۷۰ و خوابیدن شور و حال جنگ، به اقتضای ضرورت آن دهه، در سنگر فرهنگ مشغول مجاهدت و فعالیت شدند.

آن ها در زمره اصحاب آخرالزمانی حضرت ولی عصر(عج) بودند که حقیقتاً شب و روزشان و جوانی و سرمایه و استعداد و آینده‌شان را به این مسیر آوردند و کار کردند. در این میان محمد عبدی، اما چیز دیگری بود! او با آتش درون، پیوسته در مخاطره‌ سوختن و در سودای رفتن بود. و عاقبت سوخت و رفت...

این گزارش می افزاید: جاذبه‌های رفتاری و اخلاقی و روحی این شهید والامقام، نزد نوجوانان از او یک معلم آگاه و توانمند و قابل اعتماد ساخته بود. او نه تنها یک معلم دلسوز که الحق و الانصاف یک بسیجی فهیم و تکلیف‌گرا و یک مشاور و همدل قابل اتکا برای قشر نوجوان به شمار می رفت.

در این کتاب ۲۲۰ صفحه ای، همچنین به فعالیت‌های مستمر و مؤثر او در مسجد و پایگاه بسیج و مدرسه و حال و هوای این شهید عزیز در ماه‌ها و روزهای پایانی زندگی اش و به خصوص حضور و مأموریتش در سیستان و بلوچستان پرداخته شده است.

 

​​​​​​​

  • حسن مجیدیان

همیشه مربی از راه رسید

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۱۴ ق.ظ

توسط انتشارات شهید کاظمی؛

کتاب «همیشه مربی» درباره سیره تربیتی شهید محمد عبدی چاپ شد

کتاب «همیشه مربی» درباره سیره تربیتی شهید محمد عبدی چاپ شد

کتاب «همیشه مربی» نوشته حسن مجیدیان درباره زندگی و سیره تربیتی زندگی شهید محمد عبدی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی انتشارات شهید کاظمی، کتاب «همیشه مربی» نوشته حسن مجیدیان دربرگیرنده مجموعه‌ گفتارهای مرتبط و به هم‌پیوسته‌ای از فعالیت‌های فرهنگی و سیره‌ تربیتی شهید محمد عبدی به‌تازگی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شده است.

 این‌کتاب که حاصل گفتگو با خانواده، دوستان و شاگردان این‌شهید است، در سه فصل با عناوین «خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد»، «خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی گری» و « من مثل حضرت زهرا(س) شهید می‌شوم» تدوین شده است. شهید محمد عبدی در دهه۷۰ در شرق تهران و منطقه‌ تهرانپارس از جمله‌ بسیجیان فعال و مربیان با همتی بود که در سنگر مسجد و مدرسه در ارتباط فعال و سازنده با جوانان و نوجوانان، نقشی ویژه و ماندگار داشت.

شهید محمدعبدی را آن‌ها که دغدغه‌ بچه‌های مردم را دارند، خوب می‌شناسند. محمد عبدی، مربی و معلم و دلسوز نوجوان و جوان بود. عمر کوتاه و پر مخاطره‌ی او بر سر تربیت نسلی گذشت که قرار است در آینده‌ی بسیار نزدیک، علمدار عرصه‌ی فرهنگ و تربیت این انقلاب باشند. او و هم نسلان و هم‌قطارانش بعد از رحلت امام راحل (ره) و با آغاز دهه‌ ۷۰ و خوابیدن شور و حال جنگ، به اقتضای ضرورت آن دهه و آن سال‌ها، در سنگر فرهنگ مشغول مجاهدت و فعالیت شدند. شب و روزشان و جوانی و سرمایه و استعداد و آینده‌شان را به این مسیر آوردند و کار کردند. در این میان محمد عبدی؛ اما چیز دیگری بود! او با آتش درون، پیوسته در مخاطره‌ سوختن و در سودای رفتن بود. و عاقبت سوخت و رفت...

جاذبه‌های رفتاری و اخلاقی و روحی محمد عبدی، در نزد نوجوانان از او یک معلم آگاه و توانمند و قابل اعتماد ساخته بود. او نه فقط یک معلم دلسوز که الحق یک بسیجی فهیم و تکلیف‌گرا و یک مشاور و همدل قابل اتکاء برای نوجوانان بود.

در تمام این‌سال‌ها ضرورت پرداختن به زندگی او و جمع‌آوری خاطراتش دغدغه‌ شاگردان او بوده. این‌مهم به لطف الهی در یکی دو سال گذشته منجر به تولید کتاب  «همیشه مربی» شد. از آنجا که هنوز یاد و نام او و روش‌ها و توصیه‌های او در فضای تربیتی بین دوستان و شاگران او زنده است، بخش اعظم کتاب را خاطرات تربیتی و سر و کله زدن‌های او با بچه‌های نوجوان تشکیل می‌دهد. همچنین به فعالیت‌ها و دوندگی‌های او در مسجد و پایگاه بسیج و مدرسه و حال و هوای این‌شهید در ماه‌ها و روزهای پایانی زندگی او و حضور و ماموریتش در استان سیستان و بلوچستان پرداخته شده است.

شهید عبدی متولد سال ۱۳۵۵ است و ۱۶ بهمن‌ماه سال ۱۳۷۷ براثر اصابت گلوله اشرار ایرانشهر در سیستان بلوچستان به شهادت رسید.

کتاب «همیشه مربی» با ۲۲۰ صفحه و قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است.

علاقه‌مندان جهت تهیه کتاب می‌توانند از طریق سایت رسمی انتشارات شهیدکاظمی (https://nashreshahidkazemi.ir/) و یا ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه 3000141441 کتاب را تهیه کنند.

  • حسن مجیدیان

خرید کتاب همیشه مربی

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۴۷ ق.ظ

 

سلام. کتاب همیشه مربی رو میتونید با تخفیف 20 درصدی از سایت من و کتاب و یا سایت انتشارات شهید کاظمی خریداری کنید. ان شالله یه دردتون بخوره و به دوستان دیگر هم معرفی بفرمایید...

https://nashreshahidkazemi.ir/

  • حسن مجیدیان

کتاب همیشه مربی در راه است

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ب.ظ

کتاب «همیشه مربی» روانه بازار نشر می‌شود

کتاب «همیشه مربی» ناگفته‌هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید «محمد عبدی» به زودی روانه بازار نشر می‌شود.

کتاب «همیشه مربی» روانه بازار نشر می‌شود

به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، کتاب «همیشه مربی» ناگفته‌هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید «محمد عبدی» به قلم حسن مجیدیان، به زودی از سوی انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر می‌شود.

کتاب «همیشه مربی»، مجموعه گفتارهای مرتبط و به هم پیوسته‌ای از فعالیت‌های فرهنگی و سیره تربیتی شهید محمد عبدی است.

این کتاب که حاصل گفت‌وگو با خانواده، دوستان و شاگردان شهید است، در سه فصل با عناوین «خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد»، «خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی‌گری» و «من مثل حضرت زهرا(س) شهید می‌شوم» تدوین شده است. 

 

شهید محمد عبدی در سال ۱۳۵۵ متولد شد و در سال ۱۳۷۷ در استان سیستان و بلوچستان و در درگیری با اشرار به شهادت رسید. اوج فعالیت‌های او در دهه ۷۰ در شرق تهران و منطقه تهرانپارس بود. او از جمله بسیجیان فعال و مربیان با همتی بود که در سنگر مسجد و مدرسه در ارتباط فعال و سازنده با جوانان و نوجوانان، نقشی ویژه و ماندگار داشت.

 «همیشه مربی» به قلم حسن مجیدیان در ۲۱۶ صفحه، توسط انتشارات شهید کاظمی آماده چاپ شده و در روزهای آینده پا به بازار کتاب خواهد گذاشت.

  • حسن مجیدیان