حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تبلیغ» ثبت شده است

کیف کشی یا نوشتن

شنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۵۵ ق.ظ

کیف کِشی یا نوشتن؟

دم آن دسته از حزب اللهی ها و انقلابیهایِ وطن دوست که این روزها در کنار دیگر گروه های فکری در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی با نوشتن و قلم از ایران دفاع می کنند گرم، دم همه مدافعین وطن از همه گرایشها در این عرصه گرم، ولی عجیب است! تعداد نیروهای حزب للهی تاثیر گذار در شبکه ها نسبت به انبوه جمعیتِ مومن، باورمند و تحصیلکرده که همه چیزشان را مدیون انقلاب و ایران هستند بسیار اندک است و کم، بی تردید در همین شهر قم بیش از سی تا چهل هزار طلبه تحصیلکرده متاهل حضور دارند، طبیعتا همسرانشان هم باید از قشر تحصیلکرده و اهل مطالعه جامعه باشند یعنی بیش از شصت و حتی هفتاد هزار نفر که احتمالا اهل فکر و دغدغه هستند، ولی اهل قلم، تبیین و تبلیغ موثر با ابزارهای مدرن نیستند، مخصوصا این روزها که جامعه بیش از هر زمانی به حضورشان نیاز دارد ولی خبری از آنها نیست. منظور از حضور و فعالیتِ تبیینی در فضاهای مدرن این نیست که آنها در گروهای طلبگی یا هیئتی و ... کلیپها و مطالب دیگران را برای هم دیگر منتقل یا کپی پیست و یا استوری کنند، منظور این است که متنهای تولیدی و برآمده از درونشان، توجه بخشی هرچند محدود از بدنه عمومی جامعه را به خود جلب کند و بر آنها تاثیر بگذارد، ولی دریغ! نه آنکه نخواهند بلکه نمی توانند، البته وظیفه توانمندسازی و ترغیب این قشر که انصافا امکانی کم نظیر برای جمهوری اسلامی و ایران در عرصه تبیین هستند نهادهایی چون سازمان فلان و معاونت فجازی و رسانه ایِ فلان مکانِ قم و تهران است اما افسوس که به آنها امیدی نیست، چرا که میزان صلاحیت و لیاقت بعضی از مدیرانشان به چرب زبانی و سابقه کیف کِشی با حفظ قیافه دیوانسالارانه شان بر می گردد، از این رو هیچ ایده ای برای اینکار ندارند، بسیاری از آنها خودشان هم می دانند جایگاهشان تزئینی بوده و البته به فکر ارتقایش هستند از این رو همچنان کیف کشی می کنند. خدایا ایران و فرهنگش را از دست کیف کشها نجات بده.

مهدی کرد فیروزجایی

  • حسن مجیدیان

کتاب سلام بر میت

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۰۳ ق.ظ

این کتاب روایت تبلیغِ یک ماهه ی یک طلبه ی پایه ی چهارِ بی عمامه است در یکی از روستاهای اطراف کرمان. او در حالی که هنوز در ابتدای طلبه گی است و معمم نشده، تصمیم می‌گیرد در ماه رمضان برای تبلیغ به روستای قسیم آباد برود که درش امام‌ زاده ای است صاحب کرامات. مردمان عجیبی دور و برِ این طلبه ی تازه کار جمع می‌شوند و برای او داستان‌ها و دردسرهای جالبی می‌سازند. اما نقطه ی عطف روایت ها، ترس طلبه از قبر و مُرده و غسل و کفن میت است. او آرزو می‌کند که در مدت تبلیغش در روستا کسی نمیرد و داستان غسل و تلقین پیش نیاید؛ اما....

کتاب شیرین و خواندنی است و پُر از پیام ها و داستانهای آموزنده راجع به مرگ و آمادگی برای آن. فکر می‌کنم با خواندن این کتاب، مرگ برای آدم دوست داشتنی تر میشود. کتاب مناسب نوجوان ها هم هست و نشر معارف آن را چاپ کرده است. به قلم آقای رضا کشمیری که به گمانم طلبه باشد.

 

  • حسن مجیدیان

ملداش

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ

 

 

 

ملداش در زبان مازنی یعنی ملاداداش که خطاب به طلبه های مبلغ استفاده می‌شود. این کتاب شیرین، داستان سفر تبلیغی هدایت ایلچی به یکی از نقاط مازندران است. کش و قوس ها و اتفاقات جالبی در ایام اقامت هدایت در روستا اتفاق می افتد که خواندنی و آموختنی است. برای طلبه ها ، حرف های خوبی دارد. در رمان ملداش که نشر معارف چاپش کرده، ایلچی در روستا با مریضی و تشنج همسرش، بی فرزندی و بحث آوردن بچه از فامیل یا پرورشگاه به خانه، بیان اشتباه مساله ی شرعی و ضرر بیست میلیونی به شیربانِ گاودار، عقاید خرافی مردم، دردهای جوانان مجرد و عاشق روستا، گاومرگی در روستا و مهاجرت مردم، ترس از بحث غسل و کفن و تلقین میت و....دست به گریبان است. در هر صورت یک دوره ی مردم شناسی است این کتاب و خواندنش حتما مفیدِ فایده است.

  • حسن مجیدیان