حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۱۳ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

آن ها که به خانه ی من آمدند

شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ق.ظ

 

 

هنوز نمی‌دانم داستان این کتاب واقعا برای خودِ نویسنده اتفاق افتاده یا زاییده ی تخیل اوست؛ اما بسیار قوی و خواندنی است. شاید اگر به اجنه و موجودات ناپیدا و آنها که نامحسوس در زندگی ما اثر دارند، علاقه مندید؛ مطالعه ی این کتاب از نشر افق برایتان جذاب باشد. شمس لنگرودی ِ نویسنده؛ کتابی در حال و هوای اجنه نوشته و بعد از آن عده ای ناشناس به او مراجعه می‌کنند که چرا راجع به کسانی که اطلاع نداری کتاب نوشته ای؟ آنها تا خانه و محل کار و همه جا نویسنده را بدون اینکه دیده شوند دنبال می‌کنند و او را به مرز بدبختی و جنون و دربدری می برند و آخر سر هم معلوم نمی‌شود که کی هستند و حرف حساب شان چیست؟ اما همه جا هستند و همه ی زندگی شمس را زیر و رو و دچار سختی و عذاب می کنند. قلم قوی و توصیفات عالی و خودِ کتاب یک دوره آموزش ِ نویسندگی است.

  • حسن مجیدیان

رمان برف گرم

شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ق.ظ

 

 

اخیرا این رمان جالب را خواندم. داستان مربوط به خطه ی لرستان و یکی از روستاهای آن منطقه است. رودابه دختری است سرراهی که در سبدی در کنار آب پیدا می‌شود و در این روستا رشد می‌کند و با امیر ازدواج می‌کند و حسن از ازدواج آنها حاصل می‌شود. رودابه زنی ساکت و پُر خیر و برکت و متفاوت در میان مردمان روستاست. اما امیر به خاطر تحولات اجتماعی زمانه و ....دلش در گروِ مهر دختران شهری است. وقتی امیر به شهر رفته، رودابه بر اثر مریضی فوت می‌کند و به خاطر برف سنگین، خاکسپاری رودابه به تاخیر می افتد و به قول مردم روستا، زمین پیکر او را قبول نمی‌کند. روز خاکسپاری امیر شکسته و متنبه از شهر بر می‌گردد اما موقع تدفین رودابه اتفاقی عجیب در قبرستان می افتد و.... گویش لُری کتاب از شیرینی های کتاب است. این کتاب هم بلاشک حکایت تک تک ماست که در دام عادات ناپسند و عقاید خرافی و بی مهری نسبت به عزیزان و اطرافیان، گرفتار شده ایم. چنین رمانی؛ تلنگر و درس زندگی است برای ماها. کتاب را انتشارات سوره مهر چاپ کرده است.

  • حسن مجیدیان

شهید سید رضی

چهارشنبه, ۶ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۰۹ ق.ظ

صبا آورده از شام بلا اخبار غمباری

که غلتیده‌ست در خون جسم پاک کهنه‌سرداری

 

روانه شد حبیبی بعد عمری سوی محبوبی

رسیده میثمی دلخسته پای چوبه‌ی داری

 

جدا شد از سپاه قدس، مردی نامدار امشب

به وقت جنگ علمداری، علمدار وفاداری

 

بخوان چاووش‌خوان، آواز وصل دوستداران را

که رفته در پی یاران پاک خویشتن، یاری

سیده فرشته حسینی

 

  • حسن مجیدیان