یکلیا و تنهایی او
قبلا از کتاب " ذهنیت و زاویه ی دید" از مرحوم استاد صفایی کلیت این داستان و نقد آن را خوانده بودم. داستان در مورد دختر پادشاه اورشلیم است که سنت شکنی کرده و به چوپان پدر دل سپرده است و از شهر اخراج میشود و کنار رود ابانه با شیطان ملاقات میکند و شیطان داستان جذاب میکاه پادشاه بنی اسرائیل و دلدادگی او به دختری را برایش نقل میکند و بحث عشق و هوس و تنهایی و... برای فهم حقیقت داستانی که تقی مدرسی نوشته، خواندن نقد مرحوم عین صاد راهگشاست. آدمی هزار معشوق هم که داشته باشد در نهایت تنهاست و حجم تنهایی او را دست ها و بازوهای معشوق پُر نمیکند. آدمی بزرگتر از این هستی است و این رازِ تنهایی اوست.
- ۰ نظر
- ۲۶ شهریور ۰۲ ، ۰۷:۱۳